سوء مصرف مواد و هم چنین اعتیاد، از غمانگیزترین معضلات جوامع امروزی میباشد. وابستگی به مواد اختلال مزمن و عودکننده ای است که شروع و تداوم آن متأثر از تعامل عوامل ژنتیکی، روانی، اجتماعی و محیطی است. یافته های شیوع شناسی نشان میدهدکه حدود 2 میلیون معتاد در قشر جوان وجود دارد که با توجه به پایین آمدن سن اعتیاد این آمار رو به افزایش است از سوی دیگر صدها نفر به دلیل عوامل مرتبط با اعتیاد (از جمله خرید و فروش) زندانی هستند و این زنگ هشداری است که تحقیقات در حیطههای مختلف این معضل را نشان میدهد (یعقوبی و همکاران، 1392).
در این میان، چندبعدی بودن سبب شناسی اختلال وابستگی به مواد و مسئله همبودی با اختلالات دیگر نیز از موانع دیگر مشکلساز درمان بیماران وابسته به مواد میباشد، به طوری که یافته های تحقیقی نشان میدهد که بیش از 70 درصد افراد وابسته به مواد علاوه بر مشکل مصرف مواد از اختلالاتی مانند اختلال شخصیتی، جنسی، اضطرابی، افسردگی و اختلالات جسمی رنج میبرند (Hasin et al., 2002).
از طرفی، اعتیاد به مواد مخدر افیونی بیماری مزمنی است که در اغلب موارد با یک بیماری روانپزشکی دیگر همراه است. اختلالات خلقی و در راس آن افسردگی از جمله شایعترین اختلالات محور اول همراه با اعتیاد میباشد. براساس نسخه چهارم تجدید نظر شده راهنمایی تشخیصی آماری اختلالات روانی (DSM-IV-TR) مشخصه اختلال افسردگی خلق افسرده با احساس غمگینی، اعتماد به نفس پایین و بی علاقگی به هر نوع فعالیت و لذت روزمره مشخص میباشد. احتمال همبودی اختلالهای روانپزشکی در افراد مبتلا به اختلالهای مصرف مواد را سه برابر بیشتر میدانند (Sinha, 2001).
بیان مسئله
وابستگی به مواد یا اعتیاد به مواد مخدر در همهی مشاغل، سطوح تحصیلی و طبقهی اقتصادی، اجتماعی دیده می شود و به افراد و اقشار خاصی اختصاص ندارد. با توجه به شیوع بالای وابستگی به مواد و دشواریهای درمان آن، تلاش برای شناسایی عوامل خطر ابتلا به این مشکل در جمعیتهای مختلف بسیار ضروری است.
در جهان پیشرفت زیادی در درک چرایی شیوع مصرف مواد مخدر و یافتن مناسبترین راه پیشگیری و درمانهای آن ایجاد شده است.
دلایل مختلفی برای گرایش به انواع مواد مخدر وجود دارد. برخی افراد برای پذیرفته شدن در جامعه به سمت مواد میروند و برخی دیگر سعی می کنند خود را رشد یافتهتر و بزرگتر جلوه دهند و برخی برای تسکین خود به مواد پناه میبرند (ابوالقاسمی و همکاران، 1388).
پژوهشهای بالینی متغیرهای گوناگونی را به عنوان پیش بینی کننده وابستگی به مواد مخدر شناسایی کرده است، که به 4 دسته تقسیم میشوند: (Newcomp and Richardson, 2004)
مصرف مواد به متغیرهای روان شناختی دیگری از جمله احساس ناامنی و سبکهای دفاعی ناکارآمد نیز بستگی دارد.
زینالی و همکاران (1386)، در مطالعه ای که با هدف بررسی زمینه های پیش اعتیادی معتادان و مقایسه آن با افراد غیرسالم انجام دادند، به این نتایج دست یافتند که وجود زمینه و استعداد ویژه برای قبول و مصرف مواد مخدر ضروری است و اینکه زمینه های پیش اعتیادی معتادان نظیر خصوصیات شخصیتی، روابط خانوادگی، شیوه زندگی و عقاید آنها به طور معناداری متفاوت از افراد سالم است.
با مطالعه پژوهشهای گذشته به نظر میرسد که متغیرهایی از جمله هیجانخواهی، پرخاشگری، ابراز وجود و افسردگی ممکن است رابطه نزدیکی با گرایش به مواد داشته باشد (زرگر و همکاران، 1387).
یکی از مواردی که به عنوان پیش بینی کننده وابستگی به مواد مخدر در نظر گرفته می شود ابراز وجود میباشد. در اصل یکی از مهارت های زندگی، مهارت ابراز وجود کردن میباشد که به معنای ابراز عقاید، احساسات و افکار، به صورت شایسته و به گونه ایست که به هیچ کس، بیاحترامی روا نداریم و حق کسی را نیز ضایع نکنیم. ابراز وجود باعث افزایش عزت نفس، بیان منطقی افکار و احساسات، کاهش اضطراب، بهبود مهارت های اجتماعی- ارتباطی و ملاحظه حقوق دیگران و در عین حال گرفتن حق خود شده و در نهایت منجر به افزایش میزان رضایت از زندگی و شادکامی می شود (مرادپور و همکاران، 1392).
بنابراین ابراز وجود یک مهارت آموخته شده است نه یک صفت که یک فرد یا دارای آن است، یا از آن بهرهمند نیست. لذا یک برنامه صحیح آموزشی ابراز وجود قادر است دید افراد را نسبت به خودشان تغییر دهد، اعتماد به خود را در آنها تقویت کند و روابط بین فردی را بهبود بخشد (Lin et al., 2004).
ضرورت مسئله
آثار و نتایج زیانبار و مخرب فردی، اجتماعی و فرهنگی سوء مصرف، وابستگی و اعتیاد به مواد سبب شده است تا بیماران سوء مصرف مواد و کادر درمانی جامعه برای پیشگیری، ترک و جلوگیری از مصرف مواد اقدام کنند. بر این اساس، متخصصان بهداشتی و مؤسسات آموزشی و درمانی نظریهها، مدلها، راهکارها و فنون مختلفی را در پیشگیری و درمان سوء مصرف مواد و پیشگیری از عود، ابداع، آزمایش و تجربه کرده اند.
گزارش شده است که اکثر افرادی که برای سوء مصرف مواد مراجعه کرده اند پس از ترخیص از درمان دچار عود مصرف مواد شده اند (Patapis and Lynch, 2006).
با وجود این، هنوز شیوه درمان قطعی برای آن یافت نشده است. حتی پس از آن که فرد وابسته، مصرف مواد مخدر را برای مدتی طولانی قطع کند، نیز نمیتوان امیدوار بود که مصرف مواد را از سر نگیرد. از این جهت عود مصرف مواد یکی از معضلات اصلی درمان افراد دچار سوء مصرف مواد است. به منظور مقابله با مصرف مواد مطالعات مختلفی انجام شده است و جمعبندیهای به دست آمده از این مطالعات نشان میدهد که اثربخشی درمانهای نگهدارندهی دارویی، بدون مداخلههای روانی اجتماعی با عود مصرف مواد زیادی همراه است.
یکی از رویکردهای مداخلات روانی، کاربرد ذهن آگاهی در جلوگیری از عود مصرف مواد است
Witkiewitو همکاران (2005)، با ترکیب تحقیقات بیش از دو دهه بر پیشگیری از بازگشت به عنوان درمان وابستگی به مواد با فنون موجود بر پایه ذهنآگاهی، مداخله جدید شناختی رفتاری را برای، اختلالهای مصرف مواد با نام پیشگیری از بازگشت بر پایه ذهن آگاهی پیشنهاد کردند .
بنابراین، پیشگیری از عود بر پایه ذهن آگاهی، درمان رفتاری جدیدی است که فنون پیشگیری از بازگشت شناختی رفتاری سنتی (پیشگیری از بازگشت) را با مراقبه ذهن آگاهی برای درمان اختلالات مصرف مواد ترکیب می کند. از این تلفیق به عنوان موج سوم رفتار درمانی یاد می کنند. از نظر کابات-زین هدف ذهنآگاهی حالتی تغییر یافته از هوشیاری نیست، بلکه حالتی از خود مشاهدهگری بدون ارزیابی و توجه به واقعیت حال حاضر است (Greeson, 2009).
بنابراین با توجه به اثربخشی و جدید بودن این شیوه درمان و از آنجایی که بخشی از مراجعه کنندگان به مراکز خدمات مشاورهای را معتادان تشکیل می دهند و اغلب از انواع مشکلات روانی و جسمی، از قبیل افسردگی و اضطراب شکایت می کنند، براین اساس، ما توجه خود را به تبیینهای روان شناختی معطوف کرده، درصدد ارتقای سلامت معتادان خود درمانجو برآمدیم. با توجه به اطلاعات فوق، این مسأله برای پژوهشگر مطرح شد که آیا روش درمان شناختی ذهنآگاهی بر روی نشخوار فکری و ابراز وجود در افراد معتاد تحت درمان با متادون مؤثر است؟
1-4- اهداف پژوهش
1-5- فرضیه های پژوهش
تعریف مفهومی
منظور از ابراز وجود، توانایی ابراز خویشتن به صورت صریح و مناسب، ارج نهادن به احساس و فکر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خویشتن میباشد، پس ابراز وجود به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. یعنی این که عقاید، افکار، باورها و احساسات ما و دیگر افراد از نظر اهمیت برابرند (هرمزینژاد و همکاران، 1379).
تعریف عملیاتی
در این پژوهش ابراز وجود، نمرهای است که از پرسشنامه ابراز وجود به دست میآید.
تعریف مفهومی
نشخوار فکری به عنوان افکاری مقاوم و عود کننده تعریف می شود که گرد یک موضوع معمول دور میزند. این افکار به طریق غیر ارادی، وارد آگاهی میشوند و توجه را از موضوعات مورد نظر و اهداف فعلی منحرف میسازند (Joormann, 2006).
تعریف عملیاتی
در این پژوهش نشخوار فکری، نمرهای است که از پرسشنامه نشخوار فکری به دست میآید.
1-6-3– ذهن آگاهی
تعریف مفهومی
براساس نظر Kabat-zinn (1990)، ذهن آگاهی کیفیتی از هشیاری و به معنای توجه به لحظه کنونی، توجهی هدفمند و بدون قضاوت میباشد. بدون داوری است. در حضور ذهن فرد میآموزد که در هر لحظه از حالت ذهنی خود آگاهی داشته و توجه خود را به شیوه های مختلف ذهنی خود متمرکز نماید. ذهن آگاهی با بسیاری از مؤلفه های سلامت روان و بهزیستی روانی، توانایی سازش و عملکرد هیجانی، و کاهش احساس درد خصوصاً در موارد بیماریهای جسمانی همراه است.
تعریف عملیاتی
در این پژوهش آموزش ذهن آگاهی، آموزشی است که طی هشت جلسه بر روی بیماران دیابتی اجرا شده است (بر اساس بسته آموزشی که در پیوست آمده است).
. comorbidity
امروزه بیشتر روان درمانگران تأثیر باورها و تفکر فرد را در ایجاد انواع مسائل روان شناختی مهم می دانند. آنها معتقدند که بیشتر اختلال ها از جمله افسردگی، برآمده از شناخت های معیوب هستند، به طوری که وقایع به خودی خود تعیین کننده احساسات ما نیستند، بلکه معنایی که به آنها نسبت می دهیم، نقش تعیین کننده را دارند، به طوری که بیمار شناخت های خود را جدی می گیرد و در نظام فکری،تمایل دارد تجربه های ناخوشایند و نامطلوب زیادی را تجربه کند. سپس این هیجان ها را به عنوان شواهد تأکیدکننده باورهای خود تعبیر و تفسیرمی کند (فریدونی و همکاران،1391) .
همان طوری که می دانید انسان موجودی در جستجوی خلق و فهم معنا در زندگی است، ما اطلاعات را نه به صورت خام بلکه به صورت معناهای مختلف دریافت می کنیم، ما در هر چیزی به دنبال معنا هستیم و زبان ابزار خلق و انتقال این معناهاست، پس زبان می تواند به عنوان یک ابزار بالینی در تغییر معناهای زندگی افراد استفاده شود. به طوری که زبان نه تنها وسیله بیان افکار و احساسات آدمی است بلکه در ساخت و تغییر و نگهداری واقعیت های زندگی آدمی نیز نقشی اساسی بازی می کند. ما بوسیله زبان به طور کلی و با روایت به طور اخص با مفاهیم درونی و دنیای بیرون ارتباط برقرار می کنیم (قاسم زاده، 1379).
در واقع جستجوی راه های جدید درمان اختلالات عاطفی مورد توجه متخصصان بهداشت روانی قرار گرفته است.که یکی از این روشها رویکرد روایت درمانی است که رویکردی است بی نهایت سودمند و فوق العاده اثر گذار در توجه به باورهای نا کارآمد و تغییر آنها، برونی کردن و از توان انداختن مشکل، ایجاد توان، نگاه بیرونی به مشکل از زاویه های مختلف ودر نهایت خلق تفسیری دگرگون، تألیفی دوباره و نقشه ای متفاوت برای روایت داستان زندگی شخص (وینس لیدو مانک، 1390).
این پژوهش به بررسی رابطه این دو متغییر پرداخته و در نظر دارد اثر بخشی روایت درمانی بر افسردگی زنان خانه دار را بررسی کند.
1-2 بیان مسأله
افسردگی رایج ترین اختلال روانی است و به تازگی روبه افزایش است. اختلال افسردگی به دلیل گسترش و شیوع فراوانی که در میان مراجعان روان پزشکی در روان شناسی دارد، سرماخوردگی روان پزشکی نامیده می شود(سلیگمن، 1385. (خلق افسرده و فقدان علاقه و لذت، از علا یم کلیدی افسردگی بشمار می روند. فرد افسرده ممکن است اظهار کند که احساس غم، یاس، پوچی و بی ارزشی می کند. برای بیمار خلق افسرده غالبا کیفیتی ویژه دارد که با غمگینی معمولی متفاوت است. برخی از بیماران آن را یک درد روحی توان فرسا توصیف می کنند. بیماران افسرده گاهی از ناتوانی برای گریه کردن شکایت می کنند، علامتی که با بهبودی بیماری از بین می رود. تقریبا همه ی بیماران افسرده از کاهش انرژی که منجر به بروز تکمیل تکالیف، اختلال در کار تحصیلی و حرفه ای و کاهش انگیزه برای انجام طرح های تازه می شود، شکایت می کنند (سادوک،1386).
اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
علم روان شناسی در دهه های اخیر شاهد ظهور الگوها و شیوه های درمانی رو به رشدی بوده است که در درمان فردی و خانواده تحول ایجاد کرده و آن را به مسیرهای جدیدی سوق داده است. تعدادی از این شیوه های درمانی، بازتاب پدید ه هایی هستند که دیدگاه پسامدرن نامیده می شود. متفکران این دیدگاه معتقدند که دانش و شناخت امری نسبی و وابسته به بافت آن است و نظام اعتقادی ما صرفاً منعکس کننده سازه های ذهنی – اجتماعی هستند که ما درباره دنیای خود خلق می کنیم.
اهمیت استفاده از روایت در جنبش های روان درمانی از آنجا مشخص می شود که فرمول بندی های روایی گوناگونی در انواع درمان های روان پویای,سیستمی,شناختی وسازه گرا مورد استفاده قرار گرفته اند.
ولی همچنان که گفتیم اگر روایت را ضمن آنکه یک ابزار بالینی است راهی برای فهم تجربه انسان بنامیم. آن را در قالب روایت درمانی مطرح نموده ایم white,2000)،).
از آنجا که خانواده نخستین سازمان اجتماعی است که فرد در آن زندگی می کند، پس کانونی است که می تواند فشارهای روانی وارد شده بر اعضای خود را کاهش دهد واز آن جا که مادران نقشی مؤثر در تربیت فرزندان دارند، روایت درمانی می تواند به عنوان روشی سریع و عمیق در درمان افسردگی و سلامت روان زنان جامعه اثری مثبت داشته باشد؛ پس دست یابی به جامعه ای سالم، آشکارا در گرو سلامت خانواده است.
با توجه به پژوهش های انجام شده در داخل و خارج از کشوربررسی های مختلفی چون اثربخشی روایت درمانی گروهی بر نگرانی از بدریختی بدن، اثر بخشی روایت درمانی بر میزان تمایل به بخشودگی در زنان، اثر بخشی گروه درمانی تلفیقی به شیوه تصمیم گیری دوباره و روایت درمانی بر کنترل عواطف، مقایسه روایت های زندگی افراد افسرده و مضطرب با افراد عادی، مقایسه تأثیر روایت درمانی و رژیم درمانی بر شاخص تصویر بدن زنان، مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج به طور کلی و در اکثر تحقیقات نشان می دهد که روایت درمانی نسبت به سایر روش های درمانی تأثیر مثبت بیشتری داشته است. اما پژوهشهایی که دقیقاً منطبق با موضوع تحقیق حاضر، به بررسی تأثیر روایت درمانی بر زنان و به ویژه زنان خانه دار بپردازد، یافت نشد و همانطور که اشاره شد، با توجه به اهمیت نقش زنان خانه دار در ساختن خانواده و به دنبال آن جامعه ای سالم، به نظر می رسد که انجام تحقیق با موضوع بررسی تأثیر روایت درمانی بر افسردگی زنان خانه دار دارای اهمیت می باشد و علاوه بر پر کردن خلأ های علمی موجود و بستر سازی برای تحقیقات آینده نتایج این تحقیق می تواند ضرورتهای
کارکردی به منظور برنامه ریزی، سیاستگذاری و آموزش و مشاوره در این زمینه را یاری رساند.
1-4 اهداف پژوهش
1-4-1 هدف کلی
بررسی تأثیر روایت درمانی بر افسردگی زنان خانه دار افسرده.
1-4-2 اهداف ویژه
تعیین اثر روایت درمانی بر میزان افسردگی زنان خانه دار بر حسب سن آنان.
تعیین اثر روایت درمانی بر میزان افسردگی زنان خانه دار بر حسب تحصیلات آنان.
1-5 فرضیههای تحقیق
1-5-1 فرضیه کلی
1-5-2 فرضیه های ویژه
1-6 متغیرها(اصطلاحات یاواژه های پژوهش)
نامگذاری متغیرها
متغیر مستقل:روایت درمانی
متغیر وابسته:افسردگی
متغیر کنترل:شهرابرکوه-سال1393
1-7 تعریف متغیرها
1-7-1تعاریف نظری متغیرها
تعریف نظری روایت درمانی: روایت درمانی فرایند کمک به افراد برای غلبه بر مشکلات از طریق درگیر شدن در گفتگوهای درمانی میباشند. این گفتگو ها شامل بیرونی سازی مشکل استخراج پیامد های یگانه پررنگ کردن نقشه ی جدید و اتصال آن به گذشته وآینده ,با بهره گرفتن از تکنیک های درمانی خاص می باشد در این رویکرد درمان براساس نقل روایت ها و داستان های زندگی یک شخص از زبان خود شکل می گیرد،که درواقع این فرایند درمان روایتی شامل گفتن روایت ها ,گوش دادن دقیق پرسش کردن,دوباره گفتن و دوباره شنیدن وباز سازی داستان ها با همکاری مراجع ومشاوره می باشد روایت های شخصی جدید,معانی جدید و برداشت های تازه ای از واقعیت می شوند white,2000)).
تعریف نظری افسردگی:واژه «افسردگی» به تجربه ی حالت ناشادی گفته می شود که تحمل آن دشوا است این حالت افسردگی توأم با اضطراب ویژگی اصلی تعریف بالینی افسردگی نیز هست (منشی طوسی،1371).
1-7-2تعاریف عملیاتی متغیر ها
تعریف عملیاتی روایت درمانی: مجموعه کاملا متمرکزی از فنون مداخلاتی که برای اولین بار توسط White & Epston (1990) با طرفداری از نظریه ی گفتگو براساس داستان ها مطرح گردیده است.هدف از این مداخلات آن است که به خانواده کمک شود تا یک مشکل توان فرسا و دشوار را برونی کنند.
این رویکرد به اعضای خانواده کمک می کند که جر وبحثشان را در این باره کاهش دهند که مشکل مال کیست وراجع به حل مشکل وارد گفتگو شوند.
دراین پژوهش اطلاعات مورد نیاز از طریق بیمارانی که به مراکز درمانی و مشاوره وبهزیستی مراجعه کرده اند را از طریق دوره متنی بر روایت درمانی بدست آمده است.
تعریف عملیاتی افسردگی: ابزار سنجش افسردگی در این تحقیق پرسشنامه ی افسردگی بک نسخه ی2 (BDI-II) است.
پرسشنامه افسردگی بک ویرایش دوم (BDI-II) شکل بازنگری شده پرسشنامه افسردگی بک است که جهت سنجش شدت افسردگی تدوین شده است2000) Brown ,Steer, (Beck,. فرم تجدید نظرشده پرسشنامه افسردگی بک در مقایسه با فرم اولیه بیشتر با DSM-IV همخوان است. علاوه بر آن ویرایش دوم این پرسشنامه، تمامی عناصر افسردگی را بر اساس نظریه شناختی افسردگی نیز پوشش می دهد.
این پرسشنامه همانند ویرایش نخست از 21 ماده تشکیل شده است و با این تفاوت که 4 ماده از ویرایش قبلی را نداشته و به جای آنها ماده های دیگری در پرسشنامه افزوده شده اند. همچنین در این پرسشنامه دو ماده (ماده های 16 و 18) به گونه ای ویرایش شده اند که به شدت افسردگی بیشتر حساس باشند.
این پرسشنامه در جمعیت 13 سال به بالا قابل استفاده است.
1-Narrative therapy
2- Winslade& Monk
1-Sadok
2-Sadok
1-post-moderm
ازدواج، به عنوان مهمترین و اساسیترین رابطه بشری توصیف شده است، زیرا ساختاری اولیه برای بنا نهادن رابطه خانوادگی و تربیت کردن نسل آینده فراهم میسازد. در ایران مطابق با آخرین آمار سازمان ثبت احوال، نسبت ازدواج به طلاق از سال 1383 تا 1391، با 7/1 درصد رشد از 8/9 به 5/5 رسیده است، که گویای افزایش مشکلات زناشویی و میزان طلاق است؛ به طوری که نرخ طلاق در سال 1390 دو برابر نرخ آن در سال 1375 شده است (سازمان ثبت احوال کشور، 1392).
رضایتمندی زناشویی یکی از شاخص های مهم رضایت فرد از زندگی است. تحقیقات نشان میدهد که متغیرهای متعدد از جمله ویژگیهای شخصیت، اعتماد متقابل، احترام، حمایت، درک متقابل، صمیمت، کیفیت رابطه جنسی، تبادل و بیان احساسات، افکار و عواطف و وضعیت اقتصادی با رضایتمندی زناشویی رابطه دارند. هرگونه تعارض، ناسازگاری و نارضایتی در متغیرهای مرتبط با رابطه زناشویی، می تواند به آشفتگی و مشکلات زناشویی منتهی گردد و اگر مورد توجه قرار نگیرد به ازدواجهای ناموفق، طلاق و پیامدهای ویرانگر در بهداشت روانی زن، شوهر، فرزندان و جامعه بیانجامد. بنابراین بررسی عوامل و مداخلاتی که بر رضایت زناشویی افراد تأثیر میگذارد، از اهمیت بسزایی برخوردار است. از میان این عوامل در تحقیقات مختلف، تاکیدهای زیادی بر سبکهای دلبستگی شده است.
بیان مسأله
عمده آزمایههای سنجش رضایت پس از ازدواج در سراسر دنیا نشان میدهند پس از عبور زندگی مشترک از مرز هیجانات اولیه و ورود به عرصه متلاطم زندگی روزمره، نوعی افت رضایتمندی از کیفیت عاطفی، اجتماعی یا جسمانی زناشویی مشاهده میشود (بولینگ و هیل، 2005). چنین افتی بخصوص با حضور فرزندان و مشکلاتشان و افزایش تعهدات و چالشهای زندگی جدیتر نیز میگردد (استتس، 2004؛ به نقل از غلامعلیان و احمدی، 1387). از سوی دیگر، بهداشت روانی نسلهای جامعه در گرو تامین بهداشت روانی خانواده به عنوان یک کانون مملو از محبت و آرامش برای تحول در رشد استعدادهاست که هرگونه آسیبی به آن، نسل آینده را از آثار سوء خود مصون نخواهد گذاشت و سازمانهای اجتماعی زیادی را درگیر خود خواهد ساخت. خانواده یک نظام اجتماعی زیربنایی است که نابسامانی سازمان یا گسیختگی آن را میتوان بهعنوان شکستن واحد خانوادگی یا گسیختگی خانواده و متعاقباً پایههای زندگی اجتماعی مطرح کرد و بنابراین بررسی عوامل تاثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (آخرتی، 1386).
رضایت زناشوئی یکی از عوامل موثر در ثبات و پایائی خانوادهها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. میزان رضایت از رابطه زناشویی موضوعی محوری و کلیدیست که هر زوج پس از سالهای تثبیت ازدواج ناگزیر با آن مواجهه میشوند (سامانی، 1386). رضایت از زندگی زناشویی به احساس عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و یا مرد است وقتی که همه جنبههای مشترک زندگیشان را در نظر بگیرند (الیس،2004). همچنین شواهد فراوانی گویای آن است که زوجها در جامعه امروزی برای برقراری حفظ و ارتباط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرانشان با مشکلات فراوانی درگیرند. در حقیقت این معضل سبب پریشانی در روابط زناشویی شده است (یوسفی و سهرابی،1390). یک تحول مهم در این جهت، این است که تا قبل از دهه هفتم قرن بیستم، تحقیقات انجام شده در خصوص خانواده، به طور عمده حول محور طلاق و اثرات روانی اجتماعی آن بر اعضای خانواده متمرکز بود، ولی از این دهه به بعد، توجه محققین به مسئله نارضایتی از زندگی زناشویی و راههای افزایش احساس رضایت و شادکامی از زندگی مشترک معطوف شد (سلیمانیان، 1387).
رضایت یک فرد از زندگی زناشوئی به منزله رضایت وی از خانواده محسوب میشود و رضایت از خانواده به مفهوم رضایت از زندگی بوده و در نتیجه تسهیل در امر رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی جامعه خواهد شد (غلامعلیان و احمدی، 1387). بنابراین با توجه به اهمیتی که روانشناسان، جامعهشناسان و حتی همه مذاهب به خانواده و ارتباط زناشویی موثر میدهند و اینکه تشکیل خانواده جایگاهی برای نارضایتی نیست، بررسی روشها و مداخلاتی که بر رضایتمندی زناشویی زوجین تاثیر میگذارد، از اهمیت بالایی برخوردار است.
یکی از عواملی که میتواند بر رابطه زناشویی و متعاقباً رضایت زناشویی افراد تاثیر بگذارد سبک دلبستگی آن ها میباشد. دلبستگی از مفاهیم اساسی در نظریه بالبی(1989) است. وی معتقد است که دلبستگی نیازی نخستین محسوب میشود و از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است (کریس، روبرت و میرجام، 2009). بالبی (1989) در قلمرو دلبستگی بر دو نکته مهم تاکید میکند: اول اینکه کودک از نظر ژنتیکی برای واکنشهای مرتبط با دلبستگی آمادگی دارد و دوم اینکه رفتار دلبستگی متحول میگردد. دلبستگی به طور کلی به پیوند میان افراد اطلاق میشود و افراد برای ارضای نیازهای عاطفی خود به یکدیگر تکیه میکنند (فینی، 1999)، اما در روانشناسی تحولی به پیوند عاطفی که بین نوزاد و مادر پدید میآید، دلبستگی اطلاق میشود (برک، 1387). بالبی (1989) معتقد است که دلبستگی از زمان نوزادی شروع شده و در طول زندگی ادامه مییابد و نقش مهم و اساسی در تحول کودک دارد؛ وی معتقد است که دلبستگی در طول زمان دارای ثبات است، روابط بعدی فرد را برای همسالان و دوستان پیش بینی میکند و اهمیت اساسی در سلامت روانی افراد دارد.
پری (2006؛ نقل از آمبر و کارول، 2009) در تعریف دلبستگی به مفهوم پیوند اشاره میکند و معتقد است که در اصل، پیوند فرایند شکل دهی یک دلبستگی است. به عبارت دیگر پیوند مجموعه رفتارهائی است که منجر به ارتباط عاطفی قوی بین دو نفر (دلبستگی) میشود. وی همچنین میگوید دلبستگی امن و سالم زمانی اتفاق میافتد که مادر محبت خود را نسبت به فرزند نشان دهد و توانائی برقراری همدلی داشته باشد. این کودکان آزادانه از مادر خود فاصله میگیرند و دور میشوند، ولی پیوسته موقعیت مادر خود و محل استقرار او را زیر نظر دارند؛ وقتی دیگران او را بغل میکنند، پاسخ مثبتی نشان میدهد و وقتی او را زمین میگذارند شادمانه بازی خود را ادامه میدهند. دلبستگی ایمن جنبه مهمی از رشد اجتماعی- هیجانی است که کودک از مادرش به عنوان پایگاه امن برای کشف دنیا استفاده میکند (آمبر و کارول، 2009).
اینگونه استنباط میشود که مدلهای دلبستگی با طرحوارههای شناختی قدیمی یا عقاید ما در مورد خودمان و دیگران ارتباط نزدیک دارند و بر تعاملات بین فردی اثر گذاشته و از آن ها تأثیر میپذیرند. با وجود اینکه مدلهای دلبستگی به عنوان ویژگیهای فردی درنظر گرفته میشوند؛ اینگونه فرض میشود که احتمالاً مردم در روابط خاص، سطوح متفاوتی از امنیت را تجربه میکنند (حمیدی، 1386). همچنین این احتمال وجود دارد که این مدلها تحت تاثیر تجربیات حاصل از روابط ویژه دستخوش تغییر شوند. به عبارت دیگر تجربیات افراد در روابط
خاص میتواند منجر به تغییر الگوی دلبستگی شود (فیروزی، 1380).
در زمینه مداخلات درمانی به منظور بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجینی که درگیر تعارضات زناشویی هستند، تلاشهای متعددی در حیطه رواندرمانی انجام شده و به ثبت رسیده است. در حال حاضر دیدگاههای نظری متعددی با رویکردهای متفاوت به دنبال تبیین و حل تعارضهای زناشویی و بهبود رابطه عاطفی زوجین هستند. رویکردهایی از قبیل زوج درمانی مبتنی بر روانتحلیلگری، درمان نظامهای گسترده خانواده بوئن، زوج درمانی تجربی، زوج درمانی رفتاری شناختی، زوج درمانی راهبردی، زوجدرمانی یکپارچهنگر، زوج درمانی هیجان محور و … به ارائه مبانی و روشهایی جهت جلوگیری از بروز طلاق و تحکیم پیوند زناشویی پرداخته اند و هریک موفقیتهای چشمگیری در این زمینه کسب کردهاند (روشنی، 1390).
از مولفههای ضروری مداخلات مفید برای بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی در زوجینی که به مشکلات زناشویی برخوردهاند، آموزش مهارتهای ارتباطی، توجه به پویاییهای درون فردی و بین فردی، مشخص نمودن نقشهای متعارض و موازی در زوجین، توجه به فرایندهای رشدی، تعدیل انتظارات و ابراز احساسات ناخوشایند میباشد. با اندک تأملی در باب خصوصیات لازم برای درمانهای اثربخش بر بهبود رضایت زناشویی زوجین متعارض، به نظر میرسد که روش زوجدرمانی گروهی یک پارچهنگر میتواند بر بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی این افراد موثر باشد. زوج درمانی یکپارچه نگر، رویکرد درمانی گستردهای است که در حل مشکلات ارتباطی زوجها به عوامل میان فردی و درون فردی به طور همزمان توجه میکند (خمسه، 1388). زوج درمانی یکپارچهنگر برمبنای تئوری نظام عمومی خانواده، تئوری رشد بزرگسال و سرانجام تئوری دلبستگی به وجوده آمده است. این رویکرد تا حدودی نیز تحت تاثیر تئوری رفتاردرمانی و تئوری روابط موضوعی قرار دارد. خانواده درمانی روابط موضوعی ترکیبی از نظریه روان پویایی رابط موضوعی و درمان سیستمهای خانواده است. از جنبه نظری، این تجربه به تفسیرهایی منجر میشود که احتمالاً مؤثرتر عمل میکند زیرا اعضای خانواده ارتباط کاملتری با یکدیگر برقرار نموده و احساس درک شدن را تجربه میکنند. این رویکرد اولین رویکردی است که عملکرد فرد، فرایندهای ناخودآگاه و تعاملات زناشویی را با یکدیگر ترکیب کرده است (کریستنسن، جیکوبسون و بابکوک، 1995). در این رویکرد به منابع بین نسلی و مرکزیت روابط تأکید میشود. اعتقاد بر آن است که روابط میان زوجین، نه تنها از شخصیت منحصر به فرد آن ها تأثیر میگیرد، بلکه در سیستمی بزرگتر، تحت تاثیر روابط خانوادگی قرار دارد که فرزندان، والدین و گروههای اجتماعی را نیز شامل میشود. همچنین این رویکرد بر روابط میان زوجین و تعاملات میان آن ها با والدین خود و نقش هریک از زوجین در این روابط تأکید میکند (جکوبسون و همکاران،2000). مزیت عمده رویکردهای یکپارچهنگر زوج درمانی فهم بیشتر رفتار انسان است که انعطاف پذیری درمان را زیادتر کرده است. تأکید هم بر عاملهای درون روانی و هم بر عوامل برون روانی در ارتباطات زوج است؛ به طوری که هر کدام میتواند قلمرویی مجاز داشته باشد (دیمیدجیان، مارتل و کریستنسن،2002؛ نقل از خمسه، 1388).
با در نظر گرفتن مطالب فوق پژوهش حاضر در پی بررسی اثربخشی زوجدرمانی گروهی با رویکرد یکپارچهنگر بر بهبود رضایت زناشویی و سبک دلبستگی زوجین متعارض میباشد.
اهمیت و ضرورت تحقیق
با توجه به رشد روز افزون پدیده طلاق در جامعه ایرانی و همچنین اثرات نامطلوب روانی، اجتماعی و اقتصادی این رخداد ناخوشایند، انجام پژوهش در حوزه حوزه رضایتمندی زناشویی تا اندازه زیادی میتواند در از پیش پا برداشتن ابهامات راهگشا بوده و گامی بسوی جدیتر گرفتن مسئله روبه رشد تعارضات زناشویی در جامعه ایرانی باشد. از سوی دیگر با شناخت و معرفی مداخلات موثر بر رضایتمندی زناشویی و سبک دلبستگی، میتوان در سطوح مختلف مداخله کرد. میزان ازدواجهای با خطر بالا را کاهش داد، بر رضایت و شادکامی ازدواجهای موجود افزود و از بعضی ناسازگاریها پیشگیری به عمل آورد و از این طریق، از بسیاری از نابسامانیهای خانوادگی که منجر به هدر رفتن نیروهای عظیم انسانی میشود جلوگیری کرد (بهاری و همکاران،1390).
اهداف تحقیق
1- بررسی اثربخشی زوجدرمانی گروهی یکپارچهنگر بر بهبود رضایت زناشویی زوجین متعارض.
2- بررسی اثربخشی زوجدرمانی گروهی یکپارچهنگر بر بهبود سبک دلبستگی زوجین متعارض.
فرضیههای تحقیق
فرضیههای اصلی
1ـ زوج درمانی گروهی بارویکرد یکپارچه نگرموجب بهبود رضایت زناشویی زوجین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
2ـ زوج درمانی گروهی با رویکرد یکپارجه نگر موجب بهبود سبک دلبستگی زوجین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
فرضیههای فرعی
الف: زوج درمانی گروهی یکپارچه نگر موجب بهبود سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی زوجین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
ب: زوج درمانی گروهی یکپارچه نگر موجب بهبود سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی زوجین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
تعاریف نظری متغیرها
رضایت زناشویی: رضایت زناشویی به معنای سازش بین انتظارات فرد از زندگی زناشویی و آنچه که به طور واقعی در زندگیاش تجربه می کند میباشد. این رضایتمندی همواره با احساس خشنودی و لذت همراه است (گی زیبر، 2005؛ نقل از یاوری کرمانی، 1387). رضایت زناشویی یک متغیر نگرشی است و بنابراین از خصوصیات فردی زن و شوهر محسوب میشود. طبق تعریف فوق، رضایت زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذتبخشی است که زن و شوهر از جنبههای مختلف روابط زناشویی دارند (یاوری کرمانی، 1387).
سبکهای دلبستگی: دلبستگی به طور کلی به پیوند میان افراد اطلاق میشود و افراد برای ارضای نیازهای عاطفی خود به یکدیگر تکیه میکنند. روانشناسی تحولی پیوند عاطفی را که بین نوزاد و مادر پدید میآید دلبستگی مینامد (برک، 1387). رفتار دلبستگی به تقرب و نزدیک شدن به نگاره دلبستگی اطلاق میشود و پیوند دلبستگی به جنبه عاطفی این رابطه اشاره دارد. این پیوند الزاماً دو سویه نیست، بلکه رابطهای است که بین یک فرد با شخص دیگری برقرار میشود (آمبر و کارول، 2009). انواع سبکهای دلبستگی عبارتند از: سبک دلبستگی ایمن و سبک دلبستگی ناایمن (دوسوگرا/ اضطرابی، اجتنابی).
زوجدرمانی گروهی با رویکرد یکپارچهنگر: زوج درمانی یکپارچهنگر، رویکرد درمانی گستردهای است که در حل مشکلات ارتباطی زوجها به عوامل میان فردی و درون فردی به طور همزمان توجه میکند (خمسه، 1388). زوج درمانی یکپارچهنگر برمبنای تئوری نظام عمومی خانواده، تئوری رشد بزرگسال و سرانجام تئوری دلبستگی به وجوده آمده است. این رویکرد تا حدودی نیز تحت تاثیر تئوری رفتار درمانی و تئوری روابط موضوعی قرار دارد (کریستنسن، جیکوبسن و بابکوک، 1995).
Bowling & Hill
Stence
Bowlby
Chris, Robbert & Mirjam
Feeney
Berk
Parry
Amber & Carole
Christensen, Jacobson & Babcock
Dimidjian
Martel
خانواده نخستین پایگاه تربیتی و قطعاً اولین و مهمترین کانون پرورش، احیا و شکوفایی استعدادهای کودکان است. بخش عمدهای از پرورش صحیح عقل و عاطفه که پایه اساسی سعادت انسان را تشکیل میدهد برعهده والدین میباشد که باید از کودکی شروع شود. همانگونه که والدین بر افراد خانواده تاثیر می گذارند، فرزندان نیز با ویژگیهای شخصیتی و رشدی و رفتاری خود، تاثیراتی را بر رفتار والدین بر جای می گذارند (اسمولاک، 1987). در هرخانواده ای یک سبک تربیتی به عنوان روشی هدفمند یا غیر هدفمند در تربیت فرزندان از سوی والدین بکار گرفته می شود. سبک تربیتی فعالیتی پیچیده شامل روشها و رفتارهایی ویژه است که بطور مجزا یا در تعامل با یکدیگر بر رشد فرزندان تأثیر می گذارد (شکوهی یکتا و همکاران، 1385). سبک های تربیتی که در روانشناسی از آن به شیوه های فرزندپروری نیز یاد می شود از دو عنصر تشکیل شده است: درخواست کنندگی والدین (کنترل) و پاسخ دهندگی والدین (گرمی یا پذیرش)، از ترکیب این دو عنصر چهار شیوه تربیتی به وجود می آید (اسپوتا و پاسون، به نقل از1996رحمتی و همکاران، 1385). 4 سبک اصلی تربیت عبارتند از: شیوه مقتدرانه، شیوه مستبدانه2، شیوه سهل گیرانه3 و شیوه آشفته4 یا مسامحه کارانه یا بی توجه (رحمتی و همکاران، 1385).
یکی از مشکلات دوران رشد کودک که کانون توجه و درمان بالینی قرار گرفته اختلال بیش فعالی و نقص توجه است. این اختلال شایع ترین اختلال رفتاری دوران کودکی است که مشخصه آن نقص توجه، تکانشگری و گاهی اوقات بیش فعالی است (خوشابی و همکاران، 1391) که بر کارکردهای روانی و اجتماعی تمامی اعضای خانوده تاثیرگذار است (جعفری و همکاران، 1389). اختلال نقص توجه/ بیش فعالی یک از شایعترین اختلالات مزمن دوران کودکی است (سادوک، سادوک، 2003). طبق ادبیات روانپزشکی و روان شناسی، کودکی که دائماً حرکت می کند، با انگشتانش ضربه می زند، پاهایش وول می خورد، دیگران را هل می دهد، بدون دلیل کنترل خود را از دست می دهد و بیقراری می کند، اغلب بیش فعال نامیده می شود و زمانی که این مشکلات شدید و مداوم باشد کودکان واجد دریافت ملاک های تشخیصی اختلال بیش فعالی- نقص توجه می شوند (کرینگ و داویسون، 2007). شیوع این اختلال در کودکان ایرانی 7 تا 12 ساله در دامنه ای بین 6-3 درصد گزارش شده است (خوشابی و همکاران، 2002). این اختلال به سه فرم اصلی دسته بندی می شود که شامل نوع بیش فعالی تکانشی بدون کم توجهی، نوع کم توجهی بدون بیش فعالی و نوع ترکیبی می باشد (سادوک، سادوک، 2005). شایع ترین مشخصه این اختلال رفتاری دوران کودکی، نقص توجه، تکانش گری و گاهی اوقات بیش فعالی است. نشانه های اصلی این بیماری موجب مشکلات هیجانی، خانوادگی و اجتماعی مانند افت تحصیلی، استرس خانوادگی و روابط تعارضی با همسالان است (گلدمن، 1998). علاوه بر علائم اصلی این اختلال علائم اختلالات دیگر نیز به طور همزمان در کودکان مبتلا به ADHD دیده می شود که یکی از شایع ترین آنها اختلال هماهنگی رشدی است (سادوک، سادوک، 2003). بنابراین این پژوهش با هدف بررسی تاثیر آموزشهای فرزندپروری در بهبود عملکرد کودکان فزون کنش تحت درمان با نروفیدبک انجام خواهد شد.
زندگی خانواده نقش اساسی در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی کودکان و والدین دارد. خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد انسان فراهم می سازد. در جریان رشد طبیعی هر کودک یک رشته تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را شاهد هستیم. تقریبا همه کودکان در طول رشد و در جریان سازگاری با این تغییرات دچار مشکلاتی میشوند و استرس و تعارضی را که به دنبال میآید، میتواند به مشکلات رفتاری-عاطفی و یادگیری در آن ها بینجامد. اکثر مشکلات رفتاری کودکان منعکس کننده شرایط پیچیده بین فردی اعضای خانواده بهویژه والدین میباشد. به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات معیوب آن ها با فرزندان ارتباط دارد (روشن بین، 2006). با توجه به اینکه خانواده یک نظام اجتماعی است که اختلال در هریک از اعضاء آن، کل نظام را مختل می کند و این نظام مختل شده به نوبه خود اختلالات مربوط به اعضاء را تشدید کرده و مشکلات جدیدی ایجاد می کند (روشن بین، 2006).
هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر آموزشهای فرزندپروری در بهبود عملکرد کودکان فزون کنش تحت درمان با نروفیدبک می باشد، برنامه
های گروهی فرزندپروری یکی از روش های آموزش والدین است که برای این منظور مورد استفاه قرار گرفته است. این برنامه مهارتهای مدیریت را به والدین آموزش می دهد تا جایگزین فرزندپروری ناکارآمد و استبدادی شود. همچنین این برنامه نگرش های والدین را مورد توجه قرار داده و سعی در جهت اصلاح آنها دارد (ترنر و همکاران، 2002). علی رغم نتایج مثبت کاربرد اصول شرطی سازی عامل از طریق تقویت فعالیت الکتروفیزیولوژیکی مطالعات گروهی کنترل شده کمی برای تعیین اثربخشی نروفیدبک صورت گرفته است. اکثر گزارشات اثربخشی نروفیدبک به صورت موردی بوده و عملکرد یک بیمار در ابعادی نظیر هوش، مهارت های تحصیلی و مقیاس های درجه بندی رفتار، قبل و بعد از نروفیدبک تحلیل شده است. مطالعات موردی عمدتا به نتایج مثبتی منتهی شده اند و پژوهش های کنترل شده بیشتری لازم است تا کفایت این درمان را مشخص سازد (ناش، 2000).
نروفیدبک موجب کاهش معنادار نشانه های شناختی و رفتاری می گردد. نروفیدبک اثربخشی معادل درمان دارویی دارد که موجب بهبودهایی در توجه، سرعت و دقت گردیده است. بنابراین با توجه به موارد اشاره شده، پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این پرسش است که آیا آموزشهای فرزندپروری در بهبود عملکرد کودکان فزون کنش تحت درمان با نروفیدبک موثر می باشد یا نه؟
1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- هدف اصلی پژوهش
هدف اصلی این پژوهش، بررسی تاثیر آموزشهای فرزندپروری در بهبود عملکرد کودکان فزون کنش تحت درمان با نروفیدبک است.
1-4-2- اهداف جزیی
1-5- فرضیههای پژوهش
1-6-1- تعاریف مفهومی
نروفیدبک: نروفیدبک نوعی رویکرد توانبخشی در درمان ADHD-ADD است و هدف آن، بهنجارسازی پایدار رفتار بدون وابستگی مداوم به داروها یا رفتار درمانی است (باراباس و باراباس، 1996).
آموزش فرزندپروری: یکی از انواع برنامه های آموزش مدیریت کودکان است که برای والدین اجرا می شود. این برنامه چندسطحی و براساس جهت گیری پیشگیرانه و در راستای راهبردهای حمایت از خانواده توسط ساندرز و همکاران ایجاد شده است و برای والدین کودکان 12-2 ساله به کار برده می شود که دارای 5 سطح است که با نزدیک شدن به سطوح بالاتر، شدت مداخلات افزایش می یابد (ساندرز و همکاران ، 2003؛ ساندرز، 2003).
بیش فعالی/ نقص توجه: اختلال بیش فعالی « ADHD» مجموعه علائمی است با محدودیت میزان توجه که با سطح رشد فرد ناهماهنگ است و به ضعف تمرکز، رفتار ناگهانی، بیش فعالی منجر می شود. مشخصه اصلی این اختلال وجود الگوی پایدار فقدان توجه یا بیش فعالی تکانشگری است که درمقایسه با افرادی که در همان سطح ازرشد قرار دارند شدیدتراست (سادوک و سادوک، 2005).
سبک های تربیتی: باوم ریند (1991) سبک های تربیتی را شامل رفتارهای متنوع بهنجار و طبیعی می داند که والدین به منظور کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان بکار می برند (تقی زاده طبسی، 1385)
سبک تربیتی مقتدرانه : “والدین مقتدر درخواست کنندگی بالا و پاسخ دهندگی بالا دارند”. والدینی که این شیوه را در پیش می گیرند به فرزندان خود استقلال و آزادی فکری می دهند و آنها را تشویق می کنند و نوعی محدودیت و کنترل را نیز برآنها اعمال می دارند. در خانواده هایی با والدین مقتدر اظهار نظر و ارتباط اخلاقی وسیع در تعامل کودک و والدین وجود دارد و گرمی و صمیمیت نسبت به کودک در سطح بالاست (ماسن وهمکاران، 1368)
– Authoritive
2-Authoritian
3-Permissive
4-Neglecting
-Attention Deficit Hyperactinity
– Sadock, Sadock
– Kring, Davison
-Goldman
– Turner
– Nash
افسردگی رایج ترین اختلال روانی است. و اخیرا رو به افزایش نهاده است. طبق متن بازنگری شده چاپ چهارم DSM ، اختلال افسردگی بدون سابقه ای از دوره مانیا،مختلط یا هیپومانیا رخ میدهد. دوره افسردگی اساسی حداقل باید دو هفته طول بکشد. بیماری که دچار دوره افسردگی اساسی تشخیص داده می شود. باید لااقل چهار علامت از فهرس تی شامل تغییرات وزن و اشتها، تغییرات خواب، فعالیت، فقدان انرژی، احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیم گیری و افکار عود کننده مرگ یا خودکشی را داشته باشد. [Gordon.Rasmussen(1998)]
در جمع بندی تعاریف مختلف افسردگی، مفهوم افسردگی را به سه گونه متفاوت در نظر می گیرد.
-به منظور مشخص کردن احساسهای بهنجار، غمگینی، یاس، نا امیدی و … و بروز آنها به عنوان نشانه اختلال
-به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل، نشانه های عاطفی، شناختی، حرکتی، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است.
-برای مشخص کردن اختلال های افسرده وار در چهار چوب اختلال های روانی که دارای پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند. و به پاره ای از درمانگرها پاسخ می دهند.
غم برجسته ترین فراوان ترین نشانه هیجانی در افسردگی است و اغلب با گرایش بیش از حد همراه است. فرد افسرده به صورت کاملا منفی درباره خودش فکر می کند. این افکار منفی نظر او را نسبت به خودش و آینده تحت اشعاع قرار می دهد. از دست دادن اشتها و اختلال خواب در بین افراد افسرده رایج است.[Stuss.Benson(1984)]
نتایج از مطالعات همه گیر شناسی، افسردگی را شایع ترین اختلال روانپزشکی گزارش نموده اند
از سویی به دلیل اینکه تقریبا دو سوم بیماران افسرده به خودکشی می اندیشند و 10 تا 15 درصد انها از این طریق به زندگی خود خاتمه می دهند اهمیت توجه به افسردگی به عنوان یکی از اختلالات مهم روانشناختی اشکار می شود [SadockBJ.SadockAV(1996)]
در این پژوهش هدف بر این است که بیماران شرکت کننده به دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم می شوندو نتایج با یکدیگر مقایسه گردد.
بررسی تاثیر درمان تحریک الکتریکی مغز با بهره گرفتن از جریانات مستقیم بر بهبود بیماران افسردگی اساسی
مداخله آند و کاتد در ناحیه DLPFC چپ وراست باعث بهبود افسردگی اساسی می شود.
مداخله آندو کاتد در ناحیهDLPFC چپ و راست باعث تاثیر پایدار افسردگی اساسی می شود.
1-آیا تحریک الکتریکی مغز با بهره گرفتن از جریانات مستقیم (tDCS)بر بهبود بیماران افسرده تاثیر دارد .
2-آیا تحریک الکتریکی مغز با بهره گرفتن از جریانات مستقیم(tDCS)بر بهبود بیماران افسرده تاثیر پایدار دارد.
بر اساس فرضیه های مطرح شده، مداخله در عملکرد قشر پیش پیشانی پشتی جانبی توسط(tDCS)،جنسیت، به عنوان متغییر مستقل می باشند. همچنین افسردگی اساسی به عنوان متغییر وابسته می باشد.
تعریف نظری: اختلال بایک یا چند دوره افسردگی اساسی بدون سابقه دوره مانی
تعریف عملیاتی نمره ای که فرد در پرسشنامه 21 سوالی کسب می نماید.
تعریف نظری : تعداد جلسات درمانی است که فرد درآن شرکت می کند.
تعریف عملیاتی : تعداد جلساتی است که افراد شرکت کننده در مطالعه تحت درمان فعال (10 جلسه) و یا تحت درمان ساختگی (10 جلسه) قرار می گیرند که بعد از هر جلسه در پرونده بیمار درج می شود. اثر این متغیر در این مطالعه کنترل (حذف) گردید.
تعریف نظری : تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه که شامل ناحیه ای از قشر پیش پیشانی شامل نواحی 9 و 46 برودمن می شود
تعریف عملیاتی : وسط فاصله بیخ بینی (نقطه بین پیشانی و بینی) تا برآمدگی پشت سر (برجسته ترین استخوان پشت سر) را روی پوست علامت زده و سپس فاصله بین دو گوش را در نظر گرفته و وسط آن علامت زده می شود. در دو طرف نقطه تقاطع دو خط فرضی عرضی و طولی C3 و C4 ( بر حسب الکتروانسفالوگرافی) یعنی کورتکس حرکتی اولیه (M1) قرار دارد. برای مکان یابی DLPFC یعنی نواحی F3 و F4
(بر حسب EEG) پنج سانتی متر جلوتر از مکان M1 را در نظر می گیریم و الکترود های دستگاه روی نواحی DLPFC چپ و راست قرار می گیرد [Dasilve et al.(2005)]
تعریف نظری : مقدار بار الکتریکی خالصی است که در واحد زمان از سطح مقطع خاصی از رسانا عبور میکند [Bates.et al.(2003)]
تعریف عملیاتی : شدت جریان الکتریکی که توسط دستگاه به مغز بیمار اعمال می شود که در این مطالعه در درمان فعال 2 میلی آمپر است ولی در درمان ساختگی صفر است. اثر این متغیر در این مطالعه کنترل (حذف) گردید.
تعریف نظری : مدت زمانی است که هر فرد در جلسات حضور دارد.
تعریف عملیاتی : مدت زمانی است که فرد تحت درمان فعال یا ساختگی قرار دارد که در این مطالعه برای هر فرد 20 دقیقه است. اثر این متغیر در این مطالعه کنترل (حذف) گردید.
. nasion
. inion
. Electroencephalography
.primary motor area