تفکیک مالکیت از مدیریت در سطح شرکتها، باعث بوجود آمدن ناسازگاری میان مدیران و مالکان شده است. از رابطه میان مدیران ومالکان به عنوان رابطه نمایندگی یاد می شود. هیاتمدیره واحدی مهم در ساختار سازمانی هر شرکت میباشد که محور ارتباطی میان سهامداران و مدیران تلقی می شود و به واسطه همین موضوع، ایفا کننده نقش مهمی در حاکمیت شرکتی در سطح شرکتها است (حساس یگانه و خیرالهی، 1387).
مکانیزم های حاکمیت شرکتی را میتوان به دو دسته کلی داخلی و خارجی تقسیم نمود. مکانیزم های داخلی مبنی بر اقدامات اتخاذ شده توسط شرکتها به منظور اجرایی کردن کنترل و پاسخگویی است. یکی از مهمترین مکانیزم های داخلی حاکمیت شرکتی، توجه به هیأت مدیره به عنوان نهاد هدایتکننده ای است که نقش مراقبت و نظارت بر کار مدیران اجرایی به منظور حفظ منافع مالکیتی سهامداران را بر عهده دارد. بخش عمدهی این سازوکارها به این موضوع تأکید دارند که داشتن ویژگیهای خاص توسط هیأت مدیره، از جمله اندازه و تعداد اعضای غیرموظف، رفتار فرصتطلبانه و سودجویانه مدیران را محدودتر می کند، بنابراین، کیفیت و قابلیت اتکای گزارشگری مالی (بویژه سود حسابداری) بهبود خواهد یافت (گیلان، 2006).
با گسترش شرکتهای سهامی و مطرح شدن تئوری نمایندگی و افزایش وظایف و اختیارات هیأت مدیره شرکتها، همواره این امکان وجود دارد که مدیران اقداماتی انجام دهند که در جهت منافع خودشان و عکس منافع سهامداران باشد. این امر ناشی از وجود عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران و سهامداران شرکت میباشد. به این دلیل که برای مدیران امکان دسترسی انحصاری به بخشی از اطلاعات و نیز تهیه و ارائه اطلاعاتی همچون اطلاعات مالی وجود دارد و سهامداران نمیتوانند اعمال و فعالیتهای مدیران را بطور مستمر مشاهده و کنترل نمایند. استفادهکنندگان از اطلاعات مالی نیز همواره از عدم تقارن اطلاعات حسابداری ناراضی بوده اند و همواره به دنبال اطلاعاتی هستند که بتوانند جهت تصمیم گیری های منطقی از آن استفاده نمایند. در صورتی که، اطلاعاتی قابل اتکا وجود داشته باشد که بتوان از آنها در فرایند تصمیم گیری استفاده نمود، آنگاه اطلاعات مذکور، مربوط تلقی خواهند شد. بنابراین، شناسایی ساز و کارهایی که بتواند به ایجاد معیارهای با قابلیت اتکا و کاهش تضاد منافع موجود بین ذینفعان کمک نماید، بسیار حائز اهمیت خواهد بود. این امر منجر به بحثهای متعددی شده است که موضوع حاکمیت شرکتی از اصلیترین آنهاست. حاکمیت شرکتی راهکاری جهت از بین بردن عدم تقارن اطلاعاتی موجود بین مدیران و سهامداران، از طریق تعدیل تضاد منافع، میباشد و یکی از مهمترین مکانیزم های آن، بهبود ساختار هیأتمدیره میباشد (صدیقی، 1392).
از دیدگاه تئوری نمایندگی، حضور مدیران غیرموظف مستقل در هیأت مدیره شرکتها و عملکرد نظارتی آنها به عنوان افرادی مستقل، به کاهش تضاد منافع موجود میان سهامداران و مدیران شرکت کمک می کند. البته باید توجه داشت که مدیران اجرایی شرکت، نقش مهمی را در ایجاد ترکیب مناسبی از مدیران موظف و غیرموظف، در میان اعضای هیأتمدیره، ایفا می کنند. وجود چنین ترکیبی از عناصر اصلی یک هیأت مدیره کارآ و مؤثر محسوب می شود. زیرا در حالیکه مدیران موظف، اطلاعات ارزشمندی درباره فعالیت شرکت ارائه می کنند، مدیران غیرموظف با دیدگاهی غیرحرفهای و بیطرفانه، در مورد تصمیم گیری مدیران مذکور به قضاوت مینشینند. بدین ترتیب هیأتمدیره شرکت با دارا بودن تخصص، استقلال و قدرت قانونی لازم، یک ساز و کار بالقوه توانمند حاکمیت شرکتی به حساب می آید (طالب نیا و تفتیان، 1388).
هیأتمدیره نقش مهمی را در راهبری (حاکمیت) شرکتها و سازمانها ایفا می کند. هیأتمدیره شرکت در برابر نظارت بر کیفیت محتوای
اطلاعاتی سود مندرج در صورتهای مالی پاسخگو است، بنابراین، رفتار آنها، رفتار مدیران ارشد را به منظور تضمین اینکه اقدامات آنها مطابق با منافع سهامداران، سرمایهگذاران، بدهکاران و سایر اشخاص ثالثی که با شرکت در ارتباطند، کنترل می کند. برخی از محققان استدلال می کنند که هیأت مدیره کوچک در مقایسه با هیأتمدیره بزرگ کارآتر است و همچنین هیأتمدیره مستقل از کیفیت بالاتری برخوردار است زیرا آنها در برابر تأثیر نادرست مدیران از آسیب پذیری کمتری برخوردارند، در واقع هرچه ترکیب هیأتمدیره از اعضای برون سازمانی بیشتری تشکیل شده باشد، اطلاعات بهتری را ارائه خواهند داد، که ممکن است، این عمل بر کیفیت اطلاعات مالی و در نتیجه سود گزارش شده تأثیرگذار باشد (دیمیتروپولس و آستریو، 2013).
با توجه به مطالب عنوان شده در بالا، پرسشهای اصلی این تحقیق به صورت زیر مطرح میشوند:
1- آیا بین محتوای اطلاعاتی سود و ترکیب هیأتمدیره رابطهای وجود دارد؟
2- آیا بین کیفیت اطلاعات مالی (به موقع بودن اخبار خوب و بد) و نسبت اعضای غیرموظف هیأتمدیره رابطهای وجود دارد؟
3- آیا بین کیفیت سود و نسبت اعضای غیرموظف هیأتمدیره رابطهای وجود دارد؟
اطلاعات حسابداری یکی از منابع مهم اطلاعاتی برای تصمیم گیری های اقتصادی است. این اطلاعات عمدتاً در سه گروه صورتهای مالی، گزارشهای کمی و تجزیهوتحلیلهای خاص طبقهبندی میشوند. در تصمیم گیری های اقتصادی هر یک از اطلاعات می تواند به تنهایی یا تواماً و یا حتی همراه با اطلاعات خارج از سیستمهای حسابداری بکار گرفته شود. بیشتر سرمایه گذاران و تدوینکنندگان قوانین اعتقاد دارند که برخی از ویژگیهای حاکمیت شرکتی (مانند وجود اعضای غیرموظف در ترکیب هیأت مدیره و اندازه هیأت مدیره) به حفظ منافع سهامداران کمک نموده و هرگونه تضاد منافع بین آنها و مدیریت را کاهش میدهند. بهبود ساختار هیأتمدیره به عنوان یکی از مکانیزم های حاکمیت شرکتی، از طریق همسو نمودن منافع مدیران و سهامداران، به سرمایه گذاران کمک مینماید و قابلیت اتکای اطلاعات مالی و همگرایی فرایند گزارشگری مالی را تقویت می کند. بر اساس مطالعات اکتشافی و بررسی وضعیت موجود در بازار سرمایه ایران، چگونگی تأثیر ترکیب هیأتمدیره بر محتوای اطلاعاتی سود حسابداری از اهمیت فراوانی برخوردار است، بنابراین، اولین هدف ما در این تحقیق به صورت زیر میباشد:
1- بررسی رابطه بین محتوای اطلاعاتی سود و ترکیب هیأتمدیره در شرکتهای پذیرفته شده در بورس تهران.
سود یکی از معیارهای ارزیابی عملکرد و تعیین ارزش بنگاههای اقتصادی است. به دلیل وجود محدودیتهای ذاتی در حسابداری ممکن است سود گزارش شده در صورتهای مالی منطبق با سود واقعی نباشد برای حل این مشکل از مفهوم کیفیت سود کمک گرفته شده است. مطالعات محققان نشان داد که مدیران جهت گزارش اخبار بد بر مبنای به موقع بودن، انگیزههای قابل توجهی دارند زیرا آنها میخواهند خود را در برابر مسئولیتهای قانونی ممکن حفاظت نمایند. لذا هدف بعدی ما دراین تحقیق بدین صورت مطرح می شود:
اگر مدیریت سود فرصتطلبانه با بهره گرفتن از سیستمهای نظارتی کنترل شود، سودهای حسابداری قابل اتکاتر و حاوی اطلاعات مفیدتری هستند. پیسنل و دیگران(2000)، نشان می دهند که نظارت قابل انتساب به حاکمیت شرکتی ظرفیت مدیران برای مدیریت سود را کاهش میدهد. نظارت قابل انتساب به حاکمیت شرکتی توانایی بهبود قابلیت اتکای سودهای حسابداری را دارد، بنابراین قابلیت اطلاع رسانی مفید سودهای حسابداری را بهبود میبخشد. حاکمیت شرکتی همچنین از طریق هم راستا کردن منافع مدیران و سهامداران و افزایش قابلیت اتکای اطلاعات مالی و درستی فرایند گزارشگری مالی به سهامداران کمک می کند. هدف آخر ما در این تحقیق به صورت زیر مطرح می شود:
نقش هیأتمدیره به عنوان یکی از مکانیزم های حاکمیت شرکتی، در ادبیات مرتبط با آن بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در حاکمیت شرکتی، هدف، برخورداری از یک هیأتمدیره مؤثر و کارآ است و دستیابی به این هدف، مستلزم ارزیابی خصوصیات هیأتمدیره است. اثربخشی هیأت مدیره در شرایط مختلف از قبیل اندازه و ترکیب آن بیان شده است. ارزیابی کارآیی هیأتمدیره می تواند به سرمایه گذاران فعلی و بالقوه، تحلیلگران و تدوینکنندگان مقررات کمک بیشتری نماید. تحلیلگران روی ارائه اطلاعات قابل اتکا به سرمایه گذاران و همین طور دستیابی به تصمیمات سرمایه گذاری سودآور متمرکز شده اند. بنابراین، ارزیابی کیفیت هیأتمدیره می تواند عملکرد قابل توجهی را با در نظر گرفتن کیفیت صورتهای مالی و ارزش شرکت استنتاج نماید. علاوه بر این، تدوینکنندگان مقررات در برابر امنیت عملکرد درست بازار از طریق انتشار اطلاعات با ارزش به تمام اشخاص علاقهمند، پاسخگو هستند. در نتیجه، اطلاعات ناشی از حاکمیت شرکتی می تواند برای فعالان بازار و اعضای نظارتی سودمند باشد. هدف از ارائه این تحقیق بررسی این موضوع است که چگونه کیفیت محتوای اطلاعاتی سود حسابداری سالانه بر اساس اندازه و ترکیب هیأتمدیره، در بازار سهام تهران متفاوت است. که بر اساس رابطه بین حاکمیت شرکتی و مربوط بودن حسابداری، دو دلیل اصلی برای انگیزه تحقیق پیرامون این رابطه وجود دارد: انگیزه نخست ما به این دلیل است که این تحقیق از طریق بررسی ساختار حاکمیت شرکتی بر کیفیت محتوای اطلاعاتی اطلاعات حسابداری می تواند بینش بیشتری را در رابطه با موضوع شفافیت شرکت ارائه دهد. دومین دلیل برای تحقیق در این زمینه، افزایش اهمیت حاکمیت شرکتی دریافت شده از سوی سرمایه گذاران و تدوینکنندگان مقررات است. در نتیجه یافته های این تحقیق می تواند برای فعالان بازار سرمایه با ارزش باشد چرا که آنها بینش اضافی و سودمندی را در رابطه با کیفیت مدیریتی شرکتها و تأثیر آنها روی مربوط بودن سود ارائه دهد. این تحقیق نخستین تحقیقی است که در بازار بورس تهران به بررسی ترکیبی ساختار هیأتمدیره بر محتوای اطلاعاتی سود می پردازد که می تواند به رشد تحقیقات مربوط به حاکمیت شرکتی اضافه شود.
– Gillan
– Dimitropoulos and Asteriou
– Pisnel and etal
از زمانی که مدیریت مالی بعنوان یک رشته علمی شناخته شده است تا کنون، وظایف و مسئولیتهاى آن همواره دستخوش تغییر بوده و تردیدى نیست که در آینده نیز شاهد تغییرات بیشترى خواهد بود.
با تفکیک مدیریت از مالکیت، موضوع تضاد منافع بین مدیران و مالکان و هزینه اداره کردن بنگاه ها توسط مدیران مطرح شد. تضاد منافع مطرح شده در سیستم طبیعی سازمان اقتصادی رویکردی را برای این موضوع خواستار بود که چگونه میتوان اهداف مدیریت و مالکیت را همسو سازی نمود. اهمیت موضوع تا بدان جا رسید که مفهوم حاکمیت شرکتی مطرح گردید و این موضوع را در تعداد زیاد مقالات و پژوهش های علمی در این زمینه میتوان متبلور دید.
تا سال ۱۹۰۰، مدیریت مالى جزئى از اقتصاد کاربردى بود. طى دو دهه ۱۸۹۰ و ۱۹۰۰، چندین شرکت بزرگ آمریکائى درهم ادغام شدند. ۱۸ شرکتى که به دنبال این ادغامها به وجود آمدند نیمى از کل تولیدات صنایع مربوط را در دست گرفتند (عرب مازار یزدی، 1386).
این ادغامها نیازمند سرمایههاى هنگفت بود،مدیریت ساختار سرمایه یکى از وظایف مهم مدیران شد و «مدیریت مالی» رشته خاصى از مدیریت بازرگانى شد. یادآورى این نکته مهم است که در آن زمان، چگونگى تهیه صورتهای مالى و تجزیه و تحلیل آنها دوران طفولیت خود را مىگذراند. تجزیه و تحلیلهاى مالى فقط در داخل شرکتها انجام مىشد. به آنان که در خارج از سازمان قرار داشتند، مانند سرمایهگذاران، گزارشهایی در مورد وضع مالى و عملکرد شرکتها ارائه نمىشد تا بتوانند در زمینههاى سرمایهگذارى تصمیمگیرى کنند (بارث و ون بردا،2001).
در دهه ۱۹۳۰، شرکتهاى تولیدى مقادیر فراوانى کالا تولید کردند و سودهاى کلانى بردند. این امر باعث شد مسائل برنامهریزى و کنترل (به ویژه از نظر قدرت نقدینگی) به تدریج در مبحث مدیریت مالى مورد توجه قرار گیرد. ولى تأمین مالى این شرکتها و مسائل مبتلا به ساختار سرمایه (در مورد ادغامها) باعث شد که مؤسسات تأمین سرمایه پدید آمدند، به تأمین مالى شرکتها (از راه تضمین خرید اوراق بهادار منتشر شده) کمکهاى شایانى کردند.
ساختار مالکیت ، ترکیب سهامداران ، ترکیب هیأت مدیره و نحوه ی اداره و کنترل شرکت ها بر بخش های مختلف بنگاه ها تأثیر دارد و بی شک این عوامل بر قیمت دارایی ها و اوراق بهادار صادره توسط شرکت ها نیز موثر است . حاکمیت شرکتی به عنوان یکی از مباحث مهم حوزه مدیریت مالی می بایست مورد مطالعه قرار گیرد و ارتباط ابعاد آن با بازده سرمایه گذاری ها ، سودآوری شرکت ها عمر شرکت ها و استمرار فعالیت و سایر متغیر های مالی مورد بررسی قرار گیرد.
سرمایهگذاری یکی از عوامل کلیدی در رشد اقتصادی کشورها محسوب می شود. بازار سرمایه به عنوان یکی از مهمترین گزینه های سرمایهگذاری، جایگاه مناسبی برای جذب سرمایهها به شمار می رود و سرمایهگذاران فردی و نهادی با در نظر گرفتن درجه ریسک پذیری و بازدهی مورد انتظار، سهام مورد نظر خود را انتخاب می کنند. لذا بازارهای سرمایه باید کارایی لازم برای جذب سرمایه گذارن و تامین منابع مالی و در نتیجه تخصیص بهینه منابع جهت بازدهی بیشتر آنها داشته باشند. برای رسیدن بازار سرمایه به این کارایی لازم است که نوسانات در بازار به صورت منطقی و بر اساس عوامل بنیادی ایجاد شود. هرچند که در کوتاه مدت بازار دارای نوساناتی است که البته
ماهیت بازار هم همین را اقتضا می کند، ولی در بلندمدت قیمت سهام باید بر اساس عوامل منطقی شرکتها و اطلاعات منتشر شده درباره آنها تعیین گردد.
چنانچه قیمت سهام بدلیل عوامل غیر منطقی تغییر نموده و دارای نوسانات بسیار شدیدی باشد، جذابیت این گونه سرمایهگذاریها به شدت کاهش یافته و در نتیجه شاهد جریان خروجی سرمایه ها از این بازارها خواهیم بود که نهایتا باعث کاهش سرمایه گذاری و کاهش رشد اقتصادی خواهد شد. تغییراتی غیرمنطقی در قیمت سهام منجر به ایجاد حباب در قیمت سهام می گردد. در این فرایند عوامل زیادی تاثیرگذار است. یکی از این عوامل حاکمیت شرکتی است. ورشکستگی و رسوایی شرکتهایی چون انرون، آرتوراندرسن و ورلدکام در آمریکا و دیگر شرکت های بزرگی همچون سیکو، لیوسنت، سان بیم و تیکو در سایر کشورهای جهان در سایه ضعف حاکمیت شرکتی، نیاز به ایجاد سیستم های راهبری مناسب شرکت را به عنوان یکی از مهم ترین مسائل در همه کشورها مطرح کرد. این امر همچنین باعث نگرانیهای بسیاری برای سازمان های بین المللی شد، برای مثال صندوق بین المللی پول خواستار بهبود وضعیت شرکت ها در مورد حاکمیت شرکتی شد (کاپوپولوس و لوزارتو، 2007).
حاکمیت شرکتی مجموعه ای از مکانیزم های کنترلی درون شرکتی و برون شرکتی می باشد که تعادل مناسب میان حقوق صاحبان سهام از یک سو و نیازها و اختیارات هیئت مدیره را از سوی دیگر برقرار مینماید و در نهایت این مکانیسم ها اطمینان معقولی را برای صاحبان سهام و تهیه کنندگان منابع مالی و سایر گروه های ذینفع فراهم می نماید مبنی بر اینکه سرمایه گذاری شان با سود معقولی برگشت شده و مکانیزم ارزش آفرینی لحاظ خواهد شد. حباب قیمتی به افزایش قیمتها بیش از ارزش ذاتی آنها گفته می شود و حاکمیت شرکتی مناسب میتواند این موضوع را کاهش دهد (کاپوپولوس و لوزارتو ، 2007).
در شرایطی که سرمایهگذاران در بازارهای قابل مبادله (مانند سهام) تصمیمات خود برای خرید و فروش سهام وکسب بازده را بر مبنای وضعیت قیمتها در آینده ی نزدیک پی ریزی می کنند، دیگر مدلهای علمی ارزش گذاری دارایی ها مانند مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای(CPAM) ، از تحلیل رفتار شناسی عاملان بازار بورس عاجز می ماند، چرا که مدلها آمده اند تا قدرت تحلیل و پیوند متغیرها را نشان دهند و به عاملان بازار قدرت پیش بینی اعطا کنند، در چنین جوی در بازار که باید مطابق معمول میزان عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت باشند و برای سفارش های خرید و فروش، بازار را به یک قیمت تعادلی برساند، جو حباب ساز بازار بورس باعث می شود که نرخ بازده یا بازگشت سهام به جای آن که قیمت مذکور را تعیین کند خود به وسیله آن تعیین می شود. در چنین شرایطی که بازار سهام مثل هر بازار دیگر از محور اصلی خود خارج می شود ونمیتواند به وظایف اصلی خود که تخصیص کارای منابع است بپردازد تبعات وخیمی قابل انتظار است(صمدی 1389 ).
یکی از این ابعاد مصیبت بار آن است که خریدارانی که می بایست به کمک علائم بازار به تفکیک شرکتهای با عملکرد ضعیف از شرکتهای واقعاً موفقی که برای سرمایهگذاری مناسب هستند بپردازند در انتخاب خود دچار گمراهی می شوند. به این مفهوم که در شرایط حباب، ارزشگذاری سهام شرکتها بر مبنای عملکرد واقعی آنها انجام نمی شود و قیمتها دیگر به عنوان یک نماگر، عملکرد آنها را نمیتواند نشان دهد و راهنمایی صادق برای تخصیص سرمایه ها و هدایت آنها برای حصول در جایی که بیشترین کارایی را دارند دیگر به حساب نمی آید(صمدی 1389).
این پژوهش نقاط تاریک و روابط میان حاکمیت شرکتی و حباب قیمتی را مورد بررسی قرار خواهد داد.
هدف اصلی
تبیین ارتباط میان حاکمیت شرکتی و تشکیل حباب قیمتی
اهداف فرعی
تبیین ارتباط میان تفکیک پست های سازمانی مدیر عامل، رئیس هیئت مدیره و تشکیل حباب قیمتی
تبیین ارتباط میان ساختار هیئت مدیره و تشکیل حباب قیمتی
تبیین ارتباط میان درصد سهام نگهداری و تشکیل حباب قیمتی
تبیین ارتباط میان ساختار سهامداران و تشکیل حباب قیمتی
تبیین ارتباط میان اصلی یا فرعی بودن شرکت و تشکیل حباب قیمتی
تبیین ارتباط میان درصد سهام شناور و تشکیل حباب قیمتی
. Barth&Vanbreda
. Kapopoulos&Luazaretou
. Capital Asset Pricing Model
یکی از جالب ترین و مهم ترین جنبه های حسابرسی ، قضاوت هایی است که حسابرسان به عنوان بخشی از کار روزمره خود با آن سروکار دارند . به اعتقاد متخصصان، پاسخ تعداد زیادی از موضوعات و ابهامات که زاییده ی ماهیت حسابرسی است تنها با اتکای به قضاوت حرفه ای مقدور است. انجمن حسابداران رسمی کانادا، قضاوت را اینگونه تعریف کردند:
قضاوت حرفه ای در حسابرسی به مفهوم بکارگیری دانش و تجربه در محیط استانداردهای حسابداری، حسابرسی و آیین رفتار حرفه ای است تا تصمیم های لازم برای گزینش راهکار مناسب از بین راهکارهای مختلف اتخاذ شود.
حسابرسی بیش از هرچیز یک فرایند قضاوت است و حسابرسان در زمینه های گوناگونی مانند تعیین سطح اهمیت، ملزم به قضاوت هستند .اهمیت یکی از مفاهیم فراگیر در حسابداری و حسابرسی است. در حسابداری پدیده اهمیت به عنوان یک ویژگی فراگیر توصیف شده است و اطلاعاتی با اهمیت تلقی می شود که برای استفاده کنندگان از گزارشهای مالی مهم باشد .به عبارت دیگر اطلاعات با اهمیت، اطلاعاتی است که بر تصمیم استفاده کنندگان از گزارشهای مالی اثرگذار باشد. هیات استانداردهای حسابداری مالی، اطلاعاتی را با اهمیت می داند که حذف و یا تحریف آن با در نظر گرفتن شرایط حاکم، می تواند بر قضاوت اشخاصی که بر اطلاعات مذکور اتکا می کنند، تاثیر بگذارد یا موجب تغییر قضاوت آن ها گردد.
هدف از حسابرسی صورت های مالی این است که حسابرس بتواند درباره اینکه آیا صورت های مالی مزبور از تمام جنبه های با اهمیت، طبق استانداردهای حسابداری تهیه شده است یا خیر، اظهار نظر کند.
پاسخ به این پرسش اساسی که چه چیزی اهمیت دارد و چه چیزی بی اهمیت است، منوط به قضاوت شخص متخصص است. عوامل مهمی قضاوت حسابرسان را تحت تاثیر قرار می دهند. از جمله این عوامل می توان به مسئولیت پاسخگویی حسابرسان اشاره کرد.
در فرهنگ لغات مفهوم مسئولیت پاسخگویی چنین تعریف شده است:
” الزام شخص به توضیح و تشریح همراه با ارائه دلایل منطقی در مورد اعمالی که انجام داده است.”
مسئولیت پاسخگویی درجاتی دارد . لرنر و تتلاک چهار سطح را برای آن مشخص کرده اند:
در سال های اخیر مسئولیت پاسخگویی و رابطه آن با قضاوت حسابرسان مورد توجه بسیاری از پژوهشگران عرصه حسابداری قرار گرفته است. لورد نشان داد که حسابرسانی که نسبت به یک شریک حسابرسی با دیدگاه های ناشناخته پاسخگو هستند، با محافظه کاری بیشتری عمل کرده و تمایل بیشتری به ارائه گزارش مشروط دارند. کندی دریافته بود که با افزایش سطح پاسخگویی، واریانس پیش بینی حسابرسان از قیمت اوراق قرضه کاهش می یابد. تان در یک تحقیق میدانی، از حسابرسان خواست تا توان مالی یک شرکت فرضی را ارزیابی کنند، نتایج تحقیق نشان داد که با افزایش سطح پاسخگویی، حسابرسان میزان محافظه کاری بیشتری از خود نشان می دهند. کانکی از حسابرسان خواست تا کاربرد روش های تحلیلی در مرحله برنامه ریزی حسابرسی را توضیح دهند، او دریافت که با افزایش سطح پاسخگویی حسابرسان تمایل بیشتری برای توجیه نظرات خود دارند. نتایج تحقیق هافمن و پاتن نشان داد که میزان محافظه کاری حسابرسان در برآورد احتمال وجود تقلب، با افزایش سطح پاسخگویی افزایش می یابد.
کلور در نتیجه تحقیق خود دریافت که با افزایش سطح پاسخگویی، حسابرسان زمان بیشتری صرف برآورد ذخیره مطالبات مشکوک الوصول می نمایند.
با توجه به نتایج حاصل از تحقیقات فوق می توان گفت که پاسخگویی یکی از عوامل موثر بر قضاوت حسابرسان است. مسئولیت پاسخگویی
می تواند در قبال صاحبکار، حسابرسان ارشدتر و استفاده کنندگان از صورت های مالی باشد. در سراسر این پژوهش منظور از مسئولیت پاسخگویی، پاسخگویی حسابرسان در قبال حسابرسان ارشدتر است.
کیفیت قضاوت حسابرس تحت تاثیر عوامل متفاوتی قرار می گیرد. که از آن جمله می توان به توانایی حسابرس، کیفیت اطلاعات زیر بنای قضاوت، تلاش حسابرس، میزان شناخت حسابرس از مسئله، کیفیت راهنمای قضاوت، میزان محافظه کاری حسابرس و عینیت قضاوت اشاره کرد.
پژوهش هایی که در بالا به آن اشاره شد، کیفیت پدیده قضاوت را از جهاتی مانند میزان محافظه کاری حسابرس، تغییر پذیری (عینیت) قضاوت و میزان تلاش حسابرس مورد بررسی قرار داده اند.
در این پژوهش، اثر هر یک از سطوح متفاوت پاسخگویی بر کیفیت قضاوت حسابرسان درباره سطح اهمیت حسابرسی مورد آزمون قرار می گیرد. ویژگی های کیفی انتخاب شده شامل میزان محافظه کاری به کاررفته در امر قضاوت، میزان تلاش انجام شده برای قضاوت و میزان پراکندگی قضاوت های انجام شده (عینیت) توسط افرا د مختلف است.
اگر چه اهمیت در حسابداری و حسابرسی اساس و پایه بسیاری از تصمیم گیری ها و اظهرنظرها است، اما دراین مورد مطالب بسیار کمی برای کمک به کاربرد این مفهوم و برداشت و تلقی از آن انتشار یافته است. وجود تفسیرهای مختلف در نوشته های منتشر شده ، حکایت از آن دارد که ارزیابی اهمیت به صرف یک مسئله قضاوتی است. با توجه به جایگاه مفهوم اهمیت در حسابداری و قضاوتی بودن تعیین آن، ضرورت مطالعه عوامل موثر بر قضاوت حسابرسان درباره سطح اهمیت احساس می شود.
لرد و دزورت پس از بررسی پژوهش های انجام شده دریافتند که در ادبیات حسابداری به سطوح متفاوت پدیده پاسخگویی کمتر پرداخته شده است و پژوهش های اندکی درباره اثرات سطوح متفاوت این پدیده بر کارایی و اثربخشی فعالیت های حرفه ای انجام شده است. بویژه اینکه تلقی مسئولیت پاسخگویی به عنوان یک پدیده واحد و عدم فرض سطوح متفاوت برای آن، تعمیم پژوهش های انجام شده را دشوار ساخته است.
هدف از این تحقیق، پاسخ به این سوال است که میزان پاسخگویی حسابرسان در قبال حسابرسان ارشد تر چه اثری بر قضاوت حرفه ای آن ها درباره سطح اهمیت دارد؟ این تحقیق می تواند درک ما را از نحوه قضاوت حسابرسان درباره سطح اهمیت وتوان پیش یبنی رفتار حسابرسان در سطوح متفاوت پاسخگویی را افزایش دهد. این شناخت، پاسخ خواه را قادر خواهد ساخت تا سطح پاسخگویی را طوری تنظیم نماید که کیفیت قضاوت پاسخگو بهبود یابد.
انگیزه شناخت رابطه میان میزان پاسخگویی و محافظه کاری و همچنین واریانس سطوح اهمیت تعیین شده توسط حسابرسان در شکل گیری هدف تحقیق موثر بوده است. شناخت رابطه میان میزان پاسخگویی و تلاش حسابرسان برای تعیین سطح اهمیت نیز در محدوده هدف تحقیق قرار گرفته است.
نیک خواه آزاد. علی، (1379)،بیانیه مفاهیم بنیادی حسابرسی، چاپ دوم، تهران، سازمان حسابرسی.
judgment
materiality
Accountability
Lerner,j,& tethock,p.accounting for the effects of accountability. Psychological bulletin,no 125(2),pp 255-275.
Anonymous
Review
Justification
Feedback
Lord,a.(1992).pressure:amethodological consideration for behavioral research in accounting.auditing: Journal of practice & theory,no11,pp89-108.
Kennedy.j.(1993).debiasing audit judgment with accountability: a framework and experimental results. Journal of accounting research 31,pp231-245.
Tan,h.(1995).effects of expectation, prior involvement, and review awareness on memory for audit evidence and judgment. Journal of accounting research, no 33,pp 113-135.
Koonce,l.anerson,u.&marchant,g.(1995).justification of decisions in auditing. Journal of accounting research ,33,pp369-384
Hoffman,v.&Patton,j.(1997).accountability, the dilution effect, and conservatism in auditors fraud judgments. Journal of accounting research,35,227-238.
Glover,s.(1997),the influenceof time pressure and ac on auditors processing of nondiagnostic information. Journal of accounting research,35,213-226.
conservatism
variability
effort
Dezoort,t.& lord,a.(1997),a review and synthesis of pressure effects research in accounting. Journal of accounting literature,16,28-85.
اطلاعات حسابداری یکی از مهمترین عناصر ارزیابی عملکرد شرکتها محسوب می شود و در میان تمامی معیارها و مبانی یکی از اصول اساسی و انکار ناپذیر است. به دلیل وجود عدم تقارن اطلاعاتی میان مالکان و مدیران میتوان حسابداری را به عنوان مکانیزمی جهت انتقال اطلاعات مربوط و مفید از درون سازمان به بیرون از آن تعریف نمود؛ که نتیجه آن اتخاذ تصمیمات بهتر توسط سرمایه گذاران میباشد. این امر یعنی أخذ تصمیمات بهتر، باعث بهبود عملکرد بازارهای اوراق بهادار و در نهایت منجر به افزایش رفاه کل جامعه میگردد. تاکنون تحقیقات زیادی اعم از داخلی و خارجی، رابطه بین متغیرهای مختلف حسابداری را مورد بررسی قرار دادهاند. با انجام این تحقیقات میتوان به اهمیت حسابداری و اطلاعات حاصل از این فرایند پی برد. به عبارت بهتر، اگر رابطهای بین متغیرهای تحقیق وجود داشته باشد؛ حسابداری و اطلاعات حاصل از آن مفید و در غیر این صورت فاقد ارزش است، بنابراین هدف اصلی گزارشگری مالی فراهم نمودن اطلاعاتی برای سرمایهگذاران، مدیران، کارکنان، دولت، اعتباردهندگان و سایرین جهت اتخاذ تصمیمات منطقی در رابطه با عملیات شرکت است. اطلاعات باید برای افرادی که درک معقولی از فعالیتهای تجاری و اقتصادی دارند، قابل فهم و قابل اتکا باشد. با توجه به اهمیتی که سرمایه گذاران درخصوص وضعیت بازدهی دارند؛ بررسی وضعیت صورتهای مالی و گزارشهای پیوست به عنوان عوامل اثرگذار بر بازدهی آتی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا اطلاعات مزبور برای پیش بینی مقدار، زمان و اطمینان یا عدم اطمینان وضعیت مالی آتی مورد استفاده قرار میگیرد.
تحلیلگران، سرمایه گذاران و سایر استفادهکنندگان از گزارشهای مالی شرکتها باید عامل نرخ رشد دارایی را در تحلیلهای خود مد نظر قرار دهند؛ زیرا با توجه به نتایج حاصل شده از پژوهشهای پیشین، افزایش در حجم سرمایه گذاری در دارایی ها با تقسیم منابع مالی شرکت در فعالیتهای عملیاتی و به دنبال آن کاهش ریسک و کاهش ریسک نیز با کاهش بازده همراه است، بنابراین بررسی تأثیر شاخص های ارزیابی عملکرد شرکتها بر رشد دارایی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می تواند در بررسی وضعیت آتی شرکت مفید واقع شود.
یکی از پیآمدهای سیر تحول حسابداری استفاده از نسبتهای مالی برای ارزیابی عملکرد و تجزیه و تحلیل صورتهای مالی است که پیدایش آنها به اواخر قرن نوزدهم میلادی بر میگردد و محاسبه آنها به طور کامل به صورتهای مالی شامل ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت گردش وجه نقد بستگی دارد. نسبتهای مالی در چهار گروه نسبتهای نقدینگی، فعالیت، سرمایه گذاری و سودآوری طبقه بندی میشوند.
از جمله منابع اقتصادی یک شرکت که انتظار میرود برای عملکرد آتی مفید واقع شوند، دارایی ها هستند. انواعی از دارایی ها مانند وجه
نقد و حسابهای دریافتنی اقلام پولی و بعضی دیگر مانند موجودی کالا، زمین، ساختمان و تجهیزات، دارایی های فیزیکی غیرپولی و دارایی های دیگری مانند علائم تجاری، حق اختراع و حق چاپ اقلام غیرفیزیکی و نامشهود هستند. دارایی های یک شرکت تجاری بخش مهمی از عملیات مؤسسه را تشکیل می دهند و در فعالیت تجاری مؤسسه با سایر عناصر بدهی و سرمایه در ارتباط قرار میگیرند. در بیشتر تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از کشور، بازده سهام به عنوان معیار مهمی برای اندازه گیری عملکرد شرکت مطرح شده است؛ اما تحقیقات پیشین نشان میدهد که بازار برای لحاظ کردن اطلاعاتی که در دسترس همگان قرار میگیرد، کند است و این موضوع در مقابل فرضیه بازار کارا قرار میگیرد(مگینا و همکاران،2012).
رشد دارایی باعث ایجاد ظرفیتها، فرصتها، درآمد و سود می شود. این رشد یا به صورت ساختاری و ذاتی در درون شرکت به وقوع میپیوندد و یا از راه تحصیل و ادغام شرکتها حاصل می شود. شرکتهای دارای رشد مثبت یا منفی دارایی از نظر عملکرد ویژگیهای متفاوتی دارند. تحقیق حاضر تأثیر شاخص های ارزیابی عملکرد شرکت بر رشد دارایی را مورد بررسی قرار میدهد. برای این منظور، از نسبتهای مالیِ بازده دارایی، گردش دارایی، حاشیه سود(بازده فروش)، بازده حقوق صاحبان سهام و میزان فروش اعتباری به عنوان شاخص های ارزیابی عملکرد شرکت استفاده می شود و تأثیر این متغیرها بر رشد دارایی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران مورد بررسی قرار میگیرد، بنابراین در این پژوهش شاخص های ارزیابی عملکرد شرکت، متغیر مستقل و رشد دارایی به عنوان متغیر وابسته استفاده میشوند. همچنین این بررسی با کنترل اندازه شرکت صورت میگیرد.
با توجه به توضیحات فوق، سؤالات اصلی پژوهش بدین صورت تدوین شده اند:
یکی از مهمترین مسائل برای سرمایهگذارن، اعتباردهندگان و به طور کلی تصمیمگیرندگان داخلی و خارجی، مسأله ارزیابی عملکرد شرکتهاست. در آستانه قرن بیست و یکم میلادی، اقتصاد اکثر کشورها به سمت خصوصیسازی و مشارکت آحاد جامعه در تأمین سرمایه مورد نیاز شرکتها سوق یافته، به گونه ای که این امر موجب پیدایش شرکتهای ملی و چند ملیتی نیز شده است. بر این اساس امروزه نتایج عملکرد شرکتها، منفعت انفرادی ندارد و منافع گروه کثیری از آحاد جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. تحت این شرایط عدم کنترل و نظارت صحیح بر عملکرد شرکتها توسط سهامداران ممکن است آثار زیانباری بر ثروت سهامداران و در نهایت اقتصاد جامعه به همراه داشته باشد. در نتیجه ارزیابی عملکرد شرکت ضرورت دارد( انصاری و کریمی، 1388).
معیارهای زیادی برای ارزیابی عملکرد وجود دارد که هر کدام در جایگاه خود می تواند معیار مناسبی باشد. در این پژوهش از نسبتهای مالی به عنوان شاخص هایی برای مقایسه و نیز تحلیل و تفسیر سلامت مالی شرکتها استفاده می شود که معمولا” معیارهای مهم و استانداردی برای سرمایه گذاران و محققان در بررسی اوضاع مالی شرکتها هستند. از طرف دیگر، بررسی وضعیت تغییرات در دارایی ها که از منابع اصلی رشد و توسعه آتی شرکتها هستند؛ از اهمیت بسزایی برخوردار است. از این رو پی بردن به چگونگی تعامل دارایی ها و عملکرد شرکت در اتخاذ تصمیمات اقتصادی می تواند بسیار مفید واقع شود.
1-4-1- هدف اصلی
امروزه در بسیاری از پژوهشها از نسبتهای مالی به عنوان شاخص هایی برای ارزیابی عملکرد شرکت که شاخصی از ثروت آفرینی برای سهامداران است، یاد می کنند. بررسی وضعیت سرمایه گذاری در دارایی ها نیز از نظر میزان تأثیر آن بر منابع مالی در دسترس برای توزیع میان مالکان و اعتباردهندگان شرکت و همچنین تأثیر آن در کاهش ریسک کلی شرکت به دلیل افزایش در رشد منافع مورد انتظار دارایی ها و به تبع آن کاهش بازده از اهمیت ویژهای برخوردار است،
هدف اصلی پژوهش حاضر که از جمله مطالعات اثباتی در حسابداری است؛ بررسی اطلاعات حاصل از گزارشهای مالی شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران برای یافتن تفاوت ویژگیهای عملکرد شرکتهای دارای رشد مثبت و منفی دارایی میباشد.
1-4-2- هدف ویژه
در پژوهش حاضر از نسبتهای مالیِ بازده دارایی، گردش دارایی، حاشیه سود(بازده فروش)، بازده حقوق صاحبان سهام و میزان فروش اعتباری به عنوان شاخص هایی برای ارزیابی عملکرد شرکتها استفاده شده است، بنابراین تأثیر نسبتهای مالی مطرح شده بر رشد دارایی هدف ویژه این پژوهش میباشد.
Magina & et al
کارآیی بازارهای سرمایه، منوط به اطلاعات عمومی موجود است که این خود شامل اطلاعات ارائه شده در صورتهای مالی و سایر اطلاعات افشا شده توسط شرکت است که به طور عمده نتیجه تحلیل مدیران میباشد. نخستین عاملی که تمام سرمایه گذاران باید مدنظر قرار دهند شرایط عدم اطمینان است. سرمایه گذاران با این امید داراییها را میخرند که انتظار دارند در طول چند دوره بعد بازده کسب کنند. این بازده را میتوان پیش بینی نمود، اگرچه ممکن است بازده پیش بینی شده دست یافتنی نگرددکه این امر بطور بالقوه موجب بروز عدم اطمینان میان سرمایه گذاران میشود. با افزایش عدم اطمینان اقتصادی در اوایل سال 2009 بسیاری از شرکتها تغییرات عمدهای را در رویه های گزارشگری مالی خود ایجاد کردند. شواهد تجربی پیشین عدم اطمینان را بعنوان عاملی که موجب تغییر رفتار پیش بینی مدیران می شود؛ مورد توجه قرار دادهاند. این در حالی است که عدم اطمینان درباره چشم انداز آتی واحدهای تجاری، مسألهای است که می تواند بطور قابل توجهی برای سرمایه گذاران و فعالان بازار سرمایه اهمیت داشته باشد و واکنش آنها به اطلاعات منتشر شده شرکت را تحت تاثیر قرار بدهد(مرادی شمیم، 1390).
هنگامی که محیط خارجی یک شرکت در اثر رویدادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دچار نوسان میشود، عملکرد شرکت نیز به طور ناخواسته دچار نوسان میگردد؛ زیرا شرکت به ناچار مجبور است مواد اولیه، نیروی کار و دیگر عوامل تولید خود را از این محیط نامطمئن تأمین کند و کالاها و خدمات خود را نیز در همین محیط به فروش برساند. از آنجا که همهی این عوامل دائماً از نوسانهای محیطی خود متأثر میشوند، در نتیجه عملکرد و سودآوری شرکت را به طور ناخواسته تحت تأثیر قرار میدهند. این در حالی است که وقوع و یا عدم وقوع این رویدادها تحت کنترل مدیریت واحد تجاری نیست؛ زیرا هیچ شرکتی نمیتواند از تأثیرگذاری محیط بر عوامل تولید خود جلوگیری کند. بنابراین میتوان گفت عدماطمینان محیطی، تصمیمات شرکت و فعالیتهای آن را محدود میکند، به هر حال مدیران دارای استراتژیهایی هستند که در موقع رو به رو شدن با عدم اطمینان از آن استفاده نموده و به این عدم اطمینانها واکنش نشان میدهند. مدیریت سود یکی از انواع این استراتژیها میباشد. مدیران شرکتها به این امر تمایل دارند تا تغییرپذیری سودهای گزارش شدهی خود را کاهش دهند. در نتیجه، اقدام به مدیریت سود مینمایند. مدیریت سود، به معنای دخالت هدفمندانه در فرایند گزارشگری مالی، با قصد رسیدن به اهداف شخصی است. و انجام مدیریت سود باعث ایجاد عدم تقارن بین مدیریت و سرمایه گذاری میشود. در عدم تقارن اطلاعاتی بالا، احتمالاً حجم مدیریت سود فرصتطلبانه نیز افزایش مییابد. علاوه بر این مدیریت سود، عدم اطمینان را درباره جریان نقدی آتی شرکت افزایش میدهد و این در حالی است که مدیریت سود، عدم تقارن اطلاعاتی بازار سهام را افزایش میدهد. نهایتاً، فرض می شود که کشف مدیریت سود سخت خواهد بود؛ زیرا در اعداد و ارقام حسابداری، پایداری وجود ندارد (قوش و اولسن،2009). استانداردهای حسابداری معمولاً درجاتی از انعطافپذیری در انتخاب روشهای حسابداری را برای مدیریت فراهم میآورند و مدیران معمولاً در هنگام رو به رو شدن با عدم اطمینان، بهطور فرصت طلبانهای از این روشها برای کاهش نوسانات در سود گزارش شده استفاده می کنند.
کیفیت اقلام تعهدی ناشی از دو جزء میباشد. یک جزء داخلی یا غیراختیاری که ناشی از عواملی است که تحت اختیار مدیر نیست و متاثر از شرایط و ویژگیهای خاص شرکت و یا اقتصاد میباشد و یک جزء اختیاری که ناشی از انتخابهای مدیر در خصوص رویه های گزارشگری مالی است. واکنش بازار به اعلان سود می تواند اولین معیار عدم تقارن اطلاعاتی شرکت از طریق افشای اطلاعات باشد.
تقارن اطلاعاتی در صورتی وجود دارد که مدیران و بازار اطلاعاتی کسانی درباره شرکت دارند. بنابراین مدیران و بازار، عدم اطمینان درباره شرکت را یکسان تحمل می کنند؛ اما در صورت وجود عدم تقارن اطلاعاتی، مدیران به دلیل دارا بودن اطلاعات خصوصی و محرمانه درباره شرکت، اطلاعات بیشتر و بهترین سبت به بازار در اختیار دارند؛ یعنی به اطلاعات شرکت قبل از ارائه به بازار دسترسی دارند. اطلاعات خاص شرکت، در طول زمان از طریق رویدادهای افشاکننده اطلاعات به بازار انتقال مییابد. بازار تا قبل از افشا، مقداری عدم اطمینان
درباره شرکت دارد. عدم تقارن اطلاعاتی شرکت برابر است با کل عدم اطمینان درباره شرکت، زیرا احتمال میرود مدیران و بازار به یک اندازه از تأثیرمتغیرهای بازار بر ارزش شرکت آگاهی داشته باشند. واکنش بازار به اعلان سود می تواند اولین معیار عدم تقارن اطلاعاتی شرکت از طریق افشای اطلاعات باشد. عدم تقارن اطلاعاتی می تواند بر حسب محیط اطلاعاتی، کثرت اعلانهای عمومی و تعداد معاملات شرکت تعیین شود و همچنین تحت تأثیر رفتار مدیران یا بازار قرارگیرد. به عنوان نمونه، وقتی اعلان عمومی خبری درباره شرکت انجام میگیرد بافرض ثابت بودن سایر عوامل، ممکن است بازار درباره وضع واقعی شرکت آگاهتر شود وعدم تقارن اطلاعاتی کاهش یابد(احمدپور و عجم،1389).
هدف مدیریت این است که شرکت را در نظر سرمایه گذاران و بازار سرمایه با ثبات و پویا نشان دهد. کسب جایگاهی مناسب در میان رقبا و بازارسرمایه باعث می شود سرمایه گذاران و اعتباردهندگان نسبت به شرکت نظر مساعدتری داشته باشند و شرکت از صرف هزینههایبیشتر در رقابت با سایر شرکتهای مشابه بینیاز شود و با هزینه کمتر اعتبار و وامدریافت کند. شواهد تجربی نشان می دهند که مدیران واحدهای انتفاعی ممکن با بهره گرفتن از روشهای ساختگی مانند استفاده از اقلام تعهدی اختیاری و یا واقعی مانند دستکاری زمان و مبلغ درآمدهای فروش، دست به هموارسازی سود بزنند. وجود یک الگوی رشد پایدار در سود شرکت، دارای مزیت اطلاعاتی برای سرمایه گذاران و سایر استفادهکنندگان از اطلاعات شرکت است و توانایی آنان را در پیش بینی سودهای آتی، بطور بالقوه افزایش میدهد(حبیب و همکاران،2011).
شرایط عدم اطمینان محیطی عبارت است از نرخ تغییرات یا نوسان در محیطی که واحد انتفاعی در آن فعالیت می کند که می تواند شامل مشتریان، رقبا، مقررات دولتی و اتحادیههای کارگری باشد(تانگ،1979). تئوری سازمان، عدم اطمینان محیطی را مبتنی بر کمبود اطلاعات برای تصمیم گیری تعریف می کند. بر این اساس، زمانی که مدیران اطلاعات مورد نیاز برای اتخاذ تصمیمات آتی در اختیار ندارند؛ محیط عملیاتی واحد انتفاعی را غیرقابل پیش بینی برآورد نموده و شرایط عدم اطمینان محیطی رخ میدهد(هاچ، 1997). در حیطه گزارشگری مالی، گوش و اولسن(2008) دریافتند که عدم اطمینان محیطی مدیران را به اعمالی در جهت کاهش عدم تقارن اطلاعاتی، تحریک می کند. آنها پیشنهاد دادند که مدیران بطور بالقوه، به شرایط عدم اطمینان واکنش نشان داده و رفتار گزارشگری مالی خود را در این شرایط تغییر میدهند. طبق تئوری نمایندگی، وجود عدم تقارن اطلاعاتی بین سهامداران و مدیران، اجتنابناپذیر است و این امر ناشی از جدایی مالکان از مدیران است. شواهد نشان میدهد که عدم اطمینان بطور بالقوهای با عدم تقارن اطلاعاتی مرتبط میباشد(حبیب و همکاران،2011). بر این اساس بنظر میرسد که شرایط عدم اطمینان، بر رابطه بین کیفیت اقلام تعهدی(اختیاری و غیر اختیاری) و عدم تقارن اطلاعاتی در بازار سرمایه، تأثیرگذار باشد.
اقلام تعهدی حسابداری با تطابق دادن هزینهها و درآمدهای حاصل شده در یک دوره مالی، جریانات نقدی را بدون در نظر گرفتن زمان وقوع، به سود خالص تبدیل میکنند. این اقلام دارای مقادیری از خطای اندازهگیری هستند. علاوه بر این، اقلام تعهدی ممکن است به خاطر دستکاریهای آگاهانهی مدیریت(مدیریت سود) و اعمال دیدگاه های شخصی نیز دارای انحرافاتی باشند. از این رو، سرمایه گذاران لازم است برای دستیابی به درک کاملی از معنای ارزشی اقلام تعهدی، متحمل هزینهی قابل توجهی برای پردازش اطلاعات شوند. سرمایهگذارانی که در فهمیدن ارزش اقتصادی واقعی اقلام تعهدی کند عمل میکنند، در سال جاری، ارزش درستی را از اقلام نخواهند داشت(خدامی پور و قدیری،1389).
موضوع بازارهای نامتقارن، مسألهای بسیار مهم است که با پیچیده شدن کالاها و خدمات و از طرف دیگر، پیچیده شدن مکانیزم مبادله روز به روز بر اهمیت آن افزوده شده و نیاز به توجه بیشتر و ارائه راهکارهای جدیدتری را از سوی بازیگران بازار، یعنی فروشندهها، خریداران، نهادهای قانونی، مدیران، اعتباردهندگان و نهایتاً دولت میطلبد. عدم تقارن اطلاعات، پیامدهای نامطلوب مختلفی را از قبیل کاهش کارایی بازار، افزایش هزینههای معاملاتی، ضعف بازار، نقدشوندگی پایین و به طور کلی کاهش سود حاصل از معاملات در بازارهای سرمایه را در پی دارد. مطالب یاد شده می تواند بیانگر اهمیت موضوع عدم تقارن اطلاعات و تأثیر آن بر تصمیمگیریهای اقتصادی باشد. در این مطالعه، به منظور شناسایی میزان تاثیر اقلام تعهدی بر پدیدهی عدم تقارن اطلاعاتی به بررسی رابطهی این اقلام با عدم تقارن اطلاعاتی در شرایط عدم اطمینان در بازار بورس اوراق بهادار تهران پرداختهاید. ضرورت دیگر انجام تحقیق حاضر، توجه به شرایط عدم اطمینان به عنوان یک عامل خارج از شرکت و خارج از کنترل مدیر در تعیین راهبردهای گزارشگری مالی است.
Uncertainty
Ghosh and Olson
Tung
Hatch
Goush & Olson