به طور کلی، افراد در نوعی ویژه از با هم بودن به رشد و تعالی می رسند و نتیجه چنین ارتباطی این است که انسان وجود خود را در پرتو خاصی از نسبت یافتن با دیگران باز می شناسد و رابطه خلاق و کارآمدی با جهان اجتماعی – میان خود و دیگری برقرار می کند و جز از این طریق نمی تواند توانائی های خود را به عنوان انسانی آگاه، آزاد ، فعال ، مصمم و با اراده عیان سازد و تمامی این فرایند نیز در گرو مشارکت است.
در این راستا مفهوم مشارکت سیاسی تعریف واقعی پیدا می کند مشارکت سیاسی در اصطلاح به معنای کوشش سازمان یافته مردم درباره حکومت و سیاست است یعنی مردم درانتخاب رهبران سیاسی جامعه و سیاست گذاری ها فعالانه حضور داشته و خود را نسبت به حکومت و سیاستهای آنها بیگانه احساس نمی کنند، به عبارت دیگر مردم با انتخاب رهبران و تأیید سیاست دولت هدایت آن رابر عهده می گیرند (اسکندری،1386،ص17).
با این تعریف در می یابیم که تغییرات سیاسی واجتماعی جوامع تابعی از تحول فردی و مشارکت سیاسی است. اما فرهنگ سیاسی مشارکتی به این معناست که افراد از نفوذ نظام سیاسی بر خود و میزان تأثیرگذاری خود بر نظام سیاسی آگاهی دارند و با علم به تأثیرگذاری متقابل آن بر یکدیگر نسبت به ساخت سیاسی اداری و روند تصمیم گیری و امور اجرایی حساسیت نشان می دهند و تلاش می کنند در خط مشی و تصمیمات نظام سیاسی تأثیر بگذارند پس داشتن فرهنگ سیاسی مشارکتی در امور برای مشارکت سیاسی امری ضروری است و دین اسلام نیز مسلمانان را در برابر جامعه مسئول دانسته و آنان را به دخالت در امور سیاسی – اجتماعی تشویق می کند.
در واقع می توان بیان کرد که مشارکت سیاسی یکی از پیچیده ترین مسائل در قرون جدید می باشد که توسط گروهی که در جایگاه قدرت نیستند برای دستیابی به قدرت یا تاثیرگذاری بر تصمیمات اتخاذ شده از سوی نخبگان صورت می گیرد ، ارتباط بین حکومت و مردم در برگیرنده اشکال جدید مشارکت سیاسی می باشد.در اینکه ملاک و معیار مشارکت سیاسی چه می تواند باشد به نسبت جوامع مختلف ، معیارها نیز متفاوت می باشد ، برخی از کارشناسان معتقدند که تنها از طریق نهادهای مدنی می توان مشارکت سیاسی را تحقق بخشید،این نهادها ی مدنی،تقاضاهای مدنی را تبدیل به الزامات سیاسی کرده و آنها را به کانالهای ارتباطی تصمیم گیری منتقل می کنند.مشارکت سیاسی نهادهای مدنی را به تحرک وا می دارد و این نهادها این احساس را در مردم بر می انگیزند که به جای اتکای به نهادهای دولتی و گسترش انتظاراتشان از این ارگانها در فرایندی تعالی بخش جامعه را به وضع مطلوبی برسانند.
تمییز بین ساختار حکومتها براساس درجه مشارکت سیاسی است که به مردم داده می شود ، که این ساختار سیاسی درتشکیل حکومتها تأثیر بسزایی دارد ، بطوریکه امروزه بیشتر نظامهای دموکراتیک براساس مجالس نمایندگی قرار دارد که مردم به شیوه غیرمستقیم در صحنه حضور دارند,پس اگر تصمیم گیری در پارلمان را نمایندگان مردمی انجام دهند در واقع اراده مردم تحقق یافته است و لذا حذف اینگونه مجالس نمایندگی در واقع ریشه کن کردن دخالتهای مردم درحکومت است, و به بعد از آن مشارکت سیاسی احزاب مطرح می شود که در خلال احزاب,نظر مردم بروز می کند ، احزاب دستگاه هایی هستند که در جهت سیاسی نمودن مردم,جدای از اینکه کانال ارتباطی
مردم با دستگاه های دولتی نیز به شمار می روند و در نهایت مساله تفکیک قوا را مطرح می شود و استقلال قوای حاکم را معیار اصلی در جهت دموکراسی به شمار می آورند ، حقیقت این است که در دموکراسی اصل اساسی نه اکثریت مردم است و نه آرای مردم,نه انتخابات و نه وکیل فرستادن به مجلس .اساس کار اصل مشارکت است.دموکراسی چیزی نیست جز یک قالب سیاسی که در آن حداکثر مردم می توانند در امور عامه مشارکت نمایند,بنابراین نهادها نیستند که دموکراسی را می سازند بلکه مشارکت مردم در نهادها است که به دموکراسی قوام می بخشد و حاکمیت مردم در مشارکت عمومی متجلی می شود و حداکثر دموکراسی همان مشارکت مردم است.
ولی مسأله مهم ترجیح گونه های متفاوت مشارکت سیاسی در کشورها است، ترجیح گونه های مشارکت سیاسی به ساختارهای سیاسی و رژیم های سیاسی پیوند خورده است ، مشارکت سیاسی دارای ابعاد و اشکال متفاوتی است که عبارتند از:مشارکت مستقیم(توده ای) و مشارکت غیرمستقیم(نهادی)،که مشارکت توده ای مردم را در بر می گیرد و مشارکت نهادی،نخبگان سیاسی،احزاب،جامعه مدنی وانجمنها را شامل می شود،که مشارکت نهادی یکی از نیازهای اصلی هر حکومتی به شمار می رود.در مشارکتهای غیرمستقیم عنصری به نام جامعه مدنی حد واسط فرد و دولت قرار گرفته است،نهادهای جامعه مدنی خود محصول اداره مشارکتند وصرفا”به مثابه نمایندگان واسط بین شهروند و حکومت عمل می کند همینطور که ممکن است افراد از طریق رای و اظهارنظر شخصی در سیاست جامعه و تصمیم سازی سیاسی مشارکت مستقیم داشته باشند،همچنین می توانند خواسته ها ونفوذ خود را به واسطه نهادهای ساختاری جامعه مدنی،احزاب سیاسی،گروه های صنفی،گروه های فشار،هیاتهای مذهبی و سیاسی-احتماعی نیز اعمال نمایند،این نهادها ی واسطه،صرفا” نقش تسهیل،طیف بندی و انسجام افراد ملت را به عهده دارند.امروزه مهمترین مسئله هر کشور،مشارکت اجتماعی و سیاسی مردم در روند تصمیم گیریهای قانونی آن کشور است چنانچه مشارکت مردم در یک کشور کم یا اصلا” به رسمیت شناخته نشود،بحران مشارکت ایجاد می شود و دولت که ناخودآگاه دست به انباشت قدرت زده است ناگزیر به توزیع قدرت می شود و سهم مردم را برای مشارکت در تصمیم گیریها به رسمیت می شناسد،چنانچه دولت به توزیع انباشت قدرت دست نزند نظام خود را سریعتر به زوال نزدیک می کند(خوش چشم آرائی،1380،ص1).
.در کشور ایران نیز شاهد این نوع مشارکتها هستیم ولی به طور معمول مشارکت توده ای بیشتر مشاهده می شود زیرا مردم کمتر تمایل دارند در مشارکت نهادی فعالیت داشته باشند و در جامعه ای هم که مشارکت نهادی وجود نداشته باشد آن جامعه به توسعه به مفهوم واقعی نمی رسد. به نظر می رسد مطابق دانسته هایی که در بالا به آن اشاره شد در همه جوامع دو نوع مشارکت توده ای و نهادی وجود دارد ولی از لحاظ سطح مشارکت سیاسی با هم فرق دارند:اولین نوع آن مشارکت توده ای یا مشارکت مستقیم است که متشکل از توده مردم است، می توان گفت یکی از انواع مشارکت است بعضا” انعکاسی از گرایشات ایدئولوژیکی تحلیلگران و نیز بیانگر وضعیت جهان واقعی است.ظاهرا” گسترش مشارکت سیاسی هم بر پایه جامعه چند قومی و هم بر پایه یک فرهنگ متجانس تاثیر می گذارد.به نظر می رسد گسترش مشارکت هم بر یک جامعه دارای دیوانسالاری و حکومت مرکزی ضعیف و هم بر یک جامعه دارای نظام دیوانسالاری قوی و متمرکز تاثیر می گذارد(پای و دیگران،1380،ص 239-241).
و دومین آن مشارکت نهادی : به صورت غیر مستقیم توسط نخبگان ، احزاب ، و انجمن ها در جامعه اعمال می شود این دو نوع مشارکت به ساختار سیاسی و نظام سیاسی هر جا معه ای ربط پیدا می کند ، در بعضی تضادهای سیاسی این ساختار رژیم های سیاسی مانع ایجاد مشارکتی ( توده ای و یا نهادی ) می شود و آنها را تضعف می نمایند،ازاین نظر مویسر و پای طرق ارتباطی مختلفی که انجمنهای داوطلبانه با مشارکت سیاسی پیدا می کنندرا اینچنین بیان بر می شمرنند عبارتند:
1-فعالیتهای اجتماعی:
انجمنهای داوطلبانه به مثابه عرصه و فرصتهایی هستند که افراد فعالانه در محیطهای عمومی رسمی دخالت و شرکت می کنند ، عضویت در انجمنهای داوطلبانه نسبتاً با فعالیت مرتبط است و این عرصه ای است که ممکن است منجر به به فعالیت سیاسی یا اجتماعی بین اعضاء شود . عضویت با فعالیت یکی نیست اما مرتبط است ، همچنین گروه ها فرصتهای بسیاری برای دنبال کردن منافع شخصی و توسعه شبکه های اجتماعی و افقی به دست می آورند . علل پیوستن به انجمنها می تواند از طریق بسیج باشد یا از طریق دعوت بعضی اشخاص یا به دلایل اجتماعی برای بهبود زندگی اجتماعی صورت گیرد ، افراد در این نوع سازمانها دوست پیدا می کنند و همدیگر را ملاقات می کنند .
2)سیاسی شدن :
انجمنهای داوطلبانه به مثابه عرصه هایی هستند که صریحاً در بعضی از آنها موضوعات سیاسی مطرح و بحث می شود .
3)رهبری :
انجمنهای داوطلبانه به مثابه سازمان هایی هستند که در آنها افراد می توانند به رهبری برسند و به طور آشکار تجربیاتی به دست آورند و این مهارتهای بالقوه را در حوزه سیاسی استفاده کنند .
:
جامعه پذیری، جریانی است که از طریق آن فرد با هنجار های جامعه آشنا می شود و آن ها را می آموزد و به مرحله اجرا در می آورد تا بتواند متناسب با هنجارهای گروه و جامعه ای که در آن به سر می برد، زندگی کند.این فرایند مستمر و مادام العمر از بدو تولد انسان شکل می گیرد و نهاد های مختلف از جمله خانواده، بستگان، همسایگان، گروه همسالان، مهد مودک، مدارس و …در آن نقش دارند.ما در این تحقیق به بررسی تاثیر مهد کودک ها بر جامعه پذیری کودکان 3 تا 4 ساله در شهر بندر عباس پرداخته ایم.روش تحقیق میدانی و ابزار سنجش پرسشنامه محقق ساخته که پایایی ان با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ 80/0 بدست آمده می باشد.در پایان با بهره گرفتن از آمار توصیفی و آزمون T و خی دو به این نتیجه رسیدیم که مهد کودک های شهر بندر عباس بر جامعه پذیری کودکان تاثیر داشته و روند آن را تسریع می بخشد، هم چنین مهد کودک های شهر بندر عباس از روش های جامعه شناختی، تربیتی و روان شناسی بهره می برند و مهد کودک های شهر بندر عباس در فرایند جامعه پذیری،کودکان با مشکلات و معضلاتی روبرو هستند که به بررسی آن ها می پردازیم.
کلید واژه ها: جامعه پذیری، جامعه پذیری کودکان، اجتماعی شدن، مهد کودک ها، تاثیر مهد کودک ها بر جامعه پذیری.
فصل اول
کلیات تحقیق
1-1- بیان مسئله:
دوران اولیه کودکی، زمان بسیار مهمی برای یادگیری های اجتماعی است.این دوران سر آغاز یادگیری های بسیاری است که در مسیر پرورش مهارت های اجتماعی قرار می گیرد.در واقع در مورد اجتماعی شدن کودکان عقاید مختلفی وجود دارد.اکثر صاحب نظران بر این باورند که کودکان از طریق الگو گیری و تقلید رفتارهای گوناگون اجتماعی می شوند.یا به عبارتی دیگر الگو های موعظه ای و اخلاقی تاثیر کمتری در رفتار کودکان دارد و رشد شخصیتی بیشتر از طریق مشاهده ی رفتار ها و عملکرد ها صورت می گیرد.جامعه پذیری، جریانی است که از طریق آن فرد با هنجار های جامعه آشنا می شود و آن ها را می آموزد و به مرحله اجرا در می آورد تا بتواند متناسب با هنجار های گروه و جامعه ای که در آن به سر می برد زندگی کند.(وثوقی، 1390) در واقع جامعه پذیری نوعی انتقال ارزشها، گرایشها و آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگری باشد.یا به عبارتی دیگر”اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن، هر فرد، دانش و گاه افراد در جریان هنجار پذیری، با هنجار های متضادی روبرو می شوند.در نتیجه فرد دچار سردر گمی شده و نمی داند کدام هنجار را باید بپذیرد، این تعارضات که گاها بین تربیت فرد در خانواده و تربیت با قوانین و ساختارهای جامعه به وجود می آید، فرد را دچار تعارض کرده و دوگانگی هایی در رفتار و ارزش ها و هم چنین عدم سازگاری فرد با محیط و گروه همسالان را ایجاد می کند.حال برای دچار نشدن به این گونه تعارضات در جامعه، چه روندی را باید در نظر گرفت؟برای دچار نشدن به این مشکلات و دوگانگی های تربیتی- اجتماعی، هر جامعه ای بنا به دیدگاه و چشم انداز ها و اهداف آموزشی خود، برنامه هایی را تدوین می کند و از طریق نهاد های گوناگون به مرحله اجرا در می آورد.این نهاد ها از خانواده که کوچکترین و در عین حال خصوصی ترین اجتماع است شروع شده و به نهاد های دیگر از جمله شیرخوارگاه ها، مهد کودک ها، پیش دبستانی ها، مدارس، دانشگاه ها و…منتقل می شود که در آن ها فرد به صورت سازمان یافته ای با هنجار ها و ارزش های جامعه آشنا می شود و آن ها را می پذیرد.البته شایان ذکر است که این موسسات و آموزشگاه ها به تنهایی عهده دار این امر نیستند و فرد در هر مکان و در هر تعاملی چیز هایی را می آموزد که روند جامعه پذیری او را تسریع می کند.سال های پیش از دبستان، یکی از مهم ترین و حساس ترین سال های زندگی کودک است که نیازمند توجه و آموزش و تربیت خاص است، زیرا دیگر محیط خانه و آموزش والدین برای تربیت و اجتماعی شدن کودک کافی نیست و کودک برای رسیدن به رشد اجتماعی و پرورش ذهن و خلاقیت نیاز به محیط و اجتماع جدیدی دارد تا در کنار همسالان و با راهنمایی و بیان متخصصان این امر، به توانمندی لازم برسد.در گذشته کودکان با ورود به مدرسه و آغاز دوره ی ابتدایی در جریان جامعه پذیری قرار می
گرفتند و دبستان اولین مکان برای برخورد ها و تعاملات با دیگر افراد جامعه (به غیر از خانواده و اقوام) بود، در واقع کودک در این هنگام
از محیط آرام و کوچک خانواده، پا فراتر نهاده و وارد جامعه ای بزرگتر می شد.اما امروزه کودکان قبل از رفتن به مدرسه و شروع آموزش رسمی، با شرکت در محیط های مختلف آموزشی، در جریان جامعه پذیری قرار می گیرند.از آنجایی که در این سنین کودکان بسیار تقلید پذیر بوده و الگویابی می کنند، رفتار ها و آداب اجتماعی- تربیتی از چشم آنها پنهان نمی ماند و درصدد الگوپذیری بر می آیند.اگر این عادات و رفتار ها، ناپسند باشد و با هنجار های جامعه مطابقت نداشته باشد و جزئی از شخصیت فرد گردد، در آینده باعث بروز مشکلاتی در جامعه خواهد شد و افزایش هزینه های اضافه بر دوش دولت را به وجود خواهد آورد.خرده فرهنگ ها، زاغه نشینی، حومه ی شهر، معمولا جایگاه افرادی با سطح درآمد ناچیز است که امکان استفاده از امکانات آموزشی و تربیتی مناسب برای کودکان خود را ندارند و یا نمی توانند در فرهنگ شهر نشینی، هضم شوند و با هنجار های آن کنار بیاید.یکی از اهداف ایجاد مهد کودک ها، آموزش کودکان جهت تربیت و اجتماعی شدن می باشد.با توجه به اهمیت آموزش در دوران قبل از مدرسه، ما بر آنیم تا طی این تحقیق به بررسی تاثیر مهد کودک ها در جامعه پذیری کودکان بپردازیم و بدانیم آیا این تاثیر با بهره گرفتن از روش های علمی جامعه شناختی، تربیتی و روان شناختی است؟ آیا مربیان آموزش دیده ای برای این کار در نظر گرفته می شوند؟ آیا سازمان بهزیستی توانسته است در آموزش و تربیت کودکان از طریق مهد کودک ها تاثیر گذار باشد؟ آیا مهد کودک ها با مسائل و مشکلاتی روبرو هستند که مانع تسریع فرایند جامعه پذیری کودکان شود؟
1-2- ضرورت انجام تحقیق:
در جریان صنعتی شدن جوامع و با حضور پر رنگ زنان در جامعه و اشتغال در کارخانجات و موسسات، نیاز به مکانی جهت نگهداری از کودکان احساس می شد، که افرادی در ازای دریافت دستمزد از کودکانی که مادران آن ها شاغل بودند، نگهداری می کردند.
البته مساله مربوط به نگهداری از کودکان، به گذشته های دور تر برمی گردد، چنانچه از بررسی دقیق لوح های دیوانی تخت جمشید نتیجه می گیرند که، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و حق اولاد استفاده می کردند و
کودکان خردسال از پوشش خدماتی- حمایتی اجتماعی بهره می گرفتند.(پورعبد ا…، 1378) اما امروزه نگهداری از کودکان نسبت به گذشته، تفاوت های چشمگیری کرده است دیگر صرفا نگهداری از کودک در یک مکان و برای زمان مشخص که مادر نیست، مطرح نمی باشد بلکه آموزش و تربیت از معیار های مهم وتاثیر گذار است.زیرا مادران که ساعاتی از روز را در کنار فرزندان خود نمی باشند، انتظار دارند که فردی که به عنوان جایگزین خود انتخاب می کنند، به جای مادر مسائل اخلاقی و تربیتی را به فرزندان بیاموزد تا اوقاتش به بطالت نگذرد و آموزش های لازم و مهارت های کافی به او آموزش داده شود.
با توجه به اهداف کلی جمهوری اسلامی ایران و دیدگاه های برنامه ریزی شورای عالی انقلاب فرهنگی، جهت رشد همه جانبه کودکان و هم چنین رفع کمبود ها، محرومیت ها در زمینه فرهنگی کودکان، اهداف کلی آموزش پیش دبستانی به قرار زیر است:
با در نظر گرفتن این اهداف، ضرورت بررسی وضعیت مهد کودک ها در تاثیر گذاری آنها بر جامعه پذیری کودکان احساس می شود تا با توجه به کمبود ها در صدد رفع مشکلات برآمده و بتوانیم روند جامعه پذیری کودکان توسط مهد کودک ها را تسریع بخشیم.
1-3- تاریخچه مهد کودک ها:
“مهد کودک موسسه اجتماعی جدیدی است که در قرن بیستم شکل گرفته است.خواهران مک میلان(راشل و
مارگارت) که تا حدود زیادی تحت تاثیر عقاید فروبل قرار داشتند، مهد کودک را به عنوان نامی مناسب برای نوع تازه آموزش و پرورش از دبستان در نظر گرفتند.”(همان، ص 36)
البته اولین مکانی که برای نگهداری و آموزش کودکان با تاکید زیاد بر آموزش از طریق بازی شکل گرفت، کودکستانی بود که توسط فردریک فروبل آلمانی تاسیس شد.به همین جهت فروبل پدر کودکستان لقب گرفت.
خواهران مک میلان با تجربه ای که از کلینک های درمانی انگلستان در مورد کودکان بی بضاعت کسب کرده بودند، مهد کودک را مکانی برای پیشگیری بیماری های فکری و جسمی کودکان می دانستند و به همین جهت فلسفه اصلی آموزش و پرورش در مهد کودک را بر پایه ی مراقبت غذایی و پرورش فرد فرد کودکان استوار کردند.
بر اثر تلاش های موفقیت آمیز این دو خواهر، پارلمان انگلیس در سال 1918، قانون اخذ مالیات برای خدمات مهد کودک را تصویب کرد.سپس سایر کشور ها از مهد کودک های انگلیسی الگو گرفتند.
از جمله در ایلات متحده، این مراکز در دانشگاه کلمبیا، در مدرسه مریل پالمر در دیترویت و مراکز محلهی راگز در بوستون تاسیس گردید.رشد مهد کودک ها در امریکا از طریق ارتباط با دانشگاه ها و دانشکده ها چشمگیر بود.عملکرد این مهد کودک ها به عنوان مراکز آزمایشگاهی و تحقیقاتی با توجه به اهداف، متفاوت بوده است.در نهایت از این طریق، اطلاعات فراوانی در زمینه ی رشد فردی کودکان به دست امد و اصول و روش های اساسی آموزش و پرورش در دوره ی پیش از دبستان از این مداکز به کشور های دیگر راه یافت.البته عوامل عمده ای همچون ضرورت های اجتماعی و فرهنگی، ضرورت های اقتصادی و ضرورت های علمی در بسیاری از کشور ها، از جمله عوامل موثر ئر رشد و گسترش مراکز پیش دبستانی به حساب می آیند.
Social skills
socialization
Contradiction
peer gro
industrialization
Rachel and Margaret Macmillan
Fredrich wilhelm Froebel
Columbia University
از سالیان بسیار دور، با افزایش سطح دانش و فهم بشر، کیفیت و وضعیت زندگی او همواره در حال بهبود و ارتقا بوده است. بعد از انقلاب فرهنگی اجتماعی اروپا (رنسانس) و متعاقب آن انقلاب صنعتی، موج پیشرفت های شتابان کشورهای غربی آغاز شد. تنها کشور آسیایی که تا حدی با جریان رشد قرن های نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی غرب همراه شد کشور ژاپن بود. بعد از رنسانس که انقلابی فکری در اروپا رخ داد، پتانسیل های فراوان این ملل، شکوفا و متجلی گردید، اما متاسفانه در همین دوران، کشورهای شرقی روند روبه رشدی را تجربه نکرده و بعضا سیری نزولی طی نمودند. البته بعضا حرکت های مقطعی و موردی در این کشورها صورت گرفت، اما از آنجا که با کلیت جامعه و فرهنگ عمومی تناسب کافی را نداشت، مورد حمایت واقع نشد. محمدتقی خان امیرکبیر در ایران، نمونه ای از این دست است. مباحث توسعه اقتصادی از قرن هفدهم و هجدهم میلادی در کشورهای اروپایی مطرح شد. فشار صنعتی شدن و رشد فناوری در این کشورها توام با تصاحب بازار کشورهای ضعیف مستعمراتی باعث شد تا در زمانی کوتاه، شکاف بین دو قطب پیشرفته و عقب مانده عمیق شده و دو طیف از کشورها در جهان شکل گیرد: کشورهای پیشرفته(یا توسعه یافته) و کشورهای عقب مانده(یا توسعه نیافته).
باید بین دو مفهوم« رشد اقتصادی» و« توسعه اقتصادی» تمایز قائل شد. رشد اقتصادی، مفهومی کمّی است در حالی که توسعه اقتصادی، مفهومی کیفی است. «رشد اقتصادی» به تعبیر ساده عبارت است از افزایش تولید کشور در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. در سطح کلان، افزایش تولید ناخالص ملی(GNP) یا تولید ناخالص داخلی(GDP) در سال موردنیاز به نسبت مقدار آن در یک سال پایه، رشد اقتصادی محسوب می شود که باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی، تغییر قیمت ها(به خاطر تورم) و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایه ای را نیز از آن کسر کرد. منابع مختلف رشد اقتصادی عبارتند از: افزایش به کارگیری نهاده ها(افزایش سرمایه یا نیروی کار)، افزایش کارآیی اقتصاد ( افزایش بهره وری عوامل تولید) و به کارگیری ظرفیت های احتمالی خالی در اقتصاد. « توسعه اقتصادی» عبارت است از رشد همراه با افزایش ظرفیت های تولیدی اعم از ظرفیت های فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید حاصل خواهد شد اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد، نگرش ها تغییر خواهد کرد، توان بهره برداری از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش یافته، و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. به علاوه می توان گفت ترکیب تولید و سهم نسبی نهاده ها نیز در فرایند تولید تغییر می کند. توسعه امری فراگیر در جامعه است و نمی تواند تنها در یک بخش از آن اتفاق بیفتد. توسعه، حد و مرز و سقف مشخصی ندارد بلکه به دلیل وابستگی آن به انسان، پدیده ای کیفی است ( برخلاف رشد اقتصادی که کاملا کمی است) و هیچ محدودیتی ندارد.
اگر چه مفاهیم توسعه و توسعه نیافتگی در دوران پس از جنگ جهانی دوم به عرصه گفتمان جهانی و علوم انسانی راه گشود، اما دلمشغولی به مضمون تغییر و پیشرفت، سابقه طولانی تری داشته و از جمله مفاهیم بنیادینی است که علم جامعه شناسی را متأثر ساخته است. مفاهیمی همانند رشد، تغییر، برابری، قدرت، انتخاب جمعی و … همگی مسائل مربوط به توسعه اند. توسعه، مفهومی متکثر و چندوجهی است که در بطن آن معنای بهبودی وضعیت و تغییر در جهت سازندگی مستتر است. مسیر تحولات مفهوم توسعه در نیم قرن اخیر حاکی از تغییر قابل توجه رویکردهای نظری از رشد محور به مفاهیمی ترکیبی چون توسعه انسانی است. توسعه انسانی، رویکرد ترکیبی مهمی است که محل تلاقی دو مفهوم توسعه اقتصادی و برابری فرصت هاست . توسعه را فرایند تحقق نظم اجتماعی پویا نیز دانسته اند (چلبی،1375 ). که با کاستن از اختلال های اجتماعی در عرصه های هنجاری، نمادی، رابطه ای و توزیعی زمینه های استقرار نظم پویا را فراهم می آورد و یکی از مشخص ترین جلوه های آن افزایش منابع ارزشمند در جامعه و افزایش برابری در دسترسی به ظرفیت های منابع مذکور است.
سازش عناصر یا اهداف توسعه ای در همه جوامع به یک صورت نبوده و تحت تأثیر ویژگی های منحصر به فرد هر کشور چون منابع طبیعی، موقعیت جغرافیای سیاسی، شخصیت مردم و نیز تجربه های تاریخی آنها صورت متفاوتی می یابد. با عنایت به این تمایزات، پژوهش های مورد نظر، نحوه ترکیب وجوه مختلف توسعه در جوامع خاص را کنکاش می کنند.
تکثر مفهومی توسعه سبب شده در طبقه بندی و نحوه اولویت بندی این وجوه در ادبیات توسعه تنوع زیادی مشاهده شود و مسائل گوناگونی مانند رشد اقتصادی، افزایش سطح رفاه، بهبود ساختارهای سیاسی، توسعه اجتماعی، فرهنگی، توسعه انسانی، برابری، توسعه پایدار و… را شامل شود. برخی توسعه را هدفی فی نفسه ارزشمند و تحقق آن را بر پایه ارزش های هر کشور متفاوت دانسته اند که دموکراسی می تواند یکی از وسایل مهم تحقق آن تلقی شود(اسکلار، 1382) عموماً پنج هدف اصلی برای توسعه (رشد اقتصادی، عدالت، نظم و ثبات سیاسی، دموکراسی و استقلال سیاسی) بااهمیت تلقی شده که هم دارای وجوه اقتصادی، سیاسی و هم سیاسی اقتصادی، است (هانتینگتون، 1379: 38) پیام های شاخص توسعه ای در دهه 1960 با تأکید بر کلماتی مانند عبور از جامعه سنتی، سیاست های مناطق در حال توسعه (1960)، سیاست های نوسازی ( 1965 )، روش های نوسازی(1966 )، مراحل رشد اقتصادی (1960 ) و شهروندی (1964) مشخص می شوند.هدف از تحقیق حاظر رابطه ی توسعه ی کشورها بر نابرابری اقتصادی می باشد.برای توجیه این که چرا سازش عناصر یا اهداف توسعه ای در همه ی جوامع یکسان نیست،باید به ویژگی های منحصر به فرد هر کشور توجه کرد.این ویژگی ها به عواملی چون منابع طبیعی ،موقعیت جغرافیایی سیاسی ،ویژگی ها و شخصیت مردم و نیز تجربیات تاریخی آن ها مربوط می شود.یکی از آرمان های اصلی توسعه بهبود نظام توزیعی و کاهش تبعیض های اجتماعی و از جمله تبعیض درآمدی است.
توسعه اقتصادی واقعیتی است که از دهه ۱۹۴۰ عمدتاً برای توسعه کشورهای جهان سومی مطرح شد و با اجرای برنامه های توسعه اقتصادی بسیاری از کشورها به سطوحی از توسعه اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کردند. در اصطلاح، توسعه اقتصادی فراگردی است که طی آن، درآمد سرانه واقعی یک کشور در یک دوره بلند مدت افزایش می یابد (میر،35:1378 ). اما برای توسعه اقتصادی شروطی در نظر گرفته می شود، از جمله این که تعداد افراد زیر خط فقر مطلق افزایش نیابد و توزیع درآمد خیلی نابرابر نشود. بنابراین یکی از موضوعاتی که همواره در ارتباط با توسعه اقتصادی مطرح می شود، چگونگی نابرابری درآمدی در جامعه است. نابرابری درآمدی بیان گر اختلاف درآمد بین ثروت مندترین و فقیرترین دهک های جامعه می باشد که تحت تأثیر عوامل ساختاری اقتصاد و شرایط اجتماعی جامعه قرار می گیرد.
تـوسعه، تغییر هدف دار برای حصول به هدفی خاص است . جامعه به مثابه فرد، مراحل گوناگونی از رشد و تکامل را طی می کند تا به حد مشخصی از بلوغ فیزیکی و فکری برسد.
تـوسـعـه، عبارت است از یک تحول تاریخی در جمیع جنبه های سیاسی، اقتصادی، فـرهـنـگـی و اجـتـمـاعـی جـامـعـه.
توسعه جریانی چند بعدی است که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تـلقـّی، بـاورهـای عـامـه مـردم و نـهـادهـای مـلّی و نـیـز تـسـریـع رشـد اقـتـصادی، کاهش نابرابری هـا و ریشه کن کردن فقر مطلق است . به عبارت دیگر، توسعه، به معنای ارتـقـای مـسـتـمـر کل جامعه و نظم اجتماعی به سوی زندگی بهتر و یا انسانی تر است.
تـوسـعه، عبارت است از حرکت یک سیستم یک دست اجتماعی به سمت جلو و به عبارت دیـگـر، نـه تـنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید مورد نظر است، بلکه تـغـیـیـرات در سـطـح زنـدگـی، نـهـادهـای جـامـعـه … و سـیـاسـت هـا نـیـز مورد توجه می باشد.
در حال حاضر و پس از جنگ جهانی کشورهای مختلف جهان به دو گروه عمده تقسیم شده اند کشور های توسعه یافته و درحال توسعه. برای تمیز و تشخیص این دو گروه کشورها از یکدیگر بهتر است ابتدا به تعریف توسعه و توسعه اقتصادی بپردازیم. توسعه مفهومی عام بوده که می تواند در کلیه ی جنبه های مختلف زندگی انسان مصداق داشته باشد به عبارت دیگر می توان از توسعه به طور عام صحبت کرد که در برگیرنده مفاهیم خاص توسعه فرهنگی، توسعه اجتماعی، توسعه سیاسی، توسعه اداری، توسعه اقتصادی و غیره می باشد بنابراین ملاحظه می شود که توسعه ی اقتصادی یکی از جنبه های خاص توسعه عمومی هر کشور را در بر می گیرد. تعریف ساده از( توسعه ی اقتصادی ) را می توان به شکل زیر ارائه داد:
توسعه ی اقتصادی عبارت است از روندی که طی آن تولید (یا درآمد ملی )واقعی یک کشور در یک دوره طولانی(دراز مدت) از طریق افزایش بازدهی سرانه افزایش پیدا می کند. برخی از اقتصاددانان تحقق توسعه اقتصادی را از طریق بالا شرط لازم می دانند و نه کافی.
مفهوم روند در این تعریف به عملکرد نیروهایی اشاره دارد که در یک مدت طولانی متغیر های هثر گذار بر تولیدات ملی را تحت تاثیر قرار می دهند. تولید ملی واقعی به مجموع ارزش کالاها و خدمات تولید شده در اقتصاد کشور که بر اساس قیمت های ثابت ارزیابی شده باشد اطلاق می گردد.
(دراز مدت )نشانگر این مطلب است که باید جهت تحقق توسعه اقتصادی درآمد ملی در یک دوره ی طولانی دارای روند صعودی باشد لذا افزایش این کمیت کلان اقتصادی در کوتاه مدت توسعه اقتصادی تلقی نخواهد شد.
اما در واقع این تعریف هم مشکلاتی را در بر دارد زیرا تولید ملی واقعی چیزی راجع به چگونگی توزیع درآمد نمی گوید.
توسعه اقتصادی نه تنها نشان دهنده ی بازدهی ملی رو به افزایش بلکه حاکی از افزایش سطح زندگی مردم نیز می باشد.لذا بهتر است توسعه اقتصادی را از این نقطه نظر روندی تعریف کنیم که طی آن تولید ملی واقعی(به طور مطلق یا سرانه)یک کشور در طی یک مدت زمان طولانی افزایش یافته و باعث اقزایش سطح رفاه مردم آن کشور گردد.
توسعه ی اقتصادی غالباً با روند صنعتی شدن و شهر نشینی همراه است.شاخص ها و معیارهای توسعه ی اقتصادی از قبیل مصرف سرانه
مواد غذایی، مصرف سرانه، انرژی بازدهی نیروی کار در بخش کشاورزی و غیر کشاورزی ،طول جاده و راه آهن، امید به زندگی، درجه ی باسوادی و تولید ملی واقعی را می توان نام برد(داودی،1386).
رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی
در خیلی از مواقع این دو مفهوم به جای هم به کار می روند ولی لازم است تمایز این دو کاملا مشخص شود:
(رشد اقتصادی)عبارت است از افزایش تولید و درآمد ملی در یک مدت زمان کوتاه مثلاً یک سال.(توسعه ی اقتصادی)نه تنها به معنی افزایش تولید ودرآمد ملی بلکه به تغییراتی از قبیل:
الف – تغییر در ساختار تولیدات و ب- تغییر در طرز تفکر اجتماعی و فرهنگی جامعه را در بر دارد.
بر این اساس می توان گفت که رشد اقتصادی به تغییرات کمی تولید و درآمد ملی اشاره دارد در حالی توسعه اقتصادی به فراتر از آن رفته و تغیرات کیفی از قبیل پیشرفت تکنولوژی و فنی دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی در جامعه را نیز شامل می شود(همان،352).
مفهوم توسعه نیافتگی
به همان ترتیبی که نمی توان از توسعه یافتگی مفهوم دقیقی ارائه داد به دست آوردن تعریف دقیقی از توسعه یافتگی نیز به راحتی امکان پذیر نیست.
توسعه یافتگی یک مفهوم نسبی به شمار می رود. به طور کلی می توان گفت این مفهوم بیانگر میزان پایین درآمد سرانه در مقایسه با کشورهای توسعه یافته است.گفته می شود کشور توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته کشوری است که درآمد سرانه آن در مقایسه بادرآمد سرانه با کشور های صنعتی توسعه یافته ای مثل آلمان در سطح پایین تری قرار دارد.
چنانچه از منابع و عوامل طبیعی و اکتسابی خود استفاده کنند سطح درآمد خود را به کشور های گروه نخست نزدیک نمایند و در راه توسعه قرار می گیرند. یکی از مشکلات عمده کشورهای کمتر توسعه یافته وجود فقر عمومی می باشد که در کلیه ی ابعاد زندگی انسان ها بازتاب خواهد یافت.
بین 65 تا 75 درصد از مردم در این کشورها(توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته) در بخش کشاورزی اشتغال دارند.در حالی که این نسبت در بعضی از کشورهای صنعتی توسعه یافته رقم زیر 10 درصد را نشان می دهد. در بسیاری از کشور های در حال توسعه صادرات کالاهای خام مشارکت بالایی دارند. به طور کلی خصیصه کشور توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته را می توان در کنار وجود فقر عمومی به شرح زیر ارائه کرد:
– میزان اندک سطح درآمد و مصرف سرانه.
– سطح درآمد در حد امرار معاش.
– اشتغال اکثریت نیروی کار کشور در بخش کشاورزی و فعالیت های وابسته.
– وجود بیکاری مزمن در اقتصاد بیکاری پنهان و کم کاری در بخش کشاورزی و سایر بخش ها.
– کمبود سرمایه لازم و پایین بودن سرمایه گذاری سرانه.
– میزان اندک تمایل به پس انداز و در نتیجه نرخ پایین تشکیل سرمایه.
– رشد زیاد و سریع جمعیت به دلیل بالا بودن نرخ موالید.
– عدم امکان تغذیه کافی برای افراد در سنین مختلف.
– عدم وجود نوآوری و ابداعات جدید.
– عدم وجود وسایل ارتباطی و حمل و نقل مدرن.
– عدم کارایی سیستم آموزش و پرورش و درصد بالای بی سوادی.
– عدم توزیع عادلانه ی درآمد و ثروت در جامعه.
مشکلات مربوط به ارزیابی معیارهای توسعه ی اقتصادی
اقتصاددانان برای ارزیابی میزان توسعه ی اقتصادی کشورها از آمارهای مربوط به حسابداری ملی آنها استفاده می کنند .اما برخی از اقتصاددانان اعتقاد دارند در آمار کشورها خاصه کشور های در حال توسعه احتمال وجود درصد بالای اشتباه وجود دارد.در ثانی فقط کالاها و خدماتی درآنها در نظر گرفته می شود در بازارهای آشکار آن کشور ها مورد داد و ستد قرار می گیرد.در حالی که اقتصاد زیرزمینی و بازار سیاه درصد قابل توجهی از فعالیتهای اقتصادی آنها را در بر می گیرد که در حسابداری ملی انعکاس نخواهد داشت وجود این گونه مسائل باعث مشکل تر شدن مقایسه ی میزان توسعه ی اقتصادی در کشور ها ی مختلف خواهد شد.
آیا توسعه ی اقتصادی رفاه اقتصادی را به دنبال دارد؟
اغلب توسعه ی اقتصادی به معنی پیشرفت اقتصادی تعریف شده که بیانگر افزایش سطح رفاه اقتصادی نیز می باشد.در مواقعی که توسعه اقتصادی در نتیجه افزایش درآمد سرانه واقعی تحقق پیدا می کند می توان چنین نتیجه گرفت که این امر نمایانگر حرکت به سوی از میان برداشتن فقر و پیشرفتی در جهت تحقق رفاه عمومی اقتصادی است. ولی این بیان نمی تواند عمومیت داشته باشد و الزاما در همه ی موارد نمی توان توسعه ی اقتصادی را معادل افزایش رفاه تلقی کرد زیرا درآمد سرانه واقعی که برای ارزیابی میزان توسعه اقتصادی مورد استفاده قرار می گیرد نمی تواند به تنهایی معیاری برای سنجش رفاه اقتصادی جامعه باشد.
در رابطه با رفاه اقتصادی نه تنها باید به کمیت تولید بلکه باید ببینیم که تولید چگونه تحقق یافته است.
این امکان وجود دارد که افزایش تولید به قیمت از دست رفتن اوقات فراغت و بدتر شدن شرایط انجام کار حاصل شود.در این حالت نمی توان افزایش مقدار تولید را نشانه ی افزایش رفاه تلقی کرد.بنابراین ممکن است با وجود افزایش مقدار تولید سطح رفاه کاهش پیدا کند به علاوه اگر فرض کنیم که افزایش درآمد ملی واقعی به موازات از دست دادن اوقات فراغت یا بدتر انجام شدن شرایط انجام کار نیست در این صورت می توانیم افزایش این کمیت کلان اقتصادی رایک شرط لازم برای افزایش سطح رفاه جامعه تلقی کنیم.اما شرط کافی نیست زیرا درآمد ملی و افزایش در آن لزوماً توزیع مطلوب را به دنبال نخواهد داشت.
ممکن است با افزایش درآمد ملی واقعی ثروتمند ثروتمندتر و فقیر فقیرتر شود.لذا نمی توان صرفاً بر مبنای افزایش درآمد واقعی اظهار نظر قطعی در مورد چگونگی تغییرات سطح رفاه جامعه به عمل اوریم مگر آنکه ارزیابی جامعی در خصوص تغییرات حاصله در سیستم توزیع درامد نیز داشته باشیم(داودی،1386).
افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه(و ریشه کنی فقر) و ایجاد اشتغال اهداف توسعه اقتصادی است که هر دو در راستای عدالت اجتماعی است. نگاه به توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعه نیافته متفاوت است. در کشورهای توسعه یافته، هدف اصلی افزایش رفاه و امکانات مردم است در حالی که در کشورهای عقب مانده، بیشتر ریشه کنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است.
البته اهداف توسعه بسیارند. هم چنان که در گردهمایی رهبران جهان در سال ۲۰۰۰ میلادی در سازمان ملل متحد تحت عنوان نشست هزاره، اهدافی برای توسعه کشورها مشخص گردید. در این نشست بیانیه ای تصویب شد که بر مبنای آن کشورها باید به پیشنهاد و اجرای برنامه هایی بپردازند که حرکت کشورهای در حال توسعه را در مسیر توسعه یافتگی تسریع بخشد و اهداف توسعه هزاره را محقق سازد. این هدف ها عبارت بودند از: ریشه کن کردن فقر مطلق و گرسنگی، دستیابی به آموزش ابتدایی در جهان، ترویج برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان، کاهش میزان مرگ و میر کودکان، بهبود تندرستی مادران، مبارزه با ایدز، مالاریا و دیگر بیماری ها، تضمین پایداری زیست محیطی و ایجاد مشارکت جهانی برای توسعه.
توسعه ی اقتصادی یکی از مهم ترین اهداف اقتصاد در نیمه دوم سده بیستم به شمار می رود.در تعریف، توسعه اقتصادی به عنوان فراگردی معرفی می شود که درآمد سرانه واقعی یک کشور طی یک دوره بلند مدت افزایش می یابد (میر، ۳۵:۱۳۷۸ ). نکته قابل توجه، تمایز قائل شدن بین توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی است. در واقع رشد اقتصادی، مفهومی کمی است در حالی که توسعه اقتصادی, مفهومی کیفی است.رشد اقتصادی به تعبیری ساده عبارت است از افزایش تولید (کشور) در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. در سطح کلان, افزایش تولید ناخالص ملی(GNP) یا تولید ناخالص داخلی(GDP) در سال مورد نظر به نسبت مقدار آن در یک سال پایه, رشد اقتصادی محسوب می شود که باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی, تغییر قیمت ها (به خاطر تورم) و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایه ای را نیز از آن کسر نمود.
موفقیت و یا عدم موفقیت سازمانها در راستای کاربست اهدافشان در گرو انسانهایی است که در واقع گردانندگان اصلی آن ها میباشند. بدون توسعه منابع انسانی، سازمان بیمعناست، پس بررسی و مطالعه رفتار افراد در سازمانها میتواند نقش بسیار بااهمیتی در رشد و بالندگی آن ها ایفا نماید. برخلاف وجود تفاوتهای زیاد در فرهنگ سازمانی، چند ویژگی مشترک را در سازمانها میتوان مشاهده کرد و آن اینکه همه تعریفها، به وجود مجموعهای از ارزشهای حرفهای که با فرد در داخل سازمان حفظ میشوند اشاره میکنند (ولیخانی و دیگران، 1392: 150).
ارزشهای حرفهای استانداردهایی برای عمل هستند که از سوی گروه حرفهای و کارشناسها مورد پذیرش بوده و چارچوبی را برای ارزشیابی ارزشها و عقاید تأثیرگذار بر رفتار فراهم میآورند. این ارزشها اساس عملکرد کارکنان میباشند که تعاملات کارکنان با شهروندان، همکاران، سایر افراد حرفهای و عموم مردم را هدایت مینمایند و چارچوبی برای تعهد به رفاه شهروندان و راهنمایی برای رفتار اخلاقی در جهت تدارک خدمات بشردوستانه فراهم میآورند. در حال حاضر تعارضهای ارزشی رو به افزایش بوده و در عرصه شغل در سازمانها توجه به مؤلفههای بنیادین ارزشهای حرفهای را ضروری نموده است (حسینی و دیگران، 1391: 70). در حال حاضر متأسفانه در جامعهی ما، بنابر نظر اکثر کارشناسان اقتصادی و مسئولین، فرهنگ و اخلاق کار در محیط کار بسیار ضعیف است و کمتر به ارزشهای حرفهای توجه میشود. درحالیکه در غرب سکولار، در دانشهای مربوط به مدیریت و سازمان، شاخهای با عنوان اخلاق حرفهای وجود دارد، ولی در جامعهی دینی ما در مدیریت، به ارزشهای حرفهای توجه کافی نشده است. امروزه در بسیاری از کشورها در جهان صنعتی به این بلوغ رسیدهاند که بیاعتنایی به مسائل اخلاقی و فرار از مسؤولیتها و تعهدات اجتماعی، بنگاه را از بین میبرد. به همین دلیل، بسیاری از شرکتهای موفق برای تدوین راهبردهای اخلاقی احساس نیاز کرده، و به این باور رسیدهاند که باید در سازمان یک فرهنگ بر پایه اخلاق رسوخ کند. از اینرو، کوشیدهاند به پژوهشهایی درباره ارزشها و اخلاق حرفهای جایگاه ویژهای بدهند.
اما چگونه میتوان ارزشهای حرفهای را در سازمانها جاری و ساری نمود. یکی از این ابزارها برای کاربست ارزشهای حرفهای، تدوین، آموزش، اعمالِ نظارت بر پیروی از کدهای اخلاقی است.
کدهای اخلاقی بیشتر بیان رسمی ارزشها درباره مسایل معین میباشند. کدها خطکش درستی رفتارهای حرفهای در موقعیتهای گوناگون را بیان میکنند و براساس آن ها تعیین میشود که آیا از اخلاق حرفهای، تخطی صورت گرفته یا خیر و اگر صورت گرفته چه مجازاتی باید اعمال شود. این امر ویژگی مهم کدهای اخلاقی است که تنها به بیان اصول و کلیات اخلاقی بسنده نکرده و در هر حرفهای با دقت رفتارهای درست و نادرست را تعیین میکنند، بهطوریکه در تشخیص رفتار غیراخلاقی ابهام چندانی باقی نمیماند (لشگربلوکی، 1387: 2). از نظر باتس و ریچ «کدهای اخلاقی راهنماهای نظاممندی هستند که سؤالات مربوط به رفتار اخلاقی هنجار را پاسخ داده و چندین عملکرد از جمله هویت حرفهای (عملکرد خارجی)، راهنمای عملکرد اعمال مراقبتی (عملکرد درونی) و نیز نحوه ایجاد انگیزه در کارکنان را ترسیم مینمایند». کدهای اخلاق حرفهای، میتوانند بهعنوان یک راهنمای اخلاقی در انجام مسؤولیتهای حرفهای بر پایه کیفیت مورد استفاده قرار گرفته و به ارائهکنندگان خدمات در ایفای وظایف حرفهای خود کمک نمایند. امروزه در سراسر دنیا نگرانی فزایندهای در جامعه درباره نحوه ارائه خدمات به روش اخلاقی بوجود آمده که لازم است جهت رفع این نگرانیها کدهای اخلاق حرفهای مشتمل بر اصول اخلاقی شامل تعهدات و وظایف اخلاقی، پیامدهای عمل، ارزشها، باورها، ویژگیهای اخلاقی و ویژگیهای فرهنگی و منطقهای باشند. از آنجایی که کدهای اخلاقی زمینه مناسبی را جهت ارتقای کیفیت ارائه خدمات فراهم میآورند، ارائه خدمات با استاندارد مطلوب نه فقط از بهوسیله توسعه دانش و فناوری افراد شاغل در یک حرفه بلکه از بهوسیله تدوین یکسری استانداردهای اخلاقی و ارزشی، امکانپذیر است که نظرهای افراد در آن حرفه نیز در طراحی کد اخلاقی لحاظ شده باشد (فرج خدا و دیگران، 1391: 43).
پژوهشگران، پژوهش در طبقهبندی ارزشهای حرفهای را به سه حیطه عمده تقسیم کردهاند: 1ـ تعریف مؤلفههای بنیادین قلمروهای ارزشهای حرفهای و فرضیه آزمایی در ارتباط با ساختار آن ها؛ 2ـ ارتباط بین ارزشهای حرفهای و سایر متغیرهای شخصی، اجتماعی یا سازمانی و 3ـ اثر فرهنگ بر ارزشهای حرفهای (دلخموش، 1389: 249). این پژوهش در زمینه ارزشهای حرفهای رویآورد ساختاری را اتخاذ کرده است. رویآورد ساختاری درپی آن است که مؤلفههای اساسی سازه مشخص را شناسایی کند، چارچوب تعریفی از قلمرو آن ها ارائه دهد و بهگونه تجربی، تعریف را آزمون کند (همان: 148).
1ـ2ـ طرح مسأله
یکی از مهمترین موضوعهایی که زمینهساز بروز مشکلات متعدد برای سازمانها و مشتریان آن ها در سطح جهان شده است، مشکلات ناشی از فساد و کارهای خلاف اخلاق و مشخص نبودن معیارهای ارزشهای حرفهای در عرصه شغل در سازمانها میباشد.
در کشورهایی همانند ژاپن، آمریکا، آلمان، انگلستان و دیگر کشورهای صنعتی درجات بالایی از ارزشهای حرفهای حاکم است. در ایران، بنابر نظر اکثر کارشناسان اقتصادی و مسئولین، فرهنگ و اخلاق کار بسیار ضعیف است و بایستی فقدان فرهنگ و اخلاق کار مناسب در جامعه بهعنوان یک نقص و معضل اقتصادی و اجتماعی تلقی شود و مورد مطالعه قرار گیرد (توسلی و نجار نهاوندی، 1387: 40). وجود تعارضهای ارزشی روبه افزایش در بین کارکنان سازمانها، رعایت نشدن برخی ارزشهای حرفهای و پیامدهای آن همچون نارضایتی اربابرجوع، نگرانیهای زیادی را در بخشهای دولتی و غیر دولتی بوجود آورده است. سقوط معیارهای رفتاری و روشن نبودن ارزشهای حرفهای در بخش دولتی، پژوهشگران را واداشته تا در جستجوی مبناهای نظری در این رابطه بوده و بتوانند مسیر مناسب اجرایی آن را فراهم آورند. در جامعه ما، با وجود عناصر مثبت بسیار در فرهنگ ملی و دینی (که درآن به کار ارزش بسیار نهاده میشود) در ساختار کلی جامعه ارزشهایی غلبه دارند که ارزشهای کار و درپی آن وجدان کاری را تضعیف میکند. شرکت گاز شهرستان خلخال نیز از این قاعده مستثنی نبوده و مسائل مذبور در آن مشاهده میشود.
با توجه به مسائل مذکور و نیز اهمیت آشنایی، نهادینهسازی و بهکارگیری ارزشهای حرفهای، بر آن شدیم که در این مطالعه، بهعنوان مطالعهای مقدماتی برای انجام پژوهشی وسیعتر در سطح کشور، به بررسی جامعهشناختی ارزشهای حرفهای از دیدگاه کارکنان شرکت گاز شهر خلخال بپردازیم. بنابراین سؤال اصلی پژوهش این است که از دیدگاه کارکنان شرکت گاز شهر خلخال مؤلفههای اساسی ارزشهای حرفهای آنان کدامند؟
1ـ3ـ اهمیت و ضرورت پژوهش
امروزه در کشورهای صنعتی، ارزشهای حرفهای از عوامل مؤثر بر پیشرفت و توسعه کشورها شناخته شده است و مطالعه آن بخشی از مطالعه جامعهشناسی را تشکیل میدهد. در این راستا، بسیاری از پژوهشگران، موفقیت کشورهای صنعتی را توجه آن ها به ارزشهای حرفهای و بهکارگیری و توجه به کدهای اخلاقی در سازمانها میدانند.
اهمیت و ضرورت پرداختن به ارزشهای حرفهای را از دیدگاهها و قالبهای متفاوتی میتوان مورد بررسی قرار داد. برای نمونه، در زیر، برخی از دلایلی که انجام این پژوهش و شناسایی ارزشهای حرفهای کارکنان شرکت گاز خلخال را ضروری ساخته است، اشارهای میکنیم:
ـ انجام این پژوهش میتواند به روشن کردن ابعاد و مؤلفهها و ضوابط گوناگون ارزشهای حرفهای بهعلت نقش چشمگیری که در تحقق توسعه همهجانبه و ارتقای بهرهوری برعهده دارد، کمک کند.
ـ با توجه به آن که پیکره نظام اداری هر سازمان را کارکنان آن تشکیل میدهند و بیتوجهی به مشکلات اداری و شغلی آن ها باعث رکود و کمکاری در سازمان شده، موجبات نارضایتی اربابرجوع را فراهم میآورد و درنهایت پیامدهای آن دامنگیر مدیریت میشود، بسیار حائز اهمیت است.
ـ نیروی انسانی متعهد به اهداف و ارزشهای سازمان، شاخص عمده برتری یک سازمان نسبت به سازمانهای دیگر است و باعث افزایش اثربخشی و کارایی سازمان شده، بهدنبال خود پیشرفت و ترقی جامعه را در مصاف با تغییرات جهانی سبب خواهد شد.
ـ حاکمیت اخلاق و ارزشهای حرفهای در سازمان، به میزان بسیار چشمگیری سازمان را در جهت کاهش تنشها و موفقیت در کاربست اثربخش هدف یاری می کند و سازمان را پاسخگو میسازد.
ـ تعیین مؤلفههای ارزشهای حرفهای از دیدگاه کارکنان میتواند فراهم کننده اطلاعات مفیدی برای ارائه راهبردهای مؤثرتر بهمنظور یکپارچهسازی و بکارگیری ارزشهای حرفهای در عملکرد حرفهای باشد.
ـ بهلحاظ کاربردی نیز ارزشهای حرفهای و کدهای اخلاقی میتواند جهت تنظیم، هدایت و راهنمایی عملکرد کارکنان، ارتقاء عملکرد کارکنان، تسهیل و بسترسازی در جهت ارزشیابی عملکرد کارکنان توسط مدیران و مردم، راهنمایی جهت کمک به کارکنان در امر تصمیمگیری، مرجعی قانونی برای ارائه عملکردی منطقی و محتاطانه باشد. با روشن نمودن حوزه انتظارات از عملکرد کارکنان، زمینه حمایتهای قانونی از کارکنان را فراهم آورد و به عموم جامعه آگاهی دهد که چه انتظاری از کارکنان داشته باشند. درنهایت این ارزشها به رفاه و بهزیستی اجتماعی، عدالت اجتماعی یاری میرسانند.
1ـ4ـ اهداف بررسی
هدف از انجام این مطالعه مشخص کردن مؤلفههای اساسی ارزشهای حرفهای، ارائه تعریفی از چارچوب قلمرو آن ها از دیدگاه کارکنان شرکت گاز شهر خلخال است.
1ـ5ـ سؤالهای پژوهش
سؤال اصلی پژوهش این است که از دیدگاه کارکنان شرکت گاز شهر خلخال مؤلفههای اساسی ارزشهای حرفهای آنان کدامند؟ سؤالهای بعدی براساس روند مصاحبه و با توجه به توصیفهای ارائه شده مشارکتکنندگان پرسیده شد.
-Butts & Rich
– Problematic Statement.
ناباروری در تعریف پزشکی آن به «رخ ندادن حاملگی بهدنبال یک سال نزدیکی جنسی محافظت نشده (بدون استفاده از روشهای جلوگیری از حاملگی)»، گویند(بِرِک، 2007 :1090). بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی(WHO)، ناباروری در سراسر جهان به طور تقریبی در 8 تا 12 درصد زوجهایی که در سن باروری (15 تا 49 سال) هستند وجود دارد. در مورد ایران نیز مطالعه سال 2000 که توسط سازمان بهداشت جهانی انجام شد، نرخ ناباروری در تهران را 12 درصد گزارش کرد که نشاندهنده اهمیت پرداختن به موضوع ناباروری است.
مداخلات پزشکی نوین برای درمان ناباروری که با نام فنآوریهای کمک باروری (ART) خوانده میشود در سالهای اخیر امید بسیار زیادی به زوج های نابارور برای رسیدن به آرزوی خود و داشتن فرزند بخشیده است. طی این روش اسپرم مرد و تخمک زن (یا تخمک زن اهدا کننده) در خارج از بدن، در محیط آزمایشگاه، با هم ترکیب میشوند و بعد از لقاح و تشکیل جنین، جنین حاصل به رحم زن منتقل میشود. جنین منتقل شده غالباً در رحم کاشته میشود و رشد مییابد. به دنبال رشد روزافزون موفقیت حاصل از این فنآوریها بخصوص درمانهای به کمک شخص سوم و تخمک اهدایی، شاهد تقاضای روزافزون زنان ناباروری هستیم که به دلیل مشکلات تخمدان قادر به باروری با تخمکِ خود نیستند و برای ورود به این درمان در لیستهای طولانی انتظار در مراکز درمان ناباروری هستند.
این درحالی است که با وجود اهمیت بسیار زیاد ابعاد روانشناختی و جامعهشناختیِ این شیوه درمانی، پژوهشهای بسیار اندکی با توجه خاص به پدیده ناباروری و شناخت نمود آن در ذهن فرد نابارور پرداختهاند و پژوهشهای موجود بیشتر با نگاهی درمانی، برابعاد پزشکی آن متمرکز هستند، حال آنکه ابعاد غیرپزشکی این پدیده، دارای اهمیتی حیاتی است؛ اگرچه یافته های مطالعات قبلی باعث گسترش دانش در زمینه ناباروری شده ولی انتخاب درمان ناباروری با تخمک اهدایی به عنوان راهی برای دستیابی به مادری از دیگر موضوعات با اهمیت است که تجربهی آن درک نشده و یا گزارش نشده است و افراد حرفهای کمکرسان به درمان خواهان ناباروری را با شواهد بسیار کمی برای راهنمای کار با این افراد مواجه ساخته است.
پایان نامه حاضر به بررسی و شناخت تجربهی زیستهی زنان نابارورگیرندهی تخمک اهدایی با روش کیفی و با رویکرد پدیدارشناسی می پردازد. نگارنده در فصل اول به توضیح بیان مسئله، ضرورت و اهمیت، اهداف و سئولات پژوهش و تعریف واژگان کلیدی می پردازد. پیشینه نظری و مفاهیم بنیادین پدیدارشناسی که در پژوهش مورد استفاده قرار گرفته و مرور پیشینه تجربی پژوهش در فصل دوم آورده شده است. در بخش نخست این فصل تحت عنوانِ “چیستی پدیدارشناسی” به طرح تاریخچهی پیدایش پدیدارشناسی و صورتبندی رویکردهای پدیدارشناختی خواهیم پرداخت که ضمن تعریف خودِ واژهی پدیدارشناسی وریشه های تاریخی آن، جایگاه پژوهش حاضر در میان نگاههای مختلف و متفاوت این مکتب مشخص خواهد شد؛ این بخش به ما میگوید که “کجای جریان پدیدارشناسی ایستادهایم! “
بخش آخر این فصل به مرور پیشینهی تجربی پژوهش اختصاص دارد. در این بخش، پژوهشهای داخلی و خارجی انجام شده به تفکیک اشاره خواهد شد و در پایانِ همان بخش، جدولی از خلاصهی این پژوهشها ارائه گردیده که از آن در مقایسه با نتایج حاصل از این پایان نامه در فصل پنجم استفاده خواهد شد تا یافته های پایان نامه ی حاضر، با سایر پژوهشهای مرتبط مقایسه گردد.
در فصل سوم به مبانی روششناسی پژوهش و نیز روش تحقیق پدیدارشناسانه خواهیم پرداخت. در این فصل روش تحقیق، روش انتخاب نمونهها ، نوع مصاحبه و گامهای پدیدارشناسی در تحلیل داده ها به تفصیل میآید.
یافته های این پژوهش که شامل30 تم اصلی و78 تم فرعی است و در 7 خوشه طبقه بندی شده است، به تفصیل همراه با جداول نقل قول مشارکت کنندگان در فصل چهارم آورده شده و خلاصه یافته های پژوهش، بحث و نتیجه گیری در فصل پنجم پرداخته خواهد شد.
1-2 بیان مساله
ناباروری به «رخ ندادن حاملگی بهدنبال یک سال نزدیکی جنسی محافظت نشده (بدون استفاده از روشهای جلوگیری از حاملگی)»، گویند( بِرِک، 2007 :1090). بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی(WHO)، ناباروری در سراسر جهان به طور تقریبی در 8 تا 12 درصد زوجهایی که در سن باروری (15 تا 49 سال) هستند وجود دارد. آماری که در مورد ناباروری زنان در آمریکا وجود دارد حاکی از آن است که «نرخ ناباروری زنان براساس داده های حاصل از “بررسی ملی رشد خانواده در ایالات متحده”، 7/13 درصد در سال 1988 بوده است که در مقایسه با آمارهای سالهای قبل، درصد زنان مبتلا به ناباروری اولیه به طور قابل توجهی افزایش یافته است»(همان:1091). در مورد ایران نیز مطالعه سال 2000 که توسط سازمان بهداشت جهانی انجام شد، نرخ ناباروری در تهران را 12 درصد گزارش کرد که نشاندهنده اهمیت پرداختن به موضوع ناباروری است.
زوج نابارور- به ویژه زنان- با فشار اجتماعی بسیار زیادی برای باروری و داشتن فرزند روبرو هستند. فشار نقش مادری، حتی شامل زنان شاغل با موقعیت شغلی و اجتماعی بالا نیز می شود به گونه ای که آنان نیز مادری را مهمترین نقش اجتماعی خود میپندارند (رفعت جاه، 1383).
بنابراین مادری مهمترین نقشی تلقی میگردد که هر زن، میبایست در زندگی بر عهده گیرد به گونه ای که زنان در جامعه، به مادر شدن مجبورند. فشار برای پذیرش نقش مادری به اندازهای شدید است که گویی زنی که مادر نیست، هویت جنسیتیاش دچار اختلال است. این وضعیت حکم مادری نامیده می شود. تا آنجا که طبق پژوهشهای انجام شده افرادی که به طور خودخواسته تصمیم میگیرند فرزندی نداشته باشند، به عنوان افرادی با سازگاری ضعیف و گمراه در نظر گرفته میشوند. (پترسون، 1983 به نقل از هاید،2008)
علل ابتلا به ناباروری، آسیب شناسی مسایل اجتماعی زنان نابارور، بررسی بیماریهای روانشناختی و به طور کلی سلامت روانی زنان نابارور و مشکلاتی از قبیل افسردگی که در میان زنان به واسطه درمان ناباروری شیوع دارد، فشار نقش در میان زنان نابارور، بررسی مشکلات اجتماعی زنانی که وارد فرایند درمان ناباروری شده اند و … موضوعاتی هستند که در مواجهه با پدیده ناباروری قابل طرح هستند که بعضاً در پژوهشهای قبلی مورد بررسی قرار گرفتهاند. اما موضوع پایان نامه حاضر هیچیک از این مسایل نیست!
از میان زنان نابارور که برای درمان به مراکز درمانهای پیشرفته مراجعه می کنند، زنانی هستند که به دلیل مشکلات تخمدان قادر به باروری با تخمکِ خود نیستند و از طرف تیم پزشکی، کاندید دریافت درمان تخمک اهدایی که از درمانهای باروری به کمک شخص سوم هستند.
محقق بر آن است ،”تجربه زیسته” زنان نابارور گیرنده تخمک اهدایی را با رویکرد پدیدار شناسی مورد بررسی قرار دهد. روش پدیدار شناسی میکوشد تا تجربیات انسان را در متن و زمینهای که در آن روی میدهد، توصیف نماید لذا قبل از فهم الگوهای رفتار و تعامل، باید پدیده ناباروری، دریافت تخمک اهدایی و اینکه زنان چه احساسی به آن دارند و چگونه آن را درک و تفسیر مینمایند شناخت و بررسی کرد. به این منظور باید به بررسی این زنان که به طور مستقیم پدیده مورد نظر را تجربه کرده اند، یعنی دارای تجربه زیسته هستند(که در تقابل با تجربه دست دوم است)، پرداخت. یعنی پرداختن به تجربه زندگی به همان صورتی که واقع شده است.(محمد پور، 262:1389)
موضوع این پژوهش، زنانی هستند که در درمان ناباروری وارد شده اند و بایستی از درمان تخمک اهدایی استفاده کنند. این اشخاص زنانی هستند که به دلیل مشکلات تخمدان، سایر روشهای درمانی برای آنان پاسخگو نیست و آنها امکان بچه دار شدن با تخمک خود را نداشته و بنابراین به ناچار حلقهی اتصال ژنتیک آنان با جنین، به علت ورود شخص سوم (اهداکننده تخمک) گسسته می شود؛ زنان گیرنده تخمک اهدایی زنان ناباروری هستند که میخواهند به طریق بیولوژیک مادر شوند.
در مواجهه با پدیده ناباروری با یک جهان اجتماعی مواجهیم ولی به دنبال شناخت این جهان اجتماعی، مشخصهها و مسایل آن نیستیم بلکه این تجربهی زنان نابارور گیرنده تخمک اهدایی، از آن جهان اجتماعی است که برای ما مهم است.
به بیان دیگر، مسالهی ما در این پژوهش، بررسی پدیده ناباروری به مثابه بود نیست بلکه پدیدار ناباروری به مثابه نمود در ذهنیت زنان نابارور است.
در مطالعه پدیده ناباروری، مشاهده و مطالعه رفتارگرایانهی زنان نابارور و نیز شناخت روابط عِلی میان ناباروری و سایر متغیرها از قبیل سن، میزان تحصیلات، خانواده، فرهنگ اقوام و … دارای یک پیش فرض متدولوژیک است: ابژه نسبت به پدیده ، خودآگاهی دارد. اما ما به دنبال عرصه ای هستیم که در ناخودآگاه این افراد قرار دارد و دقیقا به همین دلیل است که در این پژوهش از روش کیفی و رویکرد پدیدارشناسی استفاده می شود زیرا به دنبال آن هستیم که علاوه بر جنبه های خودآگاه، بدانیم که در ناخودآگاه زن نابارور نسبت به این مساله چه میگذرد؟
به طور مثال زنان نابارور در خانواده با مشکلاتی از قبیل زخم زبان اطرافیان به خصوص از جانب خانواده همسرانشان مواجهند(میرزا نژاد، 1388). اینها جنبه هایی هستند که این زنان نسبت به آن آگاهی دارند! هدف پدیدار شناسی برگشت از مشاهده به یک قدم عقبتر و شناخت چیزهای کاملا بدیهی فرض شده است که وارد آگاهی نمیشوند. شناخت این مسایل با روش های مرسوم میسر نیست. به طور مثال وقتی سخن از تجربه مادری است، در وهلهی اول با مفهوم بدیهی انگاشته شدهی غریزهی مادری یا عشق مادری مواجه هستیم. در حالیکه، تجربهی زیستهی مادری طبیعی با تجربهی زیستهی مادریِ اجتماعی ناشی از فرزند پذیری متفاوت است. در سنت پدیدار شناسی، این نگاه بدیهیانگارانه از مفهوم مادری را اصطلاحا اپوخه میکنیم. اپوخه اولین گام از تقلیل پدیدارشناسی است که در بخش نظری به تفصیل به توضیح آن خواهیم پرداخت.
در حقیقت آنچه در مادری رخ میدهد جمع سه گونه تجربه است:
در بررسی پدیده باروری با تخمک اهدایی نیز، آنچه اپوخه می شود، افکار قالبی، پیشفرضها و قضاوتهای رایج درباره مفهوم مادری است که تا به ابعادی ورای آن دستیابیم.
آنچه در ذیل اشاره میگردد، مسایلی است که در این پایان نامه به آن پرداخته می شود:
وقتی سخن از عادت ماهیانه است، ما با یک پدیده مواجهایم؛ پرسش از این پدیده به مثابه بود از جنس سئوالات ذیل است:
معمولا در چه سنی رخ میدهد؟ چرا رخ میدهد؟ چه زمان بهپایان میرسد (یائسگی)؟ علائم ناشی از آن چیست؟ مراقبتهای بهداشتی
زمان وقوع آن چیست و… مساله این است که یک تحقیق پدیدار شناختی از این سنخ نیست!!
اما بیایید ببینیم این پدیده در هر حالت چگونه در ذهن زن نمود مییابد: احساس ترس و نگرانی از خونریزی به عنوان بیماری در دختری که برای نخستین بار عادت ماهیانه می شود، احساس خوشحالی در زنی که ترس از بارداریِ ناخواسته دارد، احساس غم و اندوه فراوان در زنی که در جریان درمان پیشرفته ناباروری است و عادت ماهیانه برای وی به معنای عدم موفقیت در پروسهی طولانی و سخت درمان است! برای او عادت ماهیانه، فقط خون حاصل از ریزش جدارهی رحم نیست بلکه از بین رفتن تمام آمال و آرزوهای وی برای مادری است! از دست دادن فرزندی که میتوانست داشته باشد!
بنابراین، یک پدیده واحد می تواند موجب بروز احساسات متفاوتی گردد که منشا این تفاوت در تجربهی زیستهی متفاوتی است که فرد در مواجهه با آن پدیده دارد.
پرسش بنیادین این پژوهش ناظر بر چرایی و یافتن علیتها نیست بلکه پرسش از چیستی است. چیستی تجربهی زیستهی زنان نابارور گیرنده تخمک اهدایی.
1-3 ضرورت و اهمیت پژوهش
با توجه به رشد روزافزون موفقیت فنآوریهای کمک باروری (ART ) و به تبع آن درمانهای به کمک شخص سوم و به طور مشخص درمان ناباروری با تخمک اهدایی که موضوع مورد مطالعه این پژوهش است، شاهد تقاضای روزافزون مراجعینی هستیم که برای ورود به این درمان در لیستهای طولانی انتظار در مراکز درمان ناباروری هستند. این درحالی است که با وجود اهمیت بسیار زیاد ابعاد روانشناختی و جامعهشناختیِ این شیوه درمانی، پژوهشهای بسیار اندکی با توجه خاص به پدیده ناباروری و شناخت نمود آن در ذهن فرد نابارور پرداختهاند و پژوهشهای موجود بیشتر با نگاهی درمانی، برابعاد پزشکی آن متمرکزهستند، حال آنکه ابعاد غیرپزشکی این پدیده، دارای اهمیتی حیاتی است؛ خانوادههای درگیر با ناباروری، به عنوان بخشی از این جامعه میبایست موضوع پژوهش باشند زیرا این پدیده تنها ابعاد پزشکی ندارد. اگرچه یافته های مطالعات قبلی باعث گسترش دانش در زمینه ناباروری شده ولی انتخاب درمان ناباروری با تخمک اهدایی به عنوان راهی برای دستیابی به مادری از دیگر موضوعات با اهمیت است که تجربهی آن درک نشده و یا گزارش نشده است و افراد حرفهای کمک رسان به درمان خواهان ناباروری را با شواهد بسیار کمی برای راهنمای کار با این افراد مواجه ساخته است. این مساله ریشه در فضای گفتمانی حاکم بر موسسات درمان ناباروری دارد که منبعث از گفتمان پزشکی است و کمتر بر سایر ابعاد آن تاکید دارند. بنابراین بررسی و شناخت تجربهی زیستهی زنان نابارورگیرندهی تخمک اهدایی با روش کیفی و با رویکرد پدیدارشناسی تلاشی نو در این حوزه میباشد.
. Infertility
Assisted Reproductive Technologies
. Infertility
. Primary infertility
. Social Strain
. Motherhood
. Gender Identity
. Motherhood mandate
. Role Strain
. Egg Donation Treatment
. Third Party Reproduction
. Lived Experience
. Phenomenology
. Object
. Social World
. Nomenon
. Existence, positing of being
. Phenomenon
. Appearance
. Behavioristic
. Consciousness
. Epoche
. Reduction
. Assisted Reproduction Treatment
. Product
. Common Essence
.Construct
. Inter subjectivity
. Aan Oakly
. Social Construction of Reality
. Whatness
. Assisted Reproduction treatment
. Third Party Reproduction
. Egg Donor Treatment