تاثیر فضاهای شهری بر وجوه فرهنگی و اجتماعی یک شهر
نقش کارکردی فضاهای شهری به عنوان مکان فعالیت های عمومی و عرصه تعاملات شهری، از دیرباز تا کنون همواره وجود داشته است؛ به طوریکه فعالیت های مردم هر عصر را می توان توسط فضاهای شهری آنها باز شناخت و یا بالعکس فضاهای شهری را به واسطه فعالیت ها و علایق شهروندان معرفی نمود؛ بنابراین رابطه تنگاتنگی میان توسعه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک شهر و فضاهای شهری آن وجود دارد.
به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان، بالاترین مرحله بلوغ فرهنگی، اجتماعی شهروندان یک شهر در فضاهای شهری به وقوع می پیوندد؛ همان جایی که علاوه بر فرم و کالبد دارای مفهومی وسیع تر با عنوان محتواست.
فعالیت های انسانی در عرصه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، ضامن بقای زندگی جمعی و حس شهروندی است که به واسطه فضاهای شهری گسترش و تجلی می یابد؛ به عبارتی فضای شهری مکانی است که مناسبات چهره به چهره، تظاهرات سیاسی و حتی جشن های عمومی در آنجا برگزار می شود و به واسطه حضور همین فعالیت ها می تواند مفاهیمی چون مشارکت شهروندی، جامعه مدنی و … را در بر گیرد. حیات مدنی یا مدنیت نیز چیزی جدای از مردم، مشارکت آنان و روابط انسانی، اجتماعی آنها نیست که نماد سازنده آن فضای شهری است. از طرفی همانگونه که رنگ، نور، فرم و جریان حاکم بر یک فضای معماری می تواند در نحوه نگرش به آن فضا و حتی احساس شادی یا غم ساکنین آن فضا تأثیر بگذارد، فضای شهری نیز بر مخاطبین خود که اساس شکل دهی به یک شهر می باشند، تأثیر گذار است. فضای شهری باز
عموماً القا کننده آزادی و حقوق شهروندی است؛ جایی که احساس جوشش و خروش در آن وجود دارد، نمی توان آهسته و بی تفاوت بود و بدون شک چنین است که بسیاری از فضاهای شهری، خود موجب جنبش های سیاسی، فرهنگی بوده اند.
2-3- فرایند بازساخت و شکل گیری مناطق کلانشهری
از دهه 1980 به بعد و در بستر تغییرات آرام، تدریجی و تکاملی از یک سو و دگردیسی ها و تغییرات ماهُوی کلانشهرها از سوی دیگر، موضوعی که توجه محققین و پژوهشگران علوم شهری و منطقه ای را به خود مشغول کرده است، پدیده تجدید ساختار یا بازساخت شهری است. به گونه ای که فرایند کلانشهری شدن در اکثر کشورها با پدیده ساختاریابی و سازمان یابی مجدد کلانشهری در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و کالبدی فضایی همراه بوده است. پدیده بازساخت اقتصادی که به گسترش نظام سرمایه داری و نظام جدید اقتصادی انجامیده است، تغییرات چشمگیری را در فرایند شهرنشینی و الگوهای توسعه شهری هم در جهان توسعه یافته و هم در کشورهای در حال توسعه به وجود آورده است. نتیجه اصلی این بازساخت اقتصادی در کشورهای توسعه یافته افول صنعت، خدماتی شدن و متعاقب آن زوال شهری و شهرگریزی است و در کشورهای در حال توسعه، صنعتی شدن فزاینده و به دنبال آن جذب جمعیت به شهرها و انفجار شهری و گسترش شیوه زندگی غربی بوده است و بر این اساس می توان چنین استدلال کرد که ساختار کنونی شهرها و ظهور اَشکال فضایی جدید در مقیاس کلانشهری تا حد زیادی بازتاب و محصول فرایند بازساخت به طور عام بوده است.
فرایند محو صنعت از پهنه شهرهای اروپایی و جابه جایی و مکان گزینی صنایع در کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه از یکسو و خدماتی شدن و ظهور اقتصاد نوع سوم در شهرهای کشورهای جهان توسعه یافته،موجب تغییرات جدی و اساسی در شهر فراصنعتی به ویژه در ساختار و سازمان فضایی آن شده است. این جابجایی و پالایش عملکردی در درون شهر در مقیاسی جهانی مطرح شد و از همین زمان است که تعبیر جغرافیایی و مرزبندی کشورهای شمال و جنوب مطرح می شود. بر مبنای تغییر در نقش و ماهیت شهر، شهرهای جهان اول یا کشورهای شمال ارزشمندتر و مهم تر از آنند که محل صنایع و فعالیت های تولیدی آلاینده باشند و این فرایند با جابجایی و مکان گزینی صنعت به سوی جنوب و حفظ و گسترش فعالیت های تخصصی سطح برتر،متنوع،پاک،سبز و دانش پایه در شمال محقق می گردد.
بر این مبنا، در سازمان و ساختار فضایی شهر شهر فراصنعت نوعی تفکیک عملکردی رخ می دهد که موجب دگردیسی کالبد درون شهری و گسترش محدوده فیزیکی شهر به منظور پاسخگویی به استقرار عملکردهای جدیدی است که با تجدید ساختار اقتصادی، در درون مراکز شهری جایی برای آنها متصور نیست. طبیعی است که در این دگردیسی فعالیت های اقتصادی ساده تر نظیر کارخانه های صنعتی، صنایع تبدیلی، انبارها و تأسیسات حمل و نقل که ارزش افزوده کمی دارند، زمین بر بوده و به نیروی کار با تخصص بالا نیاز ندارند، به حاشیه(شهرهای کوچک و متوسط، حومه ها و هاله پیرامون شهرهای بزرگ)رانده شده و همراه با این رانش و پالایش عملکردی، موج جمعیت وابسته به این فعالیت ها(کارگران، خانوارهای کم درآمد و مهاجرین شهری) نیز جابجا می گردند. این تقسیم بندی فضایی کار و فعالیت در نظام شهری که امروزه خود را در مقیاس جهانی و با محو صنعت از کشورهای جهان توسعه یافته و مکان گزینی آن در کشورها در حال توسعه نشان می دهد، هیچگاه تا این اندازه آشکار و انکار ناپذیر نبوده است. به تعبیری دیگر این نیروی گریزاننده فعالیت ها و جمعیت از مرکز به پیرامون چه در کشورهای شمال و چه در حوزه کشورهای جنوب، تبیین کننده بخشی از واقعیت دگردیسی شهر معاصر است.
سنت زیبایی شناسی بصری در طراحی شهری
این دیدگاه بیشتر معمارانه و کمتر طراحانه بود و محصول محور است و بیشتر روی کیفیات بصری تاکید دارد و همچنین بر تجربیات زیبایی شناسی از فضای شهری تا اینکه بر موارد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و معیارهای فضایی و فرایندهای دخیل در ایجاد فضای شهری موفق. علی رغم تاثیر از طراحی شهری “کامیلوسیته” منطبق بر اصول زیبایی شناسی و “لوکوربوزیه”، سنت و نگاه زیبایی شناسی بصری در عمل در برنامه ریزی شهری unwin “آنوین” بیان شد و با شرکت گسترده درطراحی شهرک ها و دهکده های “”MHLG تحکیم شد و این دیدگاه توسط “Frederick Gibberd” در ترکیب باغچه های جلوی منازل مسکونی به جای خصوصی کردن آن ها نمود پیدا کرد. همچنین مباحث توالی تصویر در کتاب منظر شهری “گوردن کالن” و دیگران در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ مطرح شد. Carmona”,”Punter”” می گویند در حالی که “گوردن کالن” پاسخ های گویا و شخصی خود را در مورد محیط شهری بیان می کند، تصورات عموم را از منظر شهری و مکان و فضای شهری از نظر فروگذاشته، در صورتی که در مقابل “کوین لینچ” معاصر او در کتاب “سیمای شهر” خود آن را مورد توجه قرار داده است.
۲-۳-۲- سنت ایجاد مکان شهری
دیدگاه حاکم برتفکر طراحی شهری در دو سال گذشته این دیدگاه است که در تعاریف زیر جمع شده است. در سال ۱۹۵۳ فردریک
گیبارد” Frderic Gibbard “گفت که هدف طراحی شهری ترکیبی از ویژگی های عملکردی و ظاهر مطلوب است.
در سال ۱۹۶۱ جیکوبس” “Jane Jacobs بیان کرد که برای اداره شهر یا واحد همسایگی، چنانکه یک مساله معمارانه بزرگ باشد، باید هنر را برای زندگی جایگزین کرد.
در سال ۱۹۸۸ پیتر بوکانن” “Peter Bachanan بیان کرد که طراحی شهری خلق مکان است ولی مکان ها تنها یک فضای خاص نیستند بلکه همه فعالیتها و وقایع در مجموع، خلق آن ها را ممکن می کند.
شهر سازی معاصر در رابطه با طراحی فضای شهری به عنوان یک ماهیت زیبا و یک ساختار رفتاری است و بر تنوع و فعالیت برای ایجاد مکان در شهر تاکید دارد به خصوص به چگونگی پشتیبانی محیط فیزیکی از فعالیتها و عملکردهایی که در آن جا اتفاق می افتد.با این تفکر طراحی شهری به عنوان طراحی و مدیریت قلمرو عمومی مطرح می شود و به صورت جبهه عمومی بناها و فضاهای مابین حیاط ها و فعالیتهایی که در آن ها یا مابین آن ها اتفاق می افتد و مدیریت این فعالیت ها، نمود پیدا می کند و همه آنچه توسط کاربری بناها تحت تاثیر قرار می گیرد.
در سال های اخیر تعاریف رسمی هم مفاهیم ایجاد مکان و قلمرو عمومی را دربرگرفته است.در انگلستان برای مثال، سیاست برنامه ریزی بیان می کند که طراحی شهری باید این معنا را داشته باشد: ارتباط بین بناهای متفاوت؛ ارتباط بنا و خیابان، میدان، پارک و فضاهای دیگر قلمرو عمومی؛ ارتباط یک قسمت از شهرک با قسمت های دیگر و الگوی حرکت و فعالیتهایی که به وسیله آن ایجاد شده است. و خلاصه ارتباطات پیچیده بین همه المان های فضای ساخته شده و ساخته نشده Guidance Note 1,1997, Para.14) دپارتمان حمل و نقل و محیط زیست و نواحی و کمیسیون معماری و محیط ساخته شده بعدها یک تعریف واضح تر و مشخص تر ارائه داد که طراحی شهری را به عنوان هنر ایجاد مکان برای مردم تعریف می کرد: طراحی روشی را شامل می شود که طی آن، مکان ها حیات می یابند و عمل می کنند و موضوعاتی نظیر امنیت اجتماعی و ارتباطات مردم و مکان ها، حرکت و فرم شهری، طبیعت و بافت ساختمان ها را مدنظر قرار می دهد وفرایندهایی هستند برای تضمین شهرک ها و دهکده ها و شهرهای موفق. این رهنمودها هفت هدف را تعریف می کند که به مفهوم مکان مربوط است:
خصلتهای کلان شهرها
2-4-2-1- سلطه عقلانیت و حسابگری در شهرها
سلطه عقل و حسابگری در شهر به رغم احساس و عواطف رشد میکند و در همه جا ریشه میدواند. بدین سان کلان شهر همواره جایگاه اقتصاد پولی بوده و تمرکز مبادله اقتصادی و رونق تجارت ، اصالت فردی را کنار زده نسبت به آن بیاعتنا میشود. پول فقط با آنچه مشترک بین همه است سر و کار دارد و طالب ارزش مبادله است و تمام کیفیت فردی به سوال «چقدر فرو میکاهد» و تمام روابط عاطفی افراد را که بر فردیت استوار است از او سلب میکند و تنها کمیت و عدد و دستاورهای عینی سنجش پذیر مورد توجه است. بنابراین فرد با همه کسانی که مجبور است با آنها روابط اجتماعی داشته باشد حسابگرانه برخورد میکند و چنین برخوردی با انواع روابط اجتماعی خودمانی و صمیمی که در روستا رواج دارد مغایر است .
2-4-2-2- پیچیدگی کلان شهرها
بنیاد شناختی فرد نوع کلان شهری در شدت یافتن تحریکات عصبی نهفته است که خود ناشی از تغییر سریع و بدون وقفه محرکهای بیرونی و درونی است. کلان شهر از آدمی به منزله موجودی تمیز گذار ، آگاهی به مراتب بیشتری را طلب میکند تا زندگی روستایی . درروستا آهنگ حرکت زندگی و تصاویر ذهنی حسی آشناتر و موزونتر است. حیات انسان در کلان شهر خصلت پیچیدهای پیدا میکند. او با مفر خود واکنش نشان میدهد نه با عواطف و احساسات خود .
2-4-2-3- دلزدگی و یکنواختی
دلزدگی انسان به صورت و در زمینهای خاکستری ظاهر میشود و هیچ شی بر دیگری رجحان ندارد و این حالت بازتاب دقیق ذهنی اقتصاد پولی است که کاملا درونی شده است .
2-4-2-4- احتیاط، محافظه کاری در کلان شهری
احتیاط و محافظه کاری سرپوشی برای یکی دیگر از پدیدههای ذهنی انسان کلان شهری است. احتیاط به فرد نوعی آزادی را عطا میکند که نمونه مشابه آن تحت شرایط دیگر مشاهده نشده است. به دلیل آنکه وحدت گروه در کلان شهر است میشود، فرد آزادی حرکتی به دست میآورد و دارای فردیت ویژهای میشود که تقسیم کار پیشرفته ضرورت و فرصت بروز آن را فراهم میسازد. بنابراین فرد کلان شهری از یک سو خود را آزاد حس میکند و از طرفی بسیار «محتاط» میشود، زیرا خود را تنها تنهاتر و گمشدهتر از هر جای دیگر حس میکند .
2-4-2-5- کلان شهر، مرکز تحول فرهنگ مدرن
بالاخره کلان شهرها مرکز تحول فرهنگ مدرن و سلطه «روح عینی» بر «روح ذهنی» است یعنی همه چیز در زبان دفن و حقوق و تولید و هنر و اشیا محیط خانگی و ماشینی تجسم یافته است و آن را با پیشرفت فرهنگی فرد ناهماهنگ ساخته است. به عبارت دیگری تناسبی دهشتناکی بین پیشرفتهای فنی و پیشرفت فرهنگ فردی ملاحظه میشود. از یک سو زندگی برای شخص بینهایت ساده و آسان میشود و از طرفی جریان زندگی ماشینی او را با خود میبرد و زندگیش بیشتر از محتواهای غیر شخصی آکنده میشود و فرد در جستجوی هویت و یکتایی خویش است که کمتر آن را به دست میآورد .
2-4-2-6- عدم تجانس و ناهمگونی شهرها
عدم تجانس و ناهمگونی شهرها به دلیل هجوم مهاجرین و مردمانی با ریشههای قومی و فرهنگی و نژادی مختلف و با سطح زندگی متفاوت ، موجب بروز ناهماهنگی و تضاد در درون شهرها میشود و زندگی را در عین تنوع دشوارتر میسازد و تسامح بیشتری را طلب میکند. در چنین وضعیتی «آنومی» یا بیهنجاری در شهرها توسعه مییابد و به تضعیف «انسجام مکانیکی» و رشد زندگی تضعیفی و غیر شخصی کمک میکند. همین امر موجب توسعه قشربندی و انشقاق گروه ها و فاصله اجتماعی میشود و نابرابریها و تضادها را افزایش میدهد و به دنبال خود آسیبهایی مختلف اجتماعی در شهرها گسترش مییابد .
2-4-2-7- تراکم و آلودگی محیط
رشد شهرهای عظیم و مادر شهرها مشکلات جدی و زیادی به همراه داشته است که عمدهترین آنها، تراکم وسایط حمل و نقل، آلودگی هوا و آب، تراکم زباله و چرکزادهای ناشی از سوخت نفت و بنزین که راه حل آن به آسانی میسر نیست. همچنین گفته میشود که مادر شهر نوین پیوندهای خانوادگی و همسایگی را که در شهرهای کوچک وجود دارد برهم میزند و بیهنجاریبه وجود میآورد .
2-4-2-8- تأخر فرهنگی و عدم هماهنگی انسان و ماشین
در شهرهای توسعه نیافته، هر چند تنهایی و عزلت و عدم صمیمیت ها که در کل شهرها کشورهای صنعتی ملاحظه میشود به آن شدت بروز و ظهور نکرده اما شهر در این کشورها ویژگی های خاص خود را دارد که مهمترین آن در «تأخر فرهنگی» و عدم هماهنگی انسان با ماشین خلاصه میشود. حرکات نامناسب و کج و معوج وسایل نقلیه و عدم رعایت مقررات رانندگی در کنار عبور غیر محتاطانه و بیرویه پیادهها از وسط خیابان و حرکت تند و نامناسب و زیگزاگ موتورسیکلت ها از پیاده روها از وسط اتومبیل ها عابرین نشان میدهد که هر چند ظواهر زندگی شهری در این کشورها تغییر کرده اما هنوز فرهنگ شهرنشین در رفتار و اذهان شهرنشینان جایگزین نشده است .
مفهوم کیفیت زندگی
قرنها است که مردم به طور ذاتی به دنبال زندگی خوب بوده اند و در این راستا برای بهبود شرایط زیست خود ، بشر سعی میکند تا از استعدادها و توانمندیهای خود حداکثر بهره برداری را بنماید. ولی همواره مسالهی اصلی این بود که یک زندگی مطلوب و با کیفیت چگونه زندگی است؟
در ادبیات علوم اجتماعی ، توسعهی اجتماعی نخست مترادف با تکامل اجتماعی بود. دراین دوره بشر در حال حرکت بهسوی تمدن بود، ولی در دورههای اخیر توسعهی اجتماعی از فرضیههای تکاملی خود جدا شده و روی مسایلی در ارتباط با تامین نیازهای بشری و ارتقای کیفیت زندگی متمرکز شده است.
در مراحل آغازین، مطالعات تجربی مربوط به کیفیت زندگی به صورت تقلیلگرایانه و یک بعدی صورت میگرفت. به عنوان مثال ، به سال 1985 در شمال غرب انگلستان تحقیقاتی به نام مطالعهی کیفیت زندگی انجام شد که طی آن مفهوم کیفیت زندگی محدود به بیماریهای روانی مزمن در نظر گرفته شد. در مطالعاتی که بدین سبک در زمینهی کیفیت زندگی صورت می گرفت ، آن را به عنوان نقطهای محوری جهت ارزشیابی بهداشت روانی تلقی میکردند. در طی دو دهه گذشته، مفهوم کیفیت زندگی از مفهوم روانشناختی صرف به یک مفهوم چند بعدی مبدل شده است. این برداشت چند بعدی از مفهوم کیفیت زندگی در سنجش و ارزیابی کارآیی سیاستهای رفاه اجتماعی نقش عمدهای را ایفا میکند. آنچه که امروزه در حوزه رفاه اجتماعی و بهزیستی اهمیت دارد ، اتخاذ دیدگاهی از کیفیت زندگی است که بتواند ابعاد اجتماعی ، اقتصادی ، روانی و زیستی را پوشش دهد. بهطوریکه هدف اصلی آن ، بیشتر بررسی چند بعدی انسان می باشد. انسان
شناسان نیز در این زمینه معتقدند که زندگی بشر دارای دو بعد است:
در حال حاضر اتفاق نظر چندانی در زمینهی چیستی مفهوم کیفیت زندگی وجود ندارد. این مفهوم در حوزههای متفاوت علمی با برداشتهای متفاوت در حال حاضر به کار برده می شود. در اینجا به تعدادی از این تعاریف اشاره می شود:
– کالمن می گوید که کیفیت زندگی گستردگی و انبساط امید و آرزو است که از تجارب زندگی ناشی می شود(کالمن،1984: 124).
– فرانس و پاورس می نویسند: « کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که به نظر می رسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطههای اصلی زندگی ناشی می شود(فرانس و همکاران، 24:1985).
– سازمان بهداشت جهانی نیز کیفیت زندگی را اینگونه تعریف می کند: « ادراک افراد از موقعیتشان در زندگی، در متن فرهنگ و نظامهای ارزشی که در ان زندگی می کنند و در ارتباط با اهداف ، انتظارات ، ارتباطات و نیازهایشان است. با وجود اختلاف نظرهایی که در تعریف کیفیت زندگی وجود دارد ، توافقی ادراکی در بین متخصصان وجود دارد. اکثر متخصصان موافق این امر هستند که کیفیت زندگی شامل ابعاد مثبت زندگی می شود و مفهومی چند بعدی است.
همان طور که گفته شد مفهوم کیفیت زندگی، مفهومی چند جانبه و چند وجهی می باشد. با مرور مطالعات انجام شده در زمینه کیفیت زندگی شهری به وضوح دیده می شود که این مساله که کیفیت زندگی شهری دارای اجزای مختلفی می باشد، مورد تایید محققان قرار گرفته است. محققان در پژوهش های خود بر روی کیفیت زندگی شهری به طور کلی اجزای تا حد زیادی مشابه را به عنوان ابعاد مختلف کیفیت زندگی شهری انتخاب کرده اند ولی شاخص هایی که برای سنجش این اجزا در نظر گرفته اند، متفاوت می باشد.
جدول زیر جنبه هایی را که در پژوهش های مختلف در زمینه کیفیت زندگی شهری، به عنوان جنبه های مختلف کیفیت زندگی شهری توسط پژوهشگران مختلف انتخاب شده است،نشان می دهد
کیفیت زندگی ناشی از برخورداری
این نوع از کیفیت زندگی بیشتر ناشی از میزان برخورداری افراد از امکانات و سطح دسترسی افراد نسبت به خدمات رفاهی می باشد. این بعد از کیفیت زندگی بیشتر متغیرهای عینی کیفیت زندگی را پوشش میدهد. درآمد به عنوان یکی از متغیرهای اصلی این حوزه درنظر گرفته میشود. به خاطر چند بعدی بودن مقوله کیفیت زندگی نمی توان ادعا کرد که بالا بودن این بعد از کیفیت زندگی نشانهی کیفیت زندگی بالای افراد است.
۲-۶-۲- کیفیت زندگی ناشی از ارتباطات
این بعد از کیفیت زندگی ناشی از روابط و پیوندهای اجتماعی است. کیفیت روابط اجتماعی از نظر شکل، شدت و میزان درگیری عاطفی، بر سطح کیفیت زندگی تاثیر میگذارد. با این اوصاف روابط اجتماعی هم از نظر ذهنی و هم از نظر عینی بر کیفیت زندگی تاثیر خواهد گذاشت. ازاین رو روابط اجتماعی یکی از اساسیترین منابع کیفیت زندگی خواهد بود. درحال حاضر برخی تصور میکنند که از میزان تاثیر متغیرهای این بعد کاسته شده است. در حالی که با تغییر ساخت جامعه تنها شکل روابط تغییر یافته است. در حال حاضر از شدت روابط مبتنی بر صمیمیت کاسته شده و با اشکال دیگر روابط یعنی پیوندهای ضعیف و پیوندهای عمودی جایگزین شده است. این روابط باعث دستیابی به منابعی می شوند که در صورت عدم وجود آن ها با صرف هزینههای گزافی امکان پذیر خواهد بود.
۲-۶-۳- کیفیت زندگی ناشی از کیفیتِ بودن
تصور از خودمان و پاسخ به این سوال که ما چه کسی هستیم، بر قضاوت ما از کیفیت زندگی تاثیر میگذارد. این بعد بیشتر با بعد ذهنی کیفیت زندگی در ارتباط است. کمپبل دریافت که تصور دربارهی خود با مقولاتی مثل سواد و درآمد ارتباط قابل ملاحظهای ندارد، بلکه
بیشتر با احساس کنترل بر زندگی خود درمقابل این احساس که زندگی ما تا چه حد توسط نیروهای بیرونی کنترل میشود، مرتبط است. این بعد به واسطهی ایجاد این احساس که زندگی چقدر معنادار است؛ بر تصور از کیفیت زندگی تاثیر میگذارد.
۲-۶-۴- کیفیت زندگی شهری و برنامه ریزی
آرزوی بهبود کیفیت زندگی در مکانی مشخص و برای شخص یا گروه مشخص، کانون توجه مهمی برای برنامه ریزان است. هم چنین می توان اظهار کنیم که اقدام به برنامه ریزی بصورت فعالیتی عمومی و همگانی، به طور بالقوه ای می تواند کیفیت زندگی شهروندان را به وجود آورد.
کتاب کلاسیک فریدمن (۱۹۸۷) درباره ی برنامه ریزی در حوزه ی همگانی و عمومی، این موضوع را به طور زیادی روشن می سازد که برنامه ریزان مسئولیت قابل توجه ای برای همکاری و شرکت درایجاد جوامع آزاد، قانون مدار و مسئول برعهده دارند، جوامعی که در آن ها انتخاب های پیچیده و مرکب ارزیابی و سنجیده شده و برنامه های مناسب آن اجرا و تکمیل شده اند. چنین برنامه هایی عواقب و نتایج مستقیمی هم بر جنبه های خصوصی و هم جنبه های عمومی و همگانی زندگی شهروندان در زمینه ی کیفیت زندگی شان دارد (Massam 2002,198,) برنامه ریزان شهری، دولت مردان، سیاست مداران، سازمان های غیردولتی و (نیز) عموم مردم می کوشند تا فرایند و خروجی های برنامه ریزی را، در جهت تغییر شرایط و بالا بردن کیفیت زندگی تحت تاثیر قرار دهند و کالبد و محیط اجتماعی را فراهم کنند که در آن کیفیت زندگی ارتقاء یابد. مطالعه کیفیت زندگی در برنامه ریزی شهری به گستره وسیعی از فرض هایی متکی است که گستردگی آن ها به اندازه ی گوناگونی است که در کیفیت زندگی میان افراد، گروه ها یا مکان ها می تواند تشخیص داده شود و تدابیر تجویز شده می تواند یا باید تفاوت ها (و اختلافات) را ریشه کن نماید. به هرحال میان برنامه ریزان شهری و سیاست گذاران درباره ی تدقیق معنای کیفیت زندگی، اجزای منفردی که کیفیت زندگی را در بردارند (کیفیت زندگی از مجموع و تعامل آنها بدست می آید)و روشی که از طریق آن برنامه های ویژه، کیفیت زندگی را بهبود می بخشند، توافق اندکی وجود دارد. در عین حال درگزارشات و پروژه های برنامه ریزی شهری بسیاری به مفهوم کیفیت زندگی شهری اشاره می شود، چه به عنوان نتیجه و حاصل پروژه و چه به عنوان بررسی وضعیت موجود. در واقع استفاده از مفهوم کیفیت زندگی شهری در برنامه ریزی شهری حداقل می تواند در دو مرحله از فرایند برنامه ریزی مورد استفاده قرار بگیرد. مرحله اول جایی است که برنامه ریزان می خواهند چشم انداز صحیح و قابل اطمینانی از وضعیت موجود شهر داشته باشند. در واقع در این مرحله برنامه ریزان در پی آن هستند تا اولویت ها و مسائلی را که از اهمیت بیشتری برخوردار هستند، به طور ویژه مورد توجه قرار بدهند، که بررسی ابعاد مختلف کیفیت زندگی شهری می تواند راهنمای مناسبی برای آنها در این مرحله باشد. مرحله دوم جایی است که برنامه ها و پروژه ها می بایست مورد ارزیابی قرار بگیرند تا سودمندی و کارآیی آنها تایید شود. در این مرحله نیز بررسی اثراتی که این برنامه ها و پروژه ها بر روی ابعاد مختلف کیفیت زندگی شهری می توانند داشته باشند، راهنمای مناسبی را برای برنامه ریزان و تصمیم گیران بوجود می آورد. در واقع برنامه ها و پروژه هایی می تواند سودمندی و کارآیی داشته باشد که درنهایت منجر به بالا بردن کیفیت زندگی شهری شود و به خصوص برخی ابعاد آنرا که بیشتر مورد توجه برنامه ریزان شهری می باشد، ارتقاء دهد.