وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه بررسی نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در چارچوب مدل چرخه عمر شرکت در شرکت­های بورس

بحث ساختار سرمایه به چگونگی ترکیب منابع تأمین مالی شرکت، از قبیل بدهی‌های کوتاه‌مدت، اوراق قرضه، بدهی بلندمدت، سهام ممتاز و سهام عادی اشاره دارد. برخی شرکت‌ها هیچ برنامه­ی از پیش تعیین شده­ای را برای ساختار سرمایه­ خود در نظر نمی­گیرند و تنها به تناسب تصمیمات مالی اتخاذ شده توسط مدیریت مالی، بدون هیچ گونه برنامه ­ریزی مشخصی اقدام به تغییر ساختار سرمایه‌ی شرکت می‌کنند. این شرکت‌ها اگر چه ممکن است در کوتاه‌مدت به موفقیت دست‌یابند، اما سرانجام در تأمین منابع مالی لازم برای فعالیت‌های خود با مشکلات عمده‌ای مواجه می‌شوند. چنین شرکت‌هایی ممکن است قادر نباشند استفاده‌ی بهینه‌ای از منابع موجود خود داشته باشند. در نتیجه، این واقعیت بیش از پیش محرز می‌شود که یک شرکت باید ساختار سرمایه‌ی خود را به گونه‌ای برنامه‌ریزی نماید که قادر باشد میزان بهره‌وری از وجوه را حداکثر نموده و وضعیت خود را با سهولت بیشتری با تغییر شرایط وفق دهد(هامپتون و دیگران[1]، 1389، 167). شرکت‌ها ناچارند ساختار سرمایه‌ی اولیه‌ی خود را هنگام تأسیس و راه‌اندازی واحد انتفاعی طرح‌ریزی نموده و سپس هرگاه برای انجام سرمایه‌گذاری‌ها نیاز به تأمین وجوه باشد، تصمیمات ساختار سرمایه تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

 

1-2. بیان مسئله

 

تصمیمات مربوط به تامین مالی و تعیین ترکیب بهینه ساختار سرمایه از یک طرف و توجه به ریسک شرکت، بویژه ریسک مرتبط با توان بازپرداخت بدهی­ها، از طرف دیگر از جمله مسائلی است که در تصمیم ­گیری مدیریت حائز اهمیت است (جولا, 1389). یکی از مهمترین اجزای هر فعالیت اقتصادی فراهم کردن منابع مالی مورد نیاز است؛ که این منابع را می­توان از محل حقوق صاحبان سهام یا بدهی تامین کرد. در همین راستا مدیران مالی در شرکت­ها تضمین بهترین ترکیب منابع تامین مالی یا به عبارت دیگر ساختار سرمایه می­باشد و تصمیمات اتخاذ شده در این زمینه در راستای افزایش ارزش شرکت است. موضوع ساختار سرمایه از جمله مسائلی است که تاکنون تحقیقات و آزمون­های زیادی بر روی آن انجام شده است و در حال حاضر نیز تحقیقات نظری و بررسی­های تجربی در مورد آن ادامه دارد (کشاورز, 1391).
سرمایه ­گذاری یک امر ضروری و حیاتی در رشد و توسعه اقتصادی هر کشوری است. برای اینکه وجوه لازم جهت سرمایه ­گذاری فراهم آید، باید یک سری منابع برای تامین مالی وجود داشته باشد. بنابراین مدیران مالی می­بایست در تامین مالی ضمن در نظر داشتن منابع مختلف، به ریسک و بازده شرکت و تاثیر آن بر روی ریسک و بازده سهام عادی شرکت در بازار بورس نیز توجه داشته باشند. عواملی که ریسک یک شرکت را تعیین می­ کنند متعددند. یکی از این عوامل ساختار سرمایه شرکت می­باشند. از جمله این­که شرکت در ساختار سرمایه خود چقدر آورده سهامداران و چقدر بدهی دارد. به این علت که استفاده از بدهی موجب ایجاد یک سری تعهدات ثابت( هزینه­ های مالی) برای شرکت می­ شود؛ لذا این تعهدات ثابت، ریسک شرکت را بالا می­برد چرا که اگر شرکت نتواند اصل و فرع وام را بازپرداخت کند به درماندگی مالی گرفتار می­گردد (جولا, 1389). ارزیابی مطلوبیت یک بستر سرمایه ­گذاری در وضعیت نامطمئن بر اساس مقادیر ریسک و بازده آن است. یکی از مسائل مهم اثرگذار بر ریسک و بازده سهام عادی نیز، تصمیمات مربوط به ساختار سرمایه است. استفاده از بدهی ارزان قیمت ممکن است باعث کاهش هزینه سرمایه شرکت شود، ولی از طرفی ممکن است موجب افزایش ریسک مالی و هزینه ورشکستگی نیز شود (خرم, 1383).
در تحقیق حاضر در جستجوی پاسخ­گویی به این سوال هستیم که در تعیین ساختار سرمایه چه مقدار از تئوری سلسله مراتبی پیروی می­کنیم. به عبارتی می­خواهیم بدانیم با توجه به چرخه­ی حیاتی که سازمان در آن قرار دارد، چگونه ساختاری برای تامین مالی انتخاب می­ شود؛ شرکت در این دوره از حیاتش چه مقدار ریسک­پذیر و یا ریسک­گریز می­باشد و اینکه در انتخاب ساختار سرمایه­اش، میزان بازده و سودآوری را مدنظر قرار می­دهد؟
پاسخگویی به این سوالات در قالب چرخه­ی حیات سازمانی پیگیری می­شوند و سعی می­کنیم تا شرکت­های تولیدی را در سه دسته شرکت­های در حال رشد، شرکت­های بلوغ یافته و پیر و شرکت­های در حال افول دسته­بندی کرده و فرضیه تحقیق را مورد بررسی قرار دهیم.

 

1-3. بیان ضرورت و اهمیت موضوع

 

تصمیم ­گیری در مورد ساختار سرمایه، یکی از چالش­برانگیزترین و مشکل­ترین مسایل پیش­روی شرکت­ها، اما در عین حال حیاتی­ترین تصمیم در مورد ادامه­ بقای آن­ها است. با مراجعه به تحقیقات و متون دانشگاهی مشاهده می­ شود که عمده­ترین دلایل ناکامی شرکت­ها فقدان یا عدم کفایت سرمایه ­گذاری و تامین مالی نامناسب و ناکافی آنان است. اغلب مالکان شرکت­های کوچک ازمهارت­ های تجاری قوی برخوردار نبوده و به این ترتیب فهم واستنباط درستی از شرایط و نحوه­ فعالیت بازارهای مالی و عرضه­کنندگان منابع تامین مالی ندارند. به عنوان مثال،‌ مالکان این­گونه شرکت­ها ممکن است ترکیب نامناسبی از منابع (بدهی در مقابل سرمایه) را انتخاب کنند، یا این­که منابعی را تحصیل کنند که تعهدات و محدودیت­های نقدینگی بالایی را برای آنان به دنبال داشته باشد و یا قراردادهایی منعقد کنند که تعهدات

دانلود مقاله و پایان نامه

 هزینه­ای بالایی را برای آنان به دنبال داشته باشد. حتی ممکن است برای تامین مالی به عرضه­کنندگان منابعی مراجعه کنند که کار کردن با آنها مشکل­ساز باشد. بنابراین،‌ ممکن است ضعف­های موجود منجر به سرمایه ­گذاری نامناسبی شود که ادامه­ بقا و حیات شرکت را تهدید کند. ساختار سرمایه­ نامناسب برای هر شرکتی و یا به طور خاص در مورد شرکت­های کوچک همه­ی زمینه ­های فعالیت یک شرکت را تحت تاثیر قرار می­دهد و می ­تواند منجر به بروز مسایلی نظیر عدم کارایی در بازاریابی محصولات،‌ عدم کارآمدی و ناتوانی در بکارگیری مناسب نیروی انسانی و موارد مشابه شود (اوتامی، 2012). 

با این وجود تا کنون تحقیق جامعی در این زمینه در ایران صورت نگرفته است. این در حالیست که با بررسی رابطه بین ساختار سرمایه و چرخه عمر شرکت­های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می­توان بسیاری از تعهدات و زیان­های ناشی از ساختار سرمایه را با توجه به چرخه عمر سازمانی که شرکت­ها در آن قرار گرفته­اند را شناسایی و کنترل نموده و با ارائه راهکارهای مناسب ترکیب بهینه ساختار سرمایه را برای شرکت­ها (در مرحله رشد ، بلوغ و افول) تعیین نمود. در این تحقیق با توجه به اهمیت بررسی هر یک از متغیرها و تاثیرگذاری آن­ها بر هم به بررسی رابطه بین این متغیرها می­پردازیم .

 

1-4. اهداف تحقیق

 

هدف­های اصلی و فرعی پژوهش به شرح زیر بیان می­شوند:
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره رشد.
 تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره رشد.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره رشد.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره رشد.
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره بلوغ.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره بلوغ.
تعیین نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره افول.
تعیین تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره افول.
 

 

1-5. سوالات تحقیق

 

سوالات اصلی و فرعی تحقیق به شرح زیر می­باشند:
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره رشد چگونه است؟
 تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره رشد چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره رشد چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره رشد چگونه است؟
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره بلوغ چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره بلوغ چگونه است؟
نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر خالص بدهی­ها در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص در دوره افول چگونه است؟
تاثیر کسری وجوه بر سود انباشته جدید در دوره افول چگونه است؟

 

1-6. فرضیه‌های تحقیق

 

فرضیه های اصلی و فرعی تحقیق به شرح زیر بیان می­ شود:
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره رشد نقش دارد.
 در دوره رشد، کسری وجوه بر خالص بدهی­ها تاثیر دارد.
در دوره رشد، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
در دوره رشد، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره بلوغ نقش دارد.
 در دوره بلوغ، کسری وجوه بر خالص بدهی­ها تاثیر دارد.
 در دوره بلوغ، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
 در دوره بلوغ، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.
نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در دوره افول نقش دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر خالص بدهی­ها تاثیر دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر ارزش ویژه خالص تاثیر دارد.
در دوره افول، کسری وجوه بر سود انباشته جدید تاثیر دارد.

 

1-7. قلمرو تحقیق

 

1-7-1. قلمرو زمانی

 

محدوده‌ی زمانی تحقیق، اطلاعات مالی مربوط به عملکرد سال‌های مالی 1386 الی 1391 شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می‌باشد.

 

1-7-2. قلمرو موضوعی

 

محدوده‌ی موضوعی تحقیق، بررسی نقش نظریه سلسله مراتبی در تبیین ساختار سرمایه شرکت­ها در چارچوب مدل چرخه عمر شرکت در شرکت­های پذیرفته شده بورس اوراق بهادر تهران می­باشد.

 

1-7-3. قلمرو مکانی

 

قلمرو مکانی تحقیق شامل شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می‌باشد
 
 
 


فرم در حال بارگذاری ...

[1] Brewer

[9]William

 

 

 

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 


فرم در حال بارگذاری ...

پایان نامه اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی بر افسردگی، پرخاشگری و اضطراب کودکان

یکی از مهمترین چالش هایی که هر جامعه همیشه با آن روبرو است واقعیتی به نام طلاق است. پدیده ای که در جوامع امروزی با سرعت زیادی در حال افزایش است و آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی و قانونی برای مردان و زنان مطلقه و فرزندانشان دارد. پدیده طلاق یک آسیب اجتماعی مهم در جوامع مختلف به شمار می آید و به دنبال این پدیده، فشارهای روانی زیادی بر افراد بعد از جدایی از همسر وارد می گردد. مشکلات بعد از طلاق بسته به شرایط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و حتی جنسیت متفاوت است. که در این میان مسائل زنان مطلقه متنوع تر از مردان است. بدون شک زنان مطلقه که با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی مواجهه هستند،با مصائب بیشتری روبرو هستند و باعث وارد شدن فشار روانی به این افراد می شود. طلاق پدیده ای است که به لحاظ ایجاد مشکلات اجتماعی فراوان، تفکرات سوء حاکم بر جامعه و برچسب اجتماعی، از جنبه های گوناگون سلامت روان زنان را متاثر می نماید و منجر به بروز مشکلاتی در کیفیت زندگی آن ها در فرایند زندگی می شود (بریور[1]، 2010).

 

 بخش مهمی از آسیب­های زوجینی که طلاق می گیرند به کودک بر می گردد. پژوهشگران معتقدند کودکان دارای والدین مطلقه در مقایسه با سایر کودکان در مقیاس های سلامت روانی کمتری کسب می­ کنند. این کودکان مشکلات عاطفی، رفتاری، و تحصیلی بیشتری دارند. عزت نفس پایین تر و مشکلات اجتماعی فروان تری را گزارش می­ کنند و به طور کلی ناسازگاری روانشناختی در آنها مشهودتر است (کلی[2]، 2000)

 

یکی از مشکلاتی که فرزندان خانواده های دارای والدین از هم جدا شده با آن درگیر هستند، سازگاری روانشناختی یا سلامت روان است. که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین، اضطراب و پریشانی است، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند. طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب، گوشه نشینی،‌ پرخاشگری، بهانه جویی، انتقام جویی، بی رحمی، غمگین بودن، زود رنجی، نزاع و درگیری، بدخوابی، بی اشتهایی،‌ بیزاری از زندگی،‌ شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد. اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی، عاطفی، تحصیلی (افت تحصیلی، فرار از مدرسه، ترک تحصیل) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند (کلی، 2000).

 

 

 

1-2 بیان مسئله

 

در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازه­ای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).

 

سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی  و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته می­ شود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).

 

یکی از مسائل مهمی که تاثیری مستقیم بر سلامت روان افراد بخصوص کودکان دارد، امر طلاق می باشد. خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی که ثبات یا ناپایداری اش بر اعضای خانواده و جامعه اثر می گذارد و فروپاشی این واحد کوچک گاه چنان اثر عمیقی بر فرزندان دارد که باور کردنی نیست. گذشته از اثراتی که طلاق بر زوجین می گذارد، در مواردی که زوجین دارای فرزندانی هستند، اثرات آن گریبان آن ها را نیز می گیرد، حتی می توان گفت فرزندان از این پدیده بیشترین ضربه را متحمل می شوند (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

علائم زیادی هستند که سلامت روان فرزندان طلاق را با مشکل مواجه می کنند و از میان آن ها افسردگی، اضطراب و پرخاشگری به عنوان مهمترین عامل بشمار می آیند. یکی از شایع ترین مشکلات این کودکان افسردگی است که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق،‌ بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. افسردگی در واقع یک تاثیر ثانوی است که به دنبال اندوه، احساس تنهایی، و طرد شدگی به وجود می آید. حالت غمگینی که از عوارض اولیه جدایی است معمولا تا شش ماه پس از جدایی ادامه دارد و باعث می شود کودکان علاوه بر از دست دادن اشتیاق به امور روزمره و تکالیف مدرسه، نسبت به بازی و سایر فعالیت ها هم بی علاقه شوند. آن ها اغلب اشتهای خود را از دست می دهند و از معده درد، سردرد، احساس کسالت رنج می برند. کودکان افسرده نظرات منفی تری نسبت به خود، دنیا و آینده دارند ( کامیاب نژاد و همکاران، 1390).

 

بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیت‌هایی که قبلاً استرس زا بوده‌اند یا طی آن‌ ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می‌شود  (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسان‌ها در زندگی خود دچار اضطراب می‌شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل‌ساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد  (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسی‌ها نشان می‌دهند که اضطراب در خانم‌ها، طبقات کم‌ درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده می‌شود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز می‌کند که شرایط استرس‌زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به‌طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری‌های جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیب‌پذیر می‌شود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).

 

یکی از مهم‌ترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روان‌شناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم‌ و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبه‌های مختلف روان‌شناسی، به‌ویژه در حوزه آسیب‌شناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روان‌شناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت می‌دهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکرد­های نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکرد­های موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی

دانلود مقاله و پایان نامه

 درآمدی، 1393).

 

ذهن آگاهی[6] به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است (کابات[7]، 1990). ذهن آگاهـی یعنی بودن در لحظه با هر آنچـه که اکنون است، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد، یعنی تجربه واقعیت محض بدون هیچ گونه توضیح است. ذهن آگاهی یـک روش یا فـن نیست، اگر چه در انجـام آن روش ها و فنون مختلف زیادی به کار رفته است. ذهن آگاهـی را می توان به عنوان یـک شیوه «بودن» یا یـک شیوه «فهمیدن» توصیف کـرد که مستلزم درک کـردن احساسات شخصی است.(بایر[8]، 2003) حوزه تجربه ذهن آگاهی بسیار وسیع است و شامل احساس ها، ادراک ها، تکانه ها، هیجان ها، افکار، گفتار، عملکرد و ارتباط است و بنابراین می تواند به کسی که مبتلا به مشکلات هیجانی است کمـک کند. بـه نظر تیزدل، ویلیامز، سـگال و سلسبی مهارت های آموختـه شـده کنترل توجـه در مراقبه ذهن آگاهـی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگـی، اضطراب و ناسازگاری سودمند باشند (ویلیام[9]، 2002).

 

کاویانی، جواهری و بحیرایی ( 1384) برای اولین بار پ‍‍ژوهشی تحت عنوان بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب را در ایران انجام دادند. و به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد و خودآیند منفی و  کاهش اضطراب و افسردگی اثر داشته است.

 

مسئله­ای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری  و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟

 

 

 

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

 

   می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد می­ شود.

 

نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.

 

پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).

 

بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیت­های ذهن آگاهی  به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد، لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.

 

 

 

1-4 اهداف پژوهش

 

 

1-4-1 اهداف کلی

 

هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی، پرخاشگری و اضطراب کودکان (11 – 6) سال خانواده های طلاق می باشد.

 

1-4-2 اهداف جزئی

 

۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی

 

۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری

 

3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب

 

 

 

1-5 فرضیه های پژوهش

 

1-  شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

 

 

[1] Brewer

 

[2] kelly

 

[3] Singh, Lancioni, Singh Joy, Winton, Sabaawi & Wahler

 

[4] Sowislo & Orth

 

[5] Needham, Mezuk, Bareis, Lin, Blackburn, & Epel

 

[6] Mindfullness

 

[7].kbat

 

[8].bayer

 

[9]William

 

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

پایان نامه اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن اگاهی بر افسردگی، پرخاشگری و اضطراب کودکان (11 – 6) سال خانواده های طلاق

یکی از مهمترین چالش هایی که هر جامعه همیشه با آن روبرو است واقعیتی به نام طلاق است. پدیده ای که در جوامع امروزی با سرعت زیادی در حال افزایش است و آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی و قانونی برای مردان و زنان مطلقه و فرزندانشان دارد. پدیده طلاق یک آسیب اجتماعی مهم در جوامع مختلف به شمار می آید و به دنبال این پدیده، فشارهای روانی زیادی بر افراد بعد از جدایی از همسر وارد می گردد. مشکلات بعد از طلاق بسته به شرایط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و حتی جنسیت متفاوت است. که در این میان مسائل زنان مطلقه متنوع تر از مردان است. بدون شک زنان مطلقه که با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی مواجهه هستند،با مصائب بیشتری روبرو هستند و باعث وارد شدن فشار روانی به این افراد می شود. طلاق پدیده ای است که به لحاظ ایجاد مشکلات اجتماعی فراوان، تفکرات سوء حاکم بر جامعه و برچسب اجتماعی، از جنبه های گوناگون سلامت روان زنان را متاثر می نماید و منجر به بروز مشکلاتی در کیفیت زندگی آن ها در فرایند زندگی می شود (بریور[1]، 2010).

 

 بخش مهمی از آسیب­های زوجینی که طلاق می گیرند به کودک بر می گردد. پژوهشگران معتقدند کودکان دارای والدین مطلقه در مقایسه با سایر کودکان در مقیاس های سلامت روانی کمتری کسب می­ کنند. این کودکان مشکلات عاطفی، رفتاری، و تحصیلی بیشتری دارند. عزت نفس پایین تر و مشکلات اجتماعی فروان تری را گزارش می­ کنند و به طور کلی ناسازگاری روانشناختی در آنها مشهودتر است (کلی[2]، 2000)

 

یکی از مشکلاتی که فرزندان خانواده های دارای والدین از هم جدا شده با آن درگیر هستند، سازگاری روانشناختی یا سلامت روان است. که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق، بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین، اضطراب و پریشانی است، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند. طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب، گوشه نشینی،‌ پرخاشگری، بهانه جویی، انتقام جویی، بی رحمی، غمگین بودن، زود رنجی، نزاع و درگیری، بدخوابی، بی اشتهایی،‌ بیزاری از زندگی،‌ شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد. اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی، عاطفی، تحصیلی (افت تحصیلی، فرار از مدرسه، ترک تحصیل) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

از نظر والرستین، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند. طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند (کلی، 2000).

 

 

 

1-2 بیان مسئله

 

در طول قرن بیستم وضعیت انسان از نظر شیوه های زندگی، روابط اجتماعی و مسائل بهداشتی و پزشکی بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی شده است. تلاش شتابزده برای صنعتی شدن و گسترش سریع شهر نشینی و زندگی ماشینی که لازمۀ آن قبول شیوه های نوین برای زندگی است، اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتی تازه­ای را به بار آورده است. اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعی و محیطی و روانی، واکنشهای بیمارگونۀ بسیاری در افراد و جوامع به وجود آورده که خود سبب وخیم شدن اوضاع و نامساعد شدن شرایط محیط زیست شده است. گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر واگیر و بیماری های روانی در کشورهای پیشرفته ودر حال توسعه زاییدۀ عواملی هستند که خود انسان آنها را به وجود آورده و گرفتار آن شده است. بنا براین قابل پیشگیری است (نریمانی، زاهد و گل پور، 1391).

 

سلامت روان یکی از موضوعات و مباحث بسیار مهمی است که توجه به آن الزامی است. امروزه در مورد عوامل موثر بر سلامت روان، شامل عوامل جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت، قومیت، عوامل روانی اجتماعی و محیطی مانند شرایط زندگی، تحصیلات، درآمد، کار، دستیابی به منابع اجتماعی، حمایت اجتماعی  و شایستگی های فردی، عوامل زیستی و نیز اثر بخشی انواع مداخلات بر سلامت روان در نظر گرفته می­ شود (شیرازی و غلامرضایی، 1395).

 

یکی از مسائل مهمی که تاثیری مستقیم بر سلامت روان افراد بخصوص کودکان دارد، امر طلاق می باشد. خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی که ثبات یا ناپایداری اش بر اعضای خانواده و جامعه اثر می گذارد و فروپاشی این واحد کوچک گاه چنان اثر عمیقی بر فرزندان دارد که باور کردنی نیست. گذشته از اثراتی که طلاق بر زوجین می گذارد، در مواردی که زوجین دارای فرزندانی هستند، اثرات آن گریبان آن ها را نیز می گیرد، حتی می توان گفت فرزندان از این پدیده بیشترین ضربه را متحمل می شوند (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

علائم زیادی هستند که سلامت روان فرزندان طلاق را با مشکل مواجه می کنند و از میان آن ها افسردگی، اضطراب و پرخاشگری به عنوان مهمترین عامل بشمار می آیند. یکی از شایع ترین مشکلات این کودکان افسردگی است که شیوع آن در کودکان و نوجوانان خانواده های متقاضی طلاق،‌ بیش از سه برابر این جمعیت در خانواده های غیر متقاضی است. افسردگی در واقع یک تاثیر ثانوی است که به دنبال اندوه، احساس تنهایی، و طرد شدگی به وجود می آید. حالت غمگینی که از عوارض اولیه جدایی است معمولا تا شش ماه پس از جدایی ادامه دارد و باعث می شود کودکان علاوه بر از دست دادن اشتیاق به امور روزمره و تکالیف مدرسه، نسبت به بازی و سایر فعالیت ها هم بی علاقه شوند. آن ها اغلب اشتهای خود را از دست می دهند و از معده درد، سردرد، احساس کسالت رنج می برند. کودکان افسرده نظرات منفی تری نسبت به خود، دنیا و آینده دارند ( کامیاب نژاد و همکاران، 1390).

 

بدون تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیت‌هایی که قبلاً استرس زا بوده‌اند یا طی آن‌ ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می‌شود  (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسان‌ها در زندگی خود دچار اضطراب می‌شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل‌ساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد  (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسی‌ها نشان

پایان نامه

 می‌دهند که اضطراب در خانم‌ها، طبقات کم‌ درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده می‌شود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز می‌کند که شرایط استرس‌زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به‌طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری‌های جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیب‌پذیر می‌شود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).

 

یکی از مهم‌ترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روان‌شناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم‌ و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبه‌های مختلف روان‌شناسی، به‌ویژه در حوزه آسیب‌شناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روان‌شناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت می‌دهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکرد­های نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکرد­های موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی درآمدی، 1393).

 

ذهن آگاهی[6] به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است (کابات[7]، 1990). ذهن آگاهـی یعنی بودن در لحظه با هر آنچـه که اکنون است، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد، یعنی تجربه واقعیت محض بدون هیچ گونه توضیح است. ذهن آگاهی یـک روش یا فـن نیست، اگر چه در انجـام آن روش ها و فنون مختلف زیادی به کار رفته است. ذهن آگاهـی را می توان به عنوان یـک شیوه «بودن» یا یـک شیوه «فهمیدن» توصیف کـرد که مستلزم درک کـردن احساسات شخصی است.(بایر[8]، 2003) حوزه تجربه ذهن آگاهی بسیار وسیع است و شامل احساس ها، ادراک ها، تکانه ها، هیجان ها، افکار، گفتار، عملکرد و ارتباط است و بنابراین می تواند به کسی که مبتلا به مشکلات هیجانی است کمـک کند. بـه نظر تیزدل، ویلیامز، سـگال و سلسبی مهارت های آموختـه شـده کنترل توجـه در مراقبه ذهن آگاهـی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگـی، اضطراب و ناسازگاری سودمند باشند (ویلیام[9]، 2002).

 

کاویانی، جواهری و بحیرایی ( 1384) برای اولین بار پ‍‍ژوهشی تحت عنوان بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب را در ایران انجام دادند. و به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد و خودآیند منفی و  کاهش اضطراب و افسردگی اثر داشته است.

 

مسئله­ای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر افزایش سلامت روان فرزندان خانواده های مطلقه اثربخش است؟ آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری  و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟

 

 

 

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

 

   می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد می­ شود.

 

نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).

 

طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.

 

پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).

 

بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیت­های ذهن آگاهی  به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد ،لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.

 

 

 

1-4 اهداف پژوهش

 

1-4-1 اهداف کلی

 

هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر سلامت روان می باشد.

 

1-4-2 اهداف جزئی

 

۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی

 

۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری

 

3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب

 

 

 

1-5 فرضیه های پژوهش

 

1-  شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

پایان نامه رابطه سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روانی فرزندان زنان خودسرپرست(تک والد)

خانواده نهادی است اجتماعی،که درگذرزمان دستخوش تغییرات بیشماری گردیده ومسائل ومشکلاتی عدیده فراراه آن قرار گرفته است.امروزه جامعه ما چالش های اجتماعی عمده ای دارد.یکی از آنها، که وضعیت آن بسیاروخیم ودهشتناک است،کودکان تک سرپرست می باشد.خانواده تک والدبه معنای آن است که پدریا مادربه تنهایی نقش والدراایفا می کند.در این خانواده‌ها فرزندان تنها با یکی از والدین خودودراکثر مواردبامادر زندگی می‌کنند.این پدیده برساختارخانواده درسالهای اخیراثرگذارده وباسرعت سرسام آوری روبه افزایش بوده که حاصل،عواملی نظیرمرگ،ترک،جدایی یاطلاق می باشد.این شکل ازخانواده به لحاظ ساختار خاص اجتماعی، اقتصادى و فرهنگی،در اکثرجوامع به چشم مى خورد،ولی اطلاعات نسبتاًکمی درباره آن وجودداشته وکمتراین موضوع درک شده است.

 

روانشناسان معتقدندکودکانی که درخانواده های تک سرپرست رشدمی کنند،مستعد انحراف در آینده بوده ودرنتیجه فرایند هویت یابی،دلبستگی وسلامت روانی آنان دچار اختلال می شود،چراکه راه رشد وتربیت آنها به درستی طی نشده است.خانواده محل اولیه تکوین شخصیت کودک وزمینه ساز تحول و تکامل بعدی او می باشد،ازاین حیث حضور مستمرهردو والددرخانواده ومشارکت فعالانه آنهادرقبول مسئولیت های معین و فراهم نمودن شرایط جهت رشدوپرورش کودک بسیار حایزاهمیت است. اگر حضور یکی از والدین در اثر طلاق، مرگ و…در خانواده قطع شود. آثار بسیار زیان بار و عمیقی بر ذهن و روان کودکان باقی می گذارد. چنین شرایطی، کودک را گرفتار زندگی ناخواسته ای می کند که خیلی زود،بسیاری ازآسیب های اجتماعی راتجربه خواهد کرد.این امربرعملکردتحصیلی، سازگاری اجتماعی،عزت نفس و موقعیت های شغلی واجتماعی آینده آنهااثرات منفی پایدارو دامنه داری خواهد گذاشت(حبیبی،1376).

 

 بنابراین انتقال ناگهانی سرپرستی ازهمسر به مادر باعث به وجود آمدن رشته ای از ناامنی هاووظایف مضاعف شامل از دست دادن درآمد،تربیت فرزندان،ایفای نقش دوگانه (پدر و مادر) برای زنان می شو د. به همین دلیل انجام تحقیقاتی درزمینه سلامت روانی فرزندان بی سرپرست وتک سرپرست ازاهمیت ویژه ای برخوردار است(شادی طلب،1384).

 

2-1بیان مسئله

 

خانواده بعنوان نخستین واحداجتماعی که کودک ونوجوان درآن رشدمی کند،نقش اصلی وسازنده رادرتکوین شخصیت آینده کودک ونوجوان بعهده دارد.لذاتزلزل پایه های خانواده،درصورت نبودیاکم رنگ بودن حضورپدر،باعث بوجودآمدن پیامدهای مخرب شده،که فرزندان بعنوان اولین قربانیان این پیامدها دچارآسیب پذیری های روان شناختی بسیارمی شوند.که می تواندمشکلات رفتاری وهیجانی،مثل        پرخاشگری ،بزهکاری،افسردگی،اضطراب وشکایات جسمانی دربچه‎های تک والد،تحت سرپرستی مادر بوجود آورد.

 

اصطلاح هویت[1] از دهه­ 1950رایج شده­است. هویت یک ساختار روانی- اجتماعی است که بذر شکل­ گیری آن درسال­های پیش ازنوجوانی پاشیده شده ­است.اریکسون[2] ودیگرروان­شناسان معتقدند،تمایل به هویت­یابی ازنوجوانی شروع می­ شود.ازمشخصه­های اصلی هویت،انتخاب ارزش­ها،باورهاوهدف­های زندگی است،شکل­ گیری هویت درنوجوانی بارشدفکرواحساس،اخلاق،رشدعواطف وعزت نفس ارتباط قوی دارد.از جمله عواملی که بررشدهویت تأثیر می­گذاردشخصیت،خانواده،مدرسه و جامعه کوچک و بزرگ است.هویت با ویژگی­های شخصیت ارتباط دارد، انعطاف­پذیری،­بازبودن ذهن فردونداشتن تعصب در برخورد با ارزش­ها و باورها، هویت پخته را تشکیل می­دهد. (بخشایش و رضایی مقدم، 1390).

 

 اریکسون به تأثیرنیرومندگروه های همتابررشدهویت من درنوجوانی اشاره می­ کندوازطرفی معتقدبودکه  عوامل اجتماعی وتاریخی،شکل­ گیری هویت راتحت تاثیرقرارمی­دهند(شولتز[3]؛به نقل ازشهرآرا؛ 1383).  

 

همین موضوع لزوم توجه به هویت درنوجوانان وتأثیرآن بر روی بهزیستی روانی راروشن می­سازد. داشتن یک حس منسجم ومحکم ازهویت پیش نیازرشدبهینه فرددرطول زندگی است وعدم تشکیل چنین حسی می تواندزمینه سازآسیب های روانیـ اجتماعی باشد.احساس خود،اساس شخصیت بزرگسالی مارا تشکیل میدهد.اگرپایه واساس ثابت وقوی باشدیک هویت فردی محکم بوجودمی آید.اگرچنین نباشد، نتیجه آن چیزی است که اریکسون آن راگم گشتگی هویت[4]می نامد.وی تأکیدداردکه شکل گیری هویت برای آماده کردن نوجوانان به عنوان فردی آماده انجام تکالیف دربزرگسالی،لازم است(برک،2001؛ به نقل از سیدمحمدی؛1383)[5]

 

انتخاب اصطلاح بحران هویت[6]برای انتقال از نوجوانی به بزرگسالی، اشاره به حساسیت این دوران دارد؛ زیرا در این دوران است که فرد یا موفق به تعریفی مناسب و قابل قبول از خود می­ شود که با شرایط فردی و اجتماعی او هماهنگ است و یا اینکه دچار سردرگمی می­گردد.

 

بحران هویت که نوجوان را به ابهام و سردرگمی می کشاند، دارای عوارضی به شرح زیر است.

 

1- اختلال در احساس زمان و وقت است، دسته ای نوجوانان وقت خود را به بطالت می گذرانند و در مقابل این دسته، برخی نوجوانان نیز احساس می کنند که زمان به سرعت می گذرد و هیچ گاه وقت و زمان کافی برای انجام امورشان را نخواهند داشت.

 

2- احساس شدید نسبت به خویش است.دراین حالت تفکر نوجوان همیشه مشغول خصوصیات شخصی یا شغلی و نقشی است که بر عهده داردو نمی تواندافکارش راازدایرۀ تنگ خویش آزادسازدبه عبارت دیگر   نمی تواند از خود فراتر برود.

 

3- هویت منفی است،در این صورت نوجوان وظایف و نقشی را که به واسطه خانواده یا اجتماع برایش مناسب تشخیص داده شده وبه وی محول شده با تمسخر یا پرخاشگری و حالتی خصمانه ردمی کندو ممکن است رفتاری عجیب و غریب و نامانوس با اجتماع از خود نشان دهد.

 

اگرچه بیشترپژوهش ها درموردشکل گیری هویت بادانشجویان ودانش آموزان دبیرستانی انجام شده است، هم اکنون مطالعاتی دررشدهویت وجودداردکه تفاوتهای فردی مهمی رادردانش آموزان دبیرستانی آشکارساخته اند.این یافته هانشان می دهندکه دانش آموزانی که دراندازه گیری هویت نمره بالای میانگین می آورندقابل اعتمادتر،سازگارتر،خودپذیر،وازلحاظ شخصی منسجم تراز دانش آموزانی هستندکه نمرات رسش آنهاپایین ترازمتوسط است(رجب پور،1386).

 

یافته هادوسک وفلاهرتی(1981)خاطرنشان می سازدکه زمینه های اجتماعی تجربه های نوجوانان درتجربه روان شناختی بحران هویت نقش دارند(شهرآرا،1383).

 

بنابراین درمورد رابطه سلامت روانی وسبکهای هویت می توان این چنین استدلال کرد،که گم گشتگی هویت(هویت مغشوش)به حالت بلاتکلیفی درزندگی اطلاق می شود.دراین وضعیت تعهدات نسبت به هرشخصی یامجموعه ای ازباورها واصول اگروجودداشته باشد بسیارکم است.درعوض،تأکیدعمده برنسبیت وغنیمت شمردن لحظه است.فردازهیچ حوزه ای ازلذت فردی چشم پوشی نمی کند.هسته اصلی در شخصیت فردوجودندارد،نقش های اجتماعی آزموده شده وسریعاًرها می شوند،شخص بدون خود بلاتکلیف وسرگردان به نظر می رسد(شهرآرا،1383).

 

 دروضعیت گم گشتگی هویت،فردهیچ گونه انتخاب ثابتی درمورد تعهدات خودنداردوبه جستجو واکتشاف نیزنمی پردازد.(کروگر[7] ؛ به نقل ازشهرآرا،1383).

 

مشخصه اصلی نوجوانان دارای هویت زودرس،پرهیزکردن فردازاکتشاف فعال و انتخاب خودمختاراست.انگارفردازپذیرش مسؤولیتی که همراه باآزادی فردی است،وحشت دارد.اگربا موقعیتی روبه روشودکه درآن ارزش های والدین ودیگران کارایی نداشته باشد،به سختی احساس ترس می کند.این افراد میزان زیادی همخوانی،انعطاف پذیری ووابستگی به مراجع قدرت از خودنشان می دهند.آنها معمولاً تکانه ای هستندواستقلال واعتمادبه نفس کمی نشان میدهند(بروزنسکی،1989 ؛به نقل ازشهرآرا ،1383 ).

 

درهویت دیررس نوجوانان درحال تجربه وجستجومیان گزینه های مختلف است وهنوز به ارزش ویااعتقادخاصی تعهدپیدا نکرده اند.این دسته ازنوجوانان به طورپیوسته درحال آزمایش وتجربه ارزش ها،رفتارها وعقاید مختلف هستند ولی هنوز تعهدی به این ارزش هاورفتارها پیدانکرده اند.

 

درهویت موفق افراد دربرابرتغییرات ناگهانی محیط خودرانمی بازندوقدرت انعطاف آنها نشان دهنده شیوه ارتباط آنهابا جهان اطراف است.غالباً متفکرودرون نگرندودرشرایط فشارزاعملکرد شناختی منطقی ومعقول دارند.آنهامطابق بامعیارهای درونی خودکه ممکن است دربرگیرنده شکل تغییریافته ای ازخواسته های والدین باشد،قضاوت می کنندوبه عقایددیگران برای تصمیم گیری های خودوابستگی کمتری دارند.این افرادغالباًخلاق ونوآورندوازشیوه های تصمیم گیری منطقی بهره می برندوازنظر استدلال اخلاقی درسطح اخلاق قراردادی قراردارند(فیلیپس وبلوستین[8]،1990 ؛ به نقل از شهرآرا؛1383).

 

پژوهش اخیر به طورثابتی ارتباط روشنی بین حالات پیشرفته ترهویت ومیزان رشدبه ویژه ارتباط مثبتی باسطح رشدخود(لئووینگر[9])،عملیات صوری(پیاژه)واستدلال اخلاقی(کلبرگ)نشان داد.همچنین با سلامت روانشناختی،سازگاری سالم روان شناختی،کنارآمدن ومقابله بافشار،خودکارآمدی فردی،اضطراب پایین ومنبع کنترل راتر[10]رابطه مثبت نشان داد(واترمن[11]،1992؛ به نقل از شهرآرا،1383).

 

گراتوونت وکوپر[12](1985)درمطالعات خودنشان دادندهرچه سطح ارتباطات درخانواده افزایش یابد فضای مناسبی برای رشدهویت به ویژه تحریک فرددرجستجوی وتجربه مسایل مختلف فراهم می شود( همان منبع).

 

 واترمن(1992) درمطالعات خودنشان دادکه تفاوت بین هویت دیررس واکتساب هویت اساساً عاطفی است.افرادی که دراکتساب هویت مضطرب نیستندحال آن که افرادی که درهویت دیررس به سرمی برند اضطراب راگزارش می کنند(شهرآرا1383).

 

از جمله مهم‌ترین عواملی که تعیین کننده شخصیت فرد در بزرگسالی است رابطه او با مراقب یا مادرش است وجود یا عدم وجود این رابطه و همچنین چگونگی و کیفیت این رابطه بین نوزاد و مراقب او مورد توجه بسیاری ازروان تحلیل گران[13]وروانشناسانی نظیرفروید[14]،ملانی کلاین[15]، سالیوان[16] ،اریکسون[17] و بالبی[18] قرار گرفته است؛ که در این بین بالبی به طور منظم و منسجم به مطالعه و بررسی این رابطه تحت عنوان دلبستگی[19] پرداخته است. دلبستگی پیوندیاگره های هیجانی پایداربین دوفرد است،به طوری که یکی ازطرفین کوشش می کند نزدیکی یامجاورت باموضوع دلبستگی راحفظ کرده وبه  گونه ای عمل کندتا مطمئن شودکه ارتباط ادامه می یابد(خانجانی ،1384).

 

بالبی معتقداست که این گره های هیجانی متقابل که منجربه نزدیکی مادروکودک می گردندنخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند.ابتدادرماه های نخست پس ازتولد،دلبستگی برای نوزادشامل تعاملهای ساده وبازشناسی ادارکی نشانه می باشد.امادرپایان سال اول زندگی،کودک به گونه ای به مادر دلبسته می شود که درموقع جدائی ازاوعلائم درماندگی واستیصال راازخودنشان می دهد.بنابراین بااین تعریف می توان به چندویژگی دلبستگی پی برد:تقرب جویی کودک به چهرهدلبستگی[20]،احساس درماندگی [21]درموقع جدایی ازچهرهدلبستگی وپناه بردن واحساس آرامش درکناراودرموقعیت های تنیدگی زااست (خانجانی ،1384 ).

 

بالبی درتأکیدبراهمیت ارتباط مادروکودک معتقداست آنچه که برای سلامت روانی کودک ضروری است،تجربه یک ارتباط گرم،صمیمی ومداوم یامادرجانشین دائم اوست.اومعتقداست که بسیاری ازاشکال روان آزردگی واختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک ازمراقب مادرانه ویاعدم ثبات رابطه کودک باچهره دلبستگی است(بالبی، 1973 ؛به نقل ازخانجانی،1384).

 

بالبی تاکید می‌کند که هیجان‌ها جزء اساسی دلبستگی هستند و نیز کودکان با سبک دلبستگی ایمنی دارای تجارب سرشار از ایمنی و به دور از اضطراب مختل کننده هستند و در مقابل، کودکان با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دو سوگرا) دنیا را محیطی ناامن واسترس‌زا تصور کرده و توانایی موثر و سازنده‌ با مشکلات و موقعیت‌های تنش‌زا را ندارند.به طور کلی کودکان با سبک دلبستگی ایمن خواهان تعامل و همکاری و رفتار چسبندگی به مراقب خود بوده و در حضور او احساس راحتی می‌کنند.کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی ازاین که به رابطه دوسویه با مراقب خویش بپردازند اجتناب کرده و رفتاری حاکی از عدم راحتی نشان می‌دهند.در نهایت کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دو سو گرا رفتار متعارض با مراقب خویش نشان می‌دهند،که ازیک طرف خواهان گرایش به مراقب و تعامل با او بوده و از سوی دیگر خواستار گریز یا اجتناب ازاو هستند(بالبی،1950؛به نقل ازخانجانی،1384).

 

  مطابق د‌ید‌گاه جان بالبی،مهم‌ترین د‌لیل تد‌اوم وپیوستگی بین تجربه د‌لبستگی کود‌کی ود‌لبستگی د‌ر د‌وران نوجوانی ونوجوانان،الگوهای فعال د‌رونی[22]است.الگوهای فعال د‌رونی،مد‌ل‌هایی هستندکه ازتجربیات  کود‌ک بامراقبت کنند‌ه‌هابه وجود‌ آمد‌ه‌اندونشان د‌هند‌ه‌ی وضعیت فعلی شناختی است که افراد‌را به سوی این راه‌هاواین تجربه‌ها که منطبق بااین مد‌ل‌ها هستندهد‌ایت می‌کنند(بالبی،1973؛به نقل از خانجانی،1384 ).

 

درتبین رابطه بین دلبستگی وسلامت روانی می توان گفت که نوع رابطه دلبستگی فرددردوران کودکی ازعوامل مؤثردرایجادآسیب های روان شناختی دردوره های بعدی زندگی محسوب می شود.ازچشم انداز دلبستگی،اختلال های اضطرابی ناشی ازتحریفی است که درکاردکرسازگارانه اضطراب درتحول اولیه ،پدیدمی آید.درنتیجه کودکانی که تاریخچه دلبستگی ناایمن دارند به احتمال زیاد روابط غیرحمایتی برقرارکرده وبه آسانی گسسته می شود.کودکان اجتنابی،خودرا مستحق مراقبت ندانسته وسبک رفتار انزواطلبی رااتخاذنماید.هیجان های کودکان بی ثبات،به جای ترمیم روابط بیشترموجب تخریب آنهاشده ومانع روابط نزدیک وباثبات می شود(اسروف وهمکاران،  1999؛به نقل ازخانجانی،1384)‌.

 

 نظریه دلبستگی بالبی(1973)ریشه های پرخاشگری وبزهکاری راباتجربه اولیه ناایمنی ونادلبستگی که وی آن رانبود آشکاراعتماد وعلاقه نسبت به افراد مهم زندگی تعریف کرده است.

 

تحقیقات ترویسی (2001)نشان داده افرادی که مبتلا به افسرده خویی بودند سبک دلبستگی ناایمنی داشتند.الگوهای آشفته دلبستگی درنوباوگی، حاصل رفتارهای ترساننده ویاسردرگم کننده والدین  می باشد.

 

لیوتی(1992)استدلال کردنوباوگانی که تاریخچه دلبستگی آشفته دارند،درواکنش به تعارض یادرددرونی،ممکن است جنبه های بخصوصی ازتجربه راجداکرده ونتوانند درروابط سازمانی منسجمی ازخودودیگراایجادکنند.این کودکان ممکن است نتوانند توانایی کنارآمدن سازگارانه کودکان عادی رابه دست آورند.بنابراین می توان گفت که نوع روابط مادر–نوجوانان ومیزان ایمنی بخشی وحمایت گری مادردر ارتباط بانوجوان دربهداشت روانی واحساس ایمنی اومؤثراست.درنهایت دلبستگی ناایمن دردوران کودکی به اختلال های روانی متعددی دردورهنوجوانی وجوانی منجرمی شود.

 

سلامت روانی[23]به طورکلی برای کسی به کارمی رود،که درسطح بالایی ازسازگاری وانطباق رفتاری و هیجانی قراردارد،نه صرفاً کسی که بیمار روانی نیست.اصطلاح سلامت روان متاسفانه اندکی باابهام به کار می رود وبعضاً باعث اشتباه می شود،زیرا بیشتر مردم،آن راصرفا نیازاشخاصی می دانند که ناراحتی یا اختلال روانی دارند و بایدبابه کاربستن توصیه های متخصصان روان درمانی بهبودیابند.در این معنا سلامت درمقابل سلامت جسم قرارمی گیردودر ضمن تصورمی شود که سلامت روانی ازسلامت جسمی جداست که هر کدام ازاین پندارها خطاست.منظورازسلامت روانی یا عقلی،فعالیت هایی است که برای کمک به اشخاص،در رنج،انجام می گیردتاایشان راازمشکل نجات دهدوهمچنین مردم رادرپیشگیری ازگرفتاری وآشفتگی راهنمایی می کند.

 

در سال 1948 سومین کنگره جهانی بهداشت روانی که درلندن تشکیل شد، برای سلامت عمومی یک تعریف دو قسمتی ارائه می‌دهد:

 

1- سلامت عمومی حالتی است که از نظر جسمی، روانی و عاطفی در حدی که با سلامت روانی دیگران انطباق داشته باشد، برای فرد مطلوبترین رشد را ممکن می‌سازد.

 

2- جامعه خوب جامعه‌ای است که برای اعضای خود چنین رشدی را فراهم می‌کند و رشد خود را تضمین می‌کند و نسبت به سایر جوامع بردباری نشان می‌دهد.به صورت کلی، می‌توان ویژگی‌های فرد بهنجار را به صورت موارد زیر مطرح نمود:

 

1- اصل واقعیت:شاید کلی‌ترین ویژگی فرد سازگارآن است که نسبت به خود واقع‌بین است.

 

2- خودشناسی:ناسازگارنوعاً ‌کسی است که درباره انگیزه‌های واقعی خویش، خودرافریب می‌دهد. بنابراین بهداشت روانی هرگزازکیفیت بهداشت جسمانی انسان هاغافل نخواهدبود.سه جزءمهم برای      بهدا شت وجود دارد:سلامت جسمی،روانی،اجتماعی.می توان گفت سلامت روانی به معنای ایجادتعادل لازم بین محیط زندگی و نیازهاوخواسته های انسان است وهمواره حوادث و فشارهای روانی باعث می شونداین تعادل به هم بریزدیادرمعرض خطرقرارگیرد.برای همین سلامت جسم وروان بسیار به هم وابسته اند و همان طور که می توان با آموزش های مختلف و ارتقای آگاهی مردم،از بیماری های جسمی پیشگیری کرد.بطور کلی سلامت روانی،یعنی قدرت آرام زیستن و با خودودیگران درآرامش بودن است،آگاهی ازدرون و احساسات خویشتن است، قدرت تصمیم گیری دربحران ها و مقابله بافشارهای زندگی است.شخصی که از سلامت روانی بالایی برخوردار است ازکاروزندگی خوداحساس رضایت داردوازوقت خوداستفاده مفید می نماید،بادیگران از در تفاهم وارد می شودوبرای احساسات وعواطف مردم ارزش قایل بوده و آنها را محترم می شمارد. بنابراین، سئوال پژوهش حاضر این است که آیا بین سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روانی فرزندان زنان سرپرست خانوار(تک والد) وتحت حمایت سازمان بهزیستی رابطه معنی داری وجوددارد.

 

1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق

 

   زمانی که کودک بوسیله یکی از والدین نگهداری ‌شود، شرایط دشوار می‌گردد. مخصوصاً هنگامی که مادر سرپرستی کودکان را به‌عهده داشته باشد, شرایطی ویژه‌ای به‌وجود می‌آید. چیزی که به‌عنوان عامل اصلی به‌نظر می‌رسد،شرایط و اوضاع نابهنجار تربیتی, عاطفی, اقتصادی, و کاری می‌باشد.کودکان دراین موقعیت،از تقویت‌های سایر کودکان محرومند و شرایط خانوادگی، امنیت کافی را برای آن ها تامین نمی‌کند. مادران این کودکان، بار اصلی زندگی راتحمل می‌کنند. این دسته از مادران، مانند دیگر مادران توانایی ایجاد تعامل با کودکان خود را ندارند.درکشورهای غربی در90 درصد از مواردطلاق, مسئولیت نگهداری کودک به‌عهده مادر است, و این اثر نامطلوب در تعیین هویت جنسی کودک مذکر با نقش پدر ایجاد می‌کند. این شرایط باعث تصویر ذهنی منفی کودک از خود می‌شود(کونل[24]، 1993).

 

 پسران به دلیل آنکه والد همجنس خود را از دست داده، نسبت به دختران دارای موقعیت حساس‌تری هستندو بیش ازدختران تحت تاثیراین فقدان قرار می‌گیرند(بخشی،1371).

 

  همچنین این موضوع قابل توجه است که تأثیراختلاف زناشویی روی پسران بیشتر از دختران است.( نلسون و ایزایل[25] ؛به نقل ازمنشی طوسی،1379)

 

 نتایج کاربرروی دانش‌آموزانی که مادرسرپرست خانواده بوده نشان می‌دهد،این دانش‌آموزان نسبت به دانش‌آموزان عادی به نسبت کمتری ازامکانات زندگی ورابطهءاعضاءخانواده باخودشان راضی هستند.ولذا از نظرسازگاری فردی واجتماعی درمراتب پایین‌ترقرارمی‌گیرند.دختران چون بامادران خودهمانندسازی می‌ کنندبافقدان پدربهترکنارمی‌آیند.پسران به فعالیت‌های گروهی علاقه کمتری نشان می‌دهند(محمدی ,1371 ).

 

براساس مطالعات ویلیام گلستون[26](1970)ازدانشگاه مریلند،ساختارخانواده عامل مستقلی است که برروی آسایش وسلامت کودکان مؤثراست.حتی باوجودوضعیت مناسب درآمدخانواده،تحصیلات والدین و پیشینه خانوادگی،کودکان خانواده های تک والدبرای رسیدن به مرحله بزرگسالی بامشکلات زیادی مواجه هستند.

 

گیوتمن وروسنبرگ[27] (2003)ولنسفورد[28](2009) درتحقیقات خودبه این نتیجه رسیدند،که سازگاری کودکان تک والدبه طورمعنی داری متفاوت ازسازگاری کودکان دووالداست.

 

براساس مبانی نظری هویت ویافته های پژوهشی ،عواملی خانوادگی ،فرهنگی واجتماعی وتفاوتهای فردی ازجمله عواملی هستندکه فرایندهویت یابی راتحت تأثیر قرارمی دهند یکی از مؤلفه های متزلزل کننده    پایه های خانواده طلاق می باشد. فرزندان طلاق، برحسب سن آنها و طول مدت تنش قبل از طلاق و اثرات محرومیت از والدجدا شده وسایر وامل دیگر مرتبط با این محور ،دارای خصوصیات ویژه روان شناختی می شوند،مشکلات افت تحصیلی،رفتاری،عزت نفس پایین وروابط بین فردی, صرف نظر از عامل جنس وسن, دربین بچه های طلاق بیشترازبچه های غیرطلاق گزارش شده است( آماتو، 2001؛به نقل ازقمری،1389).

 

طلاق والدین برای نوجوانانی که هنوزدستخوش تغییرات  متعددهستند،می تواندبه یک موقعیت پر فشاری اضافه شود.کشمکش خانوادگی وجدایی ازیکی ازوالدین،ازمشکلات آشکاری است که بایدبا آنها مواجه شد.به علاوه این که طلاق غالباً نیازاقتصادی،تغییراتی درمحل سکونت،همسایگی ومدارس،پریشانی عاطفی مداوم والدین وبازسازی نقش ها وروابط خانوادگی رادربرمی گیرد.(هترینگتون،هیگن وآندرسون 1989؛به نقل ازقمری1389).بطورکلی،مطالعات تأثیرات طلاق حاکی ازآن است که دوسال متعاقب طلاق، یک برهه گسیختگی اجتماعی وعاطفی هم برای کودکان وهم برای نوجوانان است(امری،1988).

 

یافته های تحقیقاتی دلالت برآن داردکه هم پسرهاوهم دخترهابه احساس خشم ورنجش اخلاقی نسبت به والدین خودتمایل دارند.برخی نو جوانان باکندن ازخانواده های خودرفتاردوری جویانه نسبت به هردووالدواکنش نشان می دهند،نوعی دوری گزینی که بنظر می رسدبه آنها درسازگاری باطلاق والدین کمک می کند (هترینگتون و همکاران،1989).

 

نوجوانانی که بایکی ازوالدین یادیگری می مانند،مشکلات بیشتری رادرنیل به استقلال درسال های نوجوانی تجربه می کنندتاآنهایی که دوری گزیده وبه شیوه خاص خودباطلاق کنارآمده اند.اثرات مخرب طلاق می تواندبرای پسران بیش ازدختران باشد،به ویژه هنگامی که مادر،والد حضانتی است(بوردوئین ووهنه گلر [29]،1987 ) .

 

هترینگتون(1972) دریافت دخترانی که پدران آنها به علت طلاق یاترک خانه غایب بودند،روابط سازشی کمترمثبتی رابا افراد مذکرتجربه کردندتادخترانی که پدران آنهادرگذشته بودندیاآنهایی که هنوز باهردووالد زندگی می کنند.یافته های پژوهش های اخیر،برخی سودمندی های احتمالی بزرگ شدن درخانواده هایی راکه سرپرستی آنها برعهده مادران مجرداست آشکارساخته است(بابرواکلز[30]،1992). مثلاًنوجوانان می توانند حس نیرومندی ازعزت نفس ومسئولیت شخصی راظاهرسازد زیراسهم بیشتری ازمسئولیت های خانه به عهدهآنها است.همچنین نوجوانان قادرندآرزوهای شغلی وارزش های خانوادگی کمترقلبی راظاهرسازند.بنابراین آسیب پذیری نوجوانان درمقابل فشارهای ناشی ازطلاق ممکن است به شکل گیری وتکامل احساس هویت آنهاصدمه بزندوباعث ایجاداحساس ناامنی،عدم اطمینان،اضطراب وعدم ثبات فردشودودر نتیجه منجربه عدم توانایی درانتخاب شغل یا ادامه تحصل،غالباً نمودی ازبحران هویت یاگم گشتگی درنقش اجتماعی است.بسیاری ازنوجوانان دراین حالت احساس پوچی،ازخودبیگانگی،تنهایی وغربت می کنند و حتی گاهی به دنبال هویت منفی می گردند.هویتی کاملاً مخالف آنچه والدین وجامعه برای آنها درنظرگرفته اند(شاملو،1370).

 

طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر   می رسند.همچنین روحیه وسواسی و اضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود(حسینی،1377).

 

 به دلیل فقدان،پدرمسائل روحی وروانی بسیاری برای دختران ایجادمی شود که ازجمله آنهابدبینی به جنس مرد،بی خبرماندن ازروحیات وساختاروجودی مردان است که گاه آسیبهای آن درازدواج چنین دخترانی آشکارمی گردد.همچنین احساس بی پناهی وضعف شخصیت دراین دختران بروزمی کند.درصورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی وشخصیتی واختلال دررشد ذهنی،اجتماعی واخلاقی فرزندپدیدمی آید.یک پدر هرچه تلاش کندوبتواندنقش مادرراباموفقیت بازی کند،نخواهدتوانست نیازبه عواطف مادرانه رادرکود کان ارضا کند،به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گرددکه دراین حال فرزندان پدرراازدست می دهندوبرکمبودهای آنان افزوده می شود.(گواهی،1377).

پایان نامه

 

 

از طرفی زندگی بایک والدوبی ارتباط بودن باوالددیگرموجب می شودکه کودک شناخت صحیحی ازجنسیت وصفات روحی وبیولوژیکی والددیگر پیدانکند،لذاپسرهایی که بامادرزندگی می کنند، ممکن است بابسیاری ازصفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانندوبرعکس دخترانی که تنهاباپدرزندگی می کنند، احتمال داردازشناخت الگوهای رفتاری زنان واصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند (طاهری، 1366).

 

نظریۀ دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه بدلیل طلاق در ایجادرفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند( بالبی وآینسورث، 1965 ؛ به نقل از دادستان؛ 1382).

 

بالبی جدایی ازمادررادرایجاد بزهکاری دخیل می داند،چرا که کود کان با دلبستگی ناسالم،محیط شان را به عنوان یک محیط متزلزل وتهدیدکننده، دریافت می کنند،سپس هنجارهای جامعه تنزل پیدا کرده و به تدریج افرادازلحاظ عاطفی-هیجانی ازجامعه ای که به آن تعلق دارند،جدا ی شوند.مطالعۀ خط سیرنوجوانی گویای آن است که همۀ نوجوانان یک نیاز ذاتی به دلبستگی دارند؛ در عین حال،نوجوانانی هستند که با رو ش ها و سبک های دلبستگی ناسالم مواجه اند (شالیزا، 2001).

 

درهرحال وقتی نحو ه عملکرد خانواده مناسب ودارای روابط گرم و صمیمی باشد، منجر به دلبستگی ایمن در افراد خانواده می شود و چنانچه نحوه عملکردخانواده ،بنابه دلایل نامناسب و از روابط ضعیف و سرد برخوردار باشد، باعث ایجاد دلبستگی ناایمن اجتنابی می گرددو از طرف دیگر، اگر نحو ه عملکرد خانواده باعث ایجاد وابستگی زیاد (تظاهرات و شدت عاطفی زیاد )شود دلبستگی دوسوگرا در افراد خانواده شکل می گردد. به طور کلی می توان چنین تبیین نمود که نحو ه عملکرد خانواده ، کیفیت نگهداری و نحو ه تعامل بین افراد خانو اده تعیین کننده نوع دلبستگی در کودک ،نوجوان و بزرگسال می باشد(مشهدی،1388)

 

درسالهای اخیر کارشناسان مسائل اجتماعی بهزیستی عنوان میدارند که قصور در انجام وظایف توسط سرپرست خانواده،نظیرمشارکت ورسیدگی ضعیف به امورکودکان درخانواده های تک والدی،باعث بوجود آمدن،نتایجی مانند۵۰ درصد احتمال مردودی در مدرسه،۲۰ درصد احتمال بارداری وداشتن فرزنددرسنین ۱۳تا۱۸سالگی،۱۰۰درصداحتمال اخراج ازمدرسه یامحل کارراسبب می شود.درنهایت تک والدی بر عملکرد تحصیلی،سازگاری اجتماعی،عزت نفس وموقعیت های شغلی و اجتماعی آینده فرزندان اثرات منفی پایدار ودامنه داری خواهدگذاشت.این پژوهش با بررسی کیفیت زندگی کودکان در خانواده های تک والددرزمینه رابطه هویت ودلبستگی باسلامت روانی دربین کودکان خانواده های تک والد می پردازد.که نشان دهنده اثرات عدم حضور پدررابررشد هویت مردانگی،موفقیت درمدرسه وشجاعت اجتماعی می باشد، زیرا این ویژگی هادرموفقیت فرددرزندگی بزرگسالی واجرای کامل نقش یک مردبه عنوان تأمین کننده اقتصاد خانواده مؤثر است.این مسائل ومشکلات فرزندان تک والد،نشان می دهد که درشهرتبریز درخصوص چالش های زندگی زنان خودسرپرست پژوهش های کمتری انجام شده است.این تحقیق می تواندسرآغاز برنامه کاربردی،همه جانبه ومدون باهدف توانمندسازی ورفع نیاز های کودکان تک والدباشد. که می توان با ساماندهی وتجهیزمنابع وامکانات سازمان های رفاهی،وکمک گرفتن ازآنها،به اصلی ترین نیازهای فردی واجتماعی فرزندان تک والد،مخصوصاً زنان خودسرپرست پاسخ داد.

 

 

 

1-4 اهداف تحقیق

 

هدف کلی :

 

 تعیین رابطه سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روان فرزندان زنان سرپرست خانواده سازمان بهزیستی شهرتبریز.

 

اهداف جزئی:

 

1- تعییین رابطه هویت موفق(کسب شده)  باسلامت روانی فرزندان تک والد

 

2- تعیین رابطه هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد

 

3- تعیین رابطه هویت کلیشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد

 

4- تعیین رابطه هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان  تک والد                                         

 

5-تعیین رابطه سبک دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والد

 

6-تعیین رابطه سبک دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والد

 

7-تعیین سهم هریک از سبک های هویتی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد

 

8-تعیین سهم هریک از سبکهای دلبستگی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد

 

9-تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد

 

10- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد

 

11- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد

 

12- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد

 

13-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد

 

14-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد

 

15-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد

 

16- تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد

 

1 -5 سئوالات پژوهش:          

 

1- کدامیک از سبکهای هویتی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟

 

2-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند. ؟

 

3- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟

 

4-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والددارند.؟

 

5- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟

 

6- کدامیک ازسبکهای دلبستگی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟

 

7- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند.؟

 

8- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟

 

9-کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والد دارند.؟ 

 

10- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟

 

1 -6 فرضیه های تحقیق

 

1- بین هویت موفق(کسب شده) با افزایش سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجود دارد.

 

2- بین هویت کیلشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.

 

3- بین هویت آشفته  با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجودارد.

 

4- بین هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.

 

5- بین دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

 

6- بین دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

 

7- بین دلبستگی اجتنابی باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.

 

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...