سازمانهای امروزی از ارکان مهمی از قبیل سرمایه، نیروی انسانی، فناوری و مدیریت تشکیل یافتهاند، که به زعم بسیاری ازصاحبنظران، نیروی انسانی مهمترین رکن در این بین است. زیرا کارایی سازمانها منوط به انجام وظایف درست و صحیح این نیروها در دایره صفی و ستادی است. از آنجاییکه 70 درصد از منابع و سرمایه سازمانها را منابع انسانی تشکیل میدهد، لذا تأمین این سرمایه انسانی مستلزم انجام فعالیتهای آموزشی منظم درتمامی سطوح سازمانی است (عباسیان،عبدالحسین، 1385)، [61]. بنابراین برای حداقل بالا بردن سطح کیفیت و یا کمیت کار سازمان، نیرویانسانی احتیاج به آموزش دارد، از طرفی دیگر پیشرفتهای روز افزون در علوم و فنون، تغییرات در مسیر تولیدات و خدمات سازمانها، گسترش و یا محدود شدن اهداف کلی سازمان، اهداف خود کفایی و سایر تغییرات و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و غیره هم نیاز به آموزشهای جدیدی را محرز میسازد و لزوم توجه نیروهای بیشتری را در امر آموزش منابع انسانی توجیه می نماید. در واقع کوششهای اقتصادی انسان همیشه و همواره معطوف برآن بوده است که حداکثر نتیجه را از حداقل تلاشها و امکانات بدست آورد. این تمایل را می توان اشتیاق وصول به بهرهوری افزونتر نام نهاد.
امروزه در اقتصاد تمامی کشورها، ارتقا بهرهوری به اولویتی ملی تبدیل شده است. اقتصاددانان، ادامه حیات و بقای اقتصادی کشور را به توانایی مستمر در کسب تولید بهینه در ازای هر واحد ستانده، وابسته میدانند و همگان عقیده دارند که بهرهوری موجبات رشد اقتصادی و بهبود سطح زندگی افرادجامعه را فراهم میآورد (احمدی،پروین1380)،[7]. پیدایش نگرش جدید به مفهوم بهره وری، بیش ازسه دهه پیشینه دارد و تاکید همه جانبه بر بهرهوری، مربوط به دو دهه اخیر است، بطوریکه دهه90 را دهه بهرهوری نام نهادهاند.
بهرهوری مفهومی است جامع و کلی که افزایش آن به عنوان یک ضرورت، جهت ارتقای سطح زندگی انسانها و ساختن اجتماعی مرفهتر که هدفی ملی برای همه کشورهای جهان است، همواره مدنظر صاحبنظران میباشد و شاید بتوان گفت که رسالت اصلی علم مدیریت، دستیابی به بهرهوری بیبشتر است و این امر همواره مورد توجه مدیران برای اداره و مهندسی مجدد سازمانها بوده است. با توجه به ضرورت این مفهوم (بهرهوری) و دگرگونیهای شگرفی که در علوم و فنون و تکنولوژی رخ داده، صاحب نظران مدیریت منابع انسانی را بر آن داشته تا با بهره گرفتن از فنون مختلف آموزش زمینه همسو کردن فعالیتهای انسان را با این پیشرفتها به منظور دستیابی به بهبود بهرهوری فراهم آورند.
1-2. بیان مسأله
در گذشته چنین گمان میرفت که زمان آموختن با زمان کارکردن و زندگی کردن از هم جدا هستند و بنابراین برای آنها آموزشی، درخور توجه بود که، پیش از آغاز کار به افراد داده میشد. بر این گمان، انسان برای زمانی میآموزد و سپس به زندگی و کار مولد و سودمند میپردازد و زمانی که کار و زندگی آغاز میشود، دیگر برای آموزش و پرورش جایی در خور توجه وجود ندارد. این اندیشه اکنون روایی ندارد و آموزش و پرورش با زیستن انسان همراه شده است. همه مردم برای همه وقت باید به آموختن بپردازند و از تازههای دانش بشری خود را تازه سازند و با نیرو و آگاهی بیشتر زندگی سودمند را دنبال کنند. مهمترین نیروی هر سازمان و تشکیلاتی، انسانهای شاغل در آن می باشند و همچنین موثرترین عامل در بقا و ادامه حیات آن سازمان هستند و پذیرش این حقیقت که موفقیت هر سازمانی در گرو گسترش تواناییها و پرورش کامل استعدادهای نیروری انسانی آن است نیز غیر قابل انکار است، بنابراین امروزه آموزش کارکنان به عنوان عامل نوسازی، پویایی، رشد و ارتقاء توانایی کارکنان و در نتیجه توسعه و پیشرفت سازمان بیش از پیش مورد توجه خاص قرار گرفته است. توانمندسازی نیرویانسانی در سازمانها از طریق اجرای دورههای آموزش ضمن خدمت و آموزش کارکنان به عهده دستگاههای اجرایی است، که کارکنان خود را برای فعالیتهای دستگاه و آمادهسازی آنان برای قبول مسئولیت های مختلف آموزش میدهند. بررسیها نشان داده است اجرای آموزشهای ضمن خدمت باعث اثربخشی و افزایش بهرهوری شده، کارایی را بالا برده و سطح توانایی کارکنان را افزایش میدهد
(اصغری،فرهاد و جلیلیان،حمیدرضا 1391)،[13]. به عنوان مثال در سال 2004 پس از سنجش اثربخشی دورههای آموزشی شرکت موتورلا مشخص شد که هر یک دلار سرمایهگذاری در امر آموزش کارکنان، 33 دلار بازده به همراه داشته است( پیشک، 2004).
آموزش ضمن خدمت در حقیقت به معنای تغییر دانستههای کارکنان، چگونه انجام دادن کار، تغییر نگرش آنها نسبت به کار، تغییرنگرش آنها نسبت به همکاران و سرپرستان است. لذا آموزش مستقیماً با یادگیری کارکنان در ارتباط است. به نحویکه آموزش ضمن خدمت صرفنظر از اثر آن بر یادگیری فاقد تاثیرگذاری مثبت خواهد بود. از آنجا که امر آموزش موثرترین وسیله برای تربیت و تجهیز نیروی انسانی و تامین تخصصهای مورد نیاز بخش دولتی است، بعنوان عنصر اصلی توسعه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطی تنگاتنگ با اهداف سازمانها دارد. موضوع آموزش کارکنان نیز زمانی نتیجه بخش خواهد بود که آموزشهای ارائه شده در عمل بکارگرفته شود (معصوم زادگان ،1388)،[83] جان اف.می در مفهوم آموزش ضمن خدمت می گوید: آموزش ضمن خدمت عبارت است از بهبود نظامدار و مداوم مستخدمین از نظر دانش، مهارتها و رفتارهای که به رفاه آنها و سازمان محل خدمتشان کمک نماید، به این ترتیب هدف از آموزش ضمن خدمت ایجاد توانایی بیشتر تولید افزایش کارایی در شغل فعلی، کسب شرایط بهتر و احراز مقامات بالاتر میباشد. بنابراین چهره اصلی آن در همه سازمانها و نهادها عبارت است از افزایش کارایی پرسنل و ایجاد سازش با محیط و در نتیجه افزایش خدمت (نیکویی مقدم،محمودو میرضایی،ناهید1384)،[92]. با توجه به تحقیقات داخلی و خارجی صورت گرفته در مورد آموزش کارکنان و به عبارتی آموزش ضمن خدمت میتوان گفت، هدف نهایی آموزش کارکنان در سازمانها افزایش کارایی، اثربخشی و بهرهوری میباشد(نیکوئی مقدم، محمود،1384)،[92].
منابع انسانی، مهمترین عامل در بهبود و افزایش بهرهوری است و یکی از راه های کسب و ارتقاء مهارتهای جدید این منابع، از طریق آموزش میباشد. همان طوری که جوامع بشری از سنتی بودن به صنعتی شدن و از صنعتی بودن به فراصنعتی شدن، گام برخواهند داشت. علوم و فنون و تکنولوژی هم رو به تکامل، دگرگونی و پیشرفت است و به موازات این تغییرات است که اهمیت لزوم و خواص آموزش بیش از پیش ملموس گشته تا حدی که امروزه میگویند: آموزش در حقیقت خود مدیریت است. همچنین میتوان آموزش در محل کار را برای منابع انسانی به عنوان یک منبع مهم برای افزایش سرمایه انسانی دانست (کاروسان و همکاران، 2005)،[119]. انگیزه انتخاب این موضوع از آنجاست که، با توجه به اینکه منابع انسانی در سازمان های امروزی جزء سرمایههای اساسی یک سازمان محسوب می شوند، آموزش آنها یک امر حیاتی و اجتناب ناپذیر است، که باید به طور مستمر با مجموع فرایندهای مدیریت مورد توجه قرار گیرد تا سایر فعالیتهای مدیریت بتواند مثمر ثمر واقع گردد. که اگر این آموزش به طریقهای صحیح، جامع و کامل انجام پذیرد و به عنوان وسیلهای برای رسیدن به بهبود و افزایش بهرهوری مدنظر قرار گیرد دارای خواص بیشماری از جمله موارد زیر است:
- تسهیل در فرایند مدیریت و نیل به اهداف سازمانی
- ایجاد هماهنگی درنحوه انجام کارها در سازمان
- ایجاد حس انعطاف پذیری لازم در کارکنان
- تقلیل سطح حوادث و سوانح در محیط کار
- بهبود کیفی و کمی محصولات و یا خدمات ارائه شده توسط کارکنان (ابطحی،حسین،1383)،[2].
متاسفانه یکی از نقاط ضعف و ریشهی بسیاری از نابسامانیها، کمبودها و عدم کاراییها را باید در نبود بهرهوری نیروی انسانی جستجو کرد. همچنین نبود یک برنامه صحیح جامع در رابطه با نیروی انسانی و نحوه بکارگیری، آموزش و تنظیم رابطهی کار، فرهنگ علاقه به کار و احساس مسئولیت در آن مشکلات بزرگی را برای جامعه به همراه داشته است. عدم توجه به انتخاب صحیح، هدایت و آموزش کارکنان، نبود معیارهای نامناسب در جهت ارزیابی شغلی کارکنان و تجزیه و تحلیل مشاغل، بیتوجهی و نبود مقررات لازم در راستای تعیین انگیزههای مادی و غیرمادی کارکنان، عدم پذیرش خلاقیت و نوآوری، نبود امنیت شغلی همه و همه دستدردست یکدیگر داده تا ریشههای بهرهور نبودن در افراد و سازمانها گسترش یابد (ساعتچی،محمود، 1380)،[42] شرکت مهندسی مشاور تهرانرایمند با توجه به مسئولیتهای متعددی که بر عهده دارد، بدیهی است که علاوه برفراهم آوردن آموزشهای ضمن خدمت برای کارکنان دستیابی به شاخصهای بهرهوری نیز از اهداف آن به شمارمیرود. بر همین اساس سنجش میزان بهرهوری در ارتباط با آموزشهای ضمن خدمت یکی از راهکارهای گسترش این شرکت و دستیابی به اثربخشی بیشتر است که در پژوهش حاضر به بررسی میزان تأثیرگزاری دوره های آموزش ضمن خدمت در بهرهوری کارکنان شرکت مهندسی مشاور تهرانرایمند پاسخ داده شده است.
1-3. اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
تغییر و تحولات شتابنده قرن 21، سازمانها را با پیچیدگی، روبه رو کرده است. شرکت یا سازمان موفق در جهان امروز، سازمانی است که خود را با تغییر و تحولات سازگار کند. درواقع، سازمان برتر، پرچمدار تغییر و تحول است. سازمان توسعه یافته، سازمانی است که انسانهای توسعه یافته در آن فعالیت کنند. توسعهیافتگی افراد به سطح دانشاندوزی و مهارتآموزی آنها بازمیگردد. تجارب گذشتی افراد سازمان و دانش و معلوماتی که از نظامهای آموزشی رسمی کسب کردهاند، کفایت حرفهای آنها را تضمین نمیکند و موجب توسعه یافتگی نخواهدشد. از این رو افراد سازمان، پیوسته درمعرض آموزش قرارمیگیرند (قائدی و همکاران،1384). اهمیت و ضرورت این دو دلیل مهم و نیز درک ضروریات آموزش کارکنان و نقش آن در بهبود بهرهوری و دستیابی به اهداف، منجربه آن شده است که کمتر سازمان یا نهادی دارای بخش ویژهای تحت عنوان واحدآموزش نباشد و در آن به برنامهریزی، اجرا و ارزیابی برنامههای آموزشی کارکنان نپردازند. اما در مواقعی این سؤال برای مدیران سازمانها مطرح است که چرا در بعضی موارد، آموزش، اثر و نقش اصلی خود را که اثربخش شدن کارکنان، بهبود تعهدات سازمانی، بهرهوری بیشتر و تغییر طرز تفکر و تطبیق رفتار افراد با اصول و موازین مورد قبول و پسندیده است، را ایفاء نمیکند؟!! باتوجه به ضرورت آموزش اثربخش که لازمه هر سازمان توسعه یافته و موفق است و اینکه مطمئناً در هر دوره آموزشی موانعی وجود دارد که این موانع بیشک سدی در راه اثربخشی و کارایی سازمان خواهد بود و وجود موانع اثربخشی یعنی سازمان نتوانسته در زمینه تحقق اهداف از پیش تعیین شدهی دورههای آموزشی و به کارگیری آن درمحیط کار، موفق باشد.
فرم در حال بارگذاری ...