انسان موجودی اجتماعی است و همواره به صورت جمعی زندگی کرده است و نیازهای خود را به وسیله دیگران و به مدد آنها رفع کرده است. اما در این خصوص دو سؤال در ذهن ایجاد می شود : 1) آیا انسان به دلیل اینکه به صورت طبیعی به همزیستی با دیگران گرایش دارد، به حیات اجتماعی وارد شده؟ یا 2) چون اجتماع مهد بالیدن انسان بوده، این تمایل اجتماعی در او به وجود آمده است؟
در پاسخ به موارد بالا به طور کلی میتوان گفت که چه انسان به صورت غریزی به این وضعیت رسیده باشد و چه عامل بیرونی بر او مؤثر افتاده باشد، آموختن اجتماعی زیستن، همکاری و مشارکت در امور جامعه به او لازم و ضروری است. زیرا گستره و میزان مشارکت افراد یک جامعه در تحقق زندگی بهتر و جامعهای توسعه یافتهتر اثر قابل توجهی دارد و باعث همبستگی و وحدت در جامعه خواهد شد. بنابراین میتوان ادعا کرد یکی از زمینه های اصلی توسعه و برنامه ریزی در دنیای جدید، توجه به مشارکت فعال و اثربخش و همهجانبه و فرایندهای تقویتکننده آن میباشد.
در زمینه اخلاق اجتماعی مشارکت و تقویت آن در سطح جامعه، آنچه نظر بسیاری از جامعهشناسان و همینطور روانشناسان اجتماعی را به خود معطوف داشته، بوجود آوردن «احساس تعلق اجتماعی» و فعال نمودن آن در افراد میباشد. تعلق اجتماعی وضعیتی است که هر فرد بر اثر آن سعی می کند منافع شخصی خویش را بر مبنای منافع و اهداف اجتماعی دنبال کند و بر این اساس توان و نیرو خود را در جهت اثبات تعهد و مسئولیت نسبت به امور مختلف جامعه به کار میگیرد و بنابراین در متن جامعه و مصالح مربوط به آن فعالانه زندگی می کند. در این رابطه دورکیم عنوان می کند که منظور از احساس تعلق اجتماعی آن است که یک فرد از نظر روانی و اجتماعی خود را با جامعه هماهنگ میداند و به طور فعال در امور آن مشارکت نموده و نسبت به دیگران و در کل جامعه تعهد زیادی احساس می کند. بنا به اعتقاد دورکیم، وقتی حس تعلق به جامعه در افراد وجود داشته باشد، یک حس همانندی و قرابت به وجود خواهد آمد و پیوندهای عاطفی و دلمشغولیها و منافع مشترک افراد را به هم پیوند میدهد که نتیجه آن افزایش و تشدید تماسهای آنان و گسترش ارتباطات در سطح جامعه است. افراد یک جامعه با قبول مسئولیت اجتماعی خویش و مشارکت در امور جامعه از نقش حاشیهای بودن خود جلوگیری مینمایند و در مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و … تأثیرگذار میشوند و این مهمترین ابزار برای یک مدیریت خوب بویژه در کشورهای جهان سوم که در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفتهاند، میباشد.
پس بسترسازی برای ایجاد و گسترش مشارکت مسئولانه و آگاهانه افراد و یا به عبارتی شهروندان در امور متفاوت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی یکی از اولویتهای مهم و ضروری محسوب می شود و چنانچه بخواهیم مؤثر واقع گردد مستلزم تغییراتی در اندیشه و عمل است که باید از درون جامعه بجوشد و در قالبهای مقبول و پایدار جامعه و دولت تبلور یابد.
2-1 بیان مسئله
یکی از مؤلفه های راهبردی در توسعه و پایداری هر جامعه که ریشه در بطن زندگی اجتماعی دارد، «مشارکت» میباشد. مبتنی بر یک فرایند است، فرایندی که طی آن توانمندسازی انسانها، افزایش بهرهوری،کاهش مشکلات و پیشرفت جامعه عملی می شود.
با ورود به قرن بیست و یکم و با گسترش جوامع و بویژه رشد شهرنشینی، فرایند مشارکت و الگوهای آن تغییر یافتهاند، که به دنبال آن لزوم بازبینی در این مفهوم و ارائه الگوهای متناسب با نیازهای امروزی کاملاً محسوس میباشد. یکی از مواردی که حتماً باید مورد اصلاح قرار گیرد نوع مدیریت و اجرای آن در جامعه است. به این ترتیب مدیریت متمرکز که مبنای تمام تصمیمگیریها و برنامه ریزیها از بالا به پایین میباشد، در دنیای کنونی پاسخگو نمی باشد و از عهده رفع نیازهای جامعه و گروه های مختلف برنمیآید، پس نیازمند تغییر نظام مدیریتی از متمرکز به غیر متمرکز (برنامه ریزی از پایین به بالا) میباشیم. از جمله فاکتورهای این نوع مدیریت وجود مشارکت در سطح جامعه و در بین مردم است. به عبارتی محور آن حول مردمی کردن امور میچرخد، به شکلی که مردم در فعالیتهای خرد و کلان وارد شوند و توانایی های بالقوه خود را به منصه ظهور برسانند که طی آن اطمینان و همبستگی در سطح جامعه برقرار می شود.
اما پدیده مشارکت بطور اخص در کشورهای جهان سوم که در مسیر توسعه و نوسازی گام برمیدارند، مورد توجه و بررسی است. در کشور ما که مطابق معیارهای جهانی کشوری در حال توسعه نامیده می شود، همواره این سئوال مطرح بوده است که چگونه میتوان این روند را تسریع بخشید؟ چرا که در جریان توسعه اگر بتوان مردم را در امور مربوط به محیط اجتماعیشان درگیر کرد، آنگاه میتوان از پیامدهای مثبت آن در جهت تسریع و تسهیل امر توسعه بهره برد. از اینرو باید باید به دنبال عوامل تقویتکننده آن بود. به عنوان مثال تقویت احساس تعلق اجتماعی در میان شهروندان به عنوان «فرایندی که فرد نسبت به مکان، محیط، شیء یا امری احساس تعهد، مسئولیت و همهویتی پیدا می کند.»(وحیدا و نیازی،21:1383) بستری مناسب را جهت افزایش مشارکت و کاهش مشکلات اجتماعی مهیا می کند. در کشورهای در حال توسعه منجمله ایران، به دلیل قرار گرفتن در دوران گذار، بسترها و عوامل ایجاد احساس تعلق اجتماعی دچار تغییر می شود. بنا به نظر دورکیم، در دوران گذار هنجارهای موجود در جامعه در معرض تغییر و تحول قرار خواهند گرفت که در نتیجه آن احتمال
کمرنگ شدن تعلقات اجتماعی افراد به جامعه و به تبع آن تغییر الگوهای همکاری در امور مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… قوت خواهد یافت. به همین دلیل درک درست چگونگی و میزان احساس تعلق اجتماعی و تأثیر آن بر عملکرد افراد در اجتماع به عنوان یک مسئله قابلیت بررسی و مطالعه را دارد.
به دنبال قابلیت مطرح شده، این مطالعه به بررسی اثر متغیر احساس تعلق اجتماعی شهروندان و رابطه آن با میزان مشارکت آنها در زمینه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، که جای خالی بررسی آن در مطالعات مربوط به مشارکت مشهود است، می پردازد و به واسطه ارتباط با متغیر مستقل اثر متغیرهای زمینهای افراد را بر میزان مشارکت آنها در ابعاد مختلف مورد ارزیابی قرار میدهد. جامعه مورد مطالعه این پژوهش شهر تهران است، در این خصوص باید گفت که چون شهر تهران جزو کلانشهرهای جهان محسوب می شود و از گروه ها و اقشار متفاوت اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی تشکیل شده و در یک کشور در حال توسعه قرار دارد، بررسی وضعیت مشارکت شهروندان در این شهر و کاوش علل و عوامل مؤثر بر آن می تواند نتایج کاربردی فراوانی را در برنامه ریزیها داشته باشد. بنابراین بهتر آن دیده شده است که دو گروه یا قشر که از نظر اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی متفاوت باشند مورد بررسی و مقایسه قرار گیرند. بدین جهت شهروندان دو منطقه 3 و 12 از مناطق 22 گانه شهر تهران را به عنوان نمونه آماری مد نظر داریم.
منطقه 3 یکی از مناطق شمال شهر تهران میباشد که ساکنین به نسبت قدیمی آن افرادی هستند که از نظر مالی، اجتماعی و طبقاتی جزء اقشار متمول جامعه محسوب میشوند و به عبارت عامیانه «بالا شهر» محسوب می شود. اما منطقه 12 یکی از مناطق مرکزی رو به جنوب شهر تهران است که بنا به نظر شهرداری یکی از مناطقی است که جمعیت مهاجر از سایر نقاط کشور به نسبت بیشتر در این منطقه ساکن میشوند و بنا براین از نظر اجتماعی، فرهنگی، طبقاتی بسیار متفاوت از منطقه 3 میباشد و همین تفاوتهای میان ساکنین، عمدهترین دلیل انتخاب این دو منطقه به عنوان نمونه آماری است.
3-1 اهمیت و ضرورت مسئله
مفهوم «مشارکت» همگام با تغییرات در جامعه دچار تحول شده و با تکامل جامعه این مفهوم نیز متکامل شده است. میتوان گفت در جوامع امروزی به سبب مقتضیات زندگی جدید این پدیده اهمیت خاصی یافته، یعنی گستردگی جوامع و افزایش جمعیت، تنوع اقشار و تنوع مسایل اجتماعی و … موجب پررنگ شدن نقش مشارکت شده است، چرا که مشارکت مردم در فرایندهای تصمیم گیری از یکسو و اعتقاد و التزام مدیران به بهره گیری از نظرات آنها در اتخاذ و اجرای تصمیمات از سوی دیگر زمینه ساز پیشگیری از مشکلات بالقوه و درمان مشکلات بالفعل خواهد بود.
بنا به نظر گیدنز ما ناچاریم زندگی خود را به شیوهای فعالتر از آنچه در نسلهای پیشین درست بود بسازیم و باید برای پیامدهای آنچه انجام میدهیم و عادتهای شیوه زندگی که برگزیدهایم فعالانه مسئولیت بپذیریم، یعنی باید تعادلی جدید بین مسئولیتهای فردی و جمعی بیابیم.(گیدنز،43:1378) اما محقق شدن این امر همیشه میسر نیست، در صورتیکه مسئولیت پذیری و مشارکت یکی از مهمترین ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در هر جامعه وخصوصاً جامعه رو به رشد ما است و البته بسیاری از مشکلات ساختاری و عملکردی برنامه ریزیها ناشی از نارساییهایی است که در این حوزه وجود دارد. آنچه در این میان بر مسائل موجود میافزاید این است که نه مفهوم مشارکت و ابعاد آن به خوبی تعریف شده و نه عوامل تقویتکننده و یا در طیف دیگر تضعیفکننده آن موضوع مورد بررسی جدی قرار گرفته است.(محسنی و جاراللهی،11:1382) به این ترتیب بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت شهروندان در ابعاد مختلف جهت پیشبرد اهداف لازم و ضروری است.
مسلماً مردم میخواهند در جامعه به حساب آمده و در رفع مشکلات کمک کنند و در واقع به عنوان شهروند بتوانند نظرات خود را مطرح کرده و آنها را پیگیری کنند و به تبع سازمان های برنامهریز هم سخت نیازمند شراکت مردم در تصمیمگیریها و اجرای آنها هستند تا به موفقیت دست یابند، اما عموماً مشاهده می شود که مردم در یک حالت بی تفاوتی قرار دارند و هیچ حس تعلقی در میان آنان نسبت به جامعه دیده نمی شود و در نتیجه مشارکت فعالی در امور مختلف جامعه ندارند، که در نهایت این جامعه است که متحمل ضرر و زیان و در نتیجه عقبافتادگی می شود. چگونگی محقق شدن این امر از جمله مشکلاتی است که مدیران و برنامه ریزان توسعه در ایران با آن درگیر هستند که این موضوع نیازمند مطالعات جدی و کاوشهای فراوان است. امید آنکه بررسی حاضر نتایج ارزنده و کاربردی در بر داشته باشد.
4-1 اهداف پژوهش
اهداف اصلی :
- شناخت رابطه میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت اجتماعی آنان.
- شناخت رابطه میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت فرهنگی آنان.
- شناخت رابطه میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت سیاسی آنان.
اهداف فرعی :
- شناخت رابطه متغیرهای زمینهای (سن، جنس، میزان تحصیلات، نوع شغل، میزان درآمد، وضعیت تأهل) شهروندان با میزان مشارکت آنان در ابعاد مختلف.
- شناخت رابطه متغیرهای زمینهای (سن، جنس، میزان تحصیلات، نوع شغل، میزان درآمد، وضعیت تأهل) شهروندان با میزان احساس تعلق اجتماعی آنان.
5-1 سئوالات پژوهش
سئوالات اصلی :
- آیا بین میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت اجتماعی آنان رابطه وجود دارد؟
- آیا بین میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت فرهنگی آنان رابطه وجود دارد؟
- آیا بین میزان احساس تعلق اجتماعی شهروندان با میزان مشارکت سیاسی آنان رابطه وجود دارد؟
فرم در حال بارگذاری ...