:
از بدو خلقت موجودات زنده و شروع زندگی بر کره خاکی موجودات هر کدام در چارچوب زندگی خود با ریسک سروکار داشته و ریسک در تمام امورات زندگی جزء لاینفک از چرخه حیات موجودات بوده است. تصمیم گیری برای انجام دادن یا ندادن کاری در شرایط مختلف بر اساس اطلاعات، تجارب، موقعیت و… برای تمامی موجودات کره خاکی وجود داشته، دارد و خواهد داشت. پارامترهای ریسک در زندگی روزمره همیشه وجود دارد و کسی نمی تواند از روبرو شدن با آن خوداری نماید.
عصر حاضر با رشد صنعت و تکنولوژی حاصل از رشد شعور و علوم انسان مواجه میباشد و این رشد پهنا دار، مشکلاتی چون پیچیدگی خطرات، تنوع خطرات، تعدد خطرات، مقادیر انحرافات و… را درانجام کارها مخصوصاً در انجام پروژه ها پیش روی خود دارد و خواهد داشت. پس می طلبد در این برهه از زمان جهت فایق آمدن به خطرات، شکستها، انحرافات و یا تبدیل تهدیدات به فرصتها با تهیه یک برنامه پیشگیرانه از تاثیر گذاری منفی ریسک بر پروژه ها و یا افزایش تاثیر پذیری مثبت ریسک بر پروژه قدم برداشت.
در گذشته و در مدیریت سنتی شکستها در بازنگریها مورد توجه قرار نمی گرفت و یا تا زمان بروز شکست علل مورد مطالعه قرار نداشت و به هیچ وجه شکستها جزء ضعفهای مدیران محسوب نمیشد ولی امروزه با پیشرفتهای حاصل در مدیریت، مدیری موفق است که با ساز وکارهای لازم از عهده مشکلات و موانع برآید.
هر سازمانی با توجه به نوع فعالیت خود با ریسکهای مربوط مواجه میباشد، برای مثال مدیریت مالی با ریسک سرمایه گذاری (محل وحجم سرمایه گذاری)، مدیریت تولید با ریسک میزان تولید و مدیریت پروژه با ریسک پروژه مواجه می باشند.
مدیریت پروژه دارای زیر شاخه هایی از انواع مدیریت، همچون مدیریت زمان، هزینه، منابع انسانی، تدارکات، کیفیت، محدوده و ریسک میباشد. با توجه به اینکه مدیران با کلمه ریسک آشنایی کافی را دارند و همیشه پروژه را مترادف با پروژه تعریف می نمایند، نیاز است مدیران در مراحل اولیه (مرحله مطالعه وطراحی) هر پروژه، مدیریت ریسک را از ابتدای پروژه تا انتهای آن تعریف نمایند و تلاش کنند که مدیریت ریسک به صورت نرم افزارهای مدیریتی در انجام پروژه ها مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی عوامل و تشخیص نقاط حادثه خیز و خطرآفرین در پروژه های اجرایی به منظور پیشگیری از بروز حوادث از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ریسک در پروژه، رویدادها یا وضعیتهای ممکن الوقوع و نامعلومی هستند، که در صورت وقوع به صورت پیامدهای منفی یا مثبت بر اهداف پروژه موثر می باشد. هر یک از این رویدادها یا وضعیتها، دارای علل مشخص و نتایج و پیامدهای قابل تشخیص هستند. پیامدهای این رویدادها مستقیماً در زمان، هزینه و کیفیت پروژه موثر می باشد. بنابراین شناسایی ریسک و تعیین میزان پیامدهای مثبت و منفی آن بر اهداف پروژه از اهمیت خاصی برخوردار است.
ارزیابی ریسک برای پاسخ به سوالات زیر انجام میشود:
-اگر یک ریسک خاص اتفاق بیافتد چقدر آسیب در پی خواهد داشت؟ – احتمال وقوع هر ریسک چقدر است؟ – کنترل هر ریسک چقدر هزینه دارد، آیا مقرون به صرفه است یا نه و یا سرنوشت پروژه را بکجا خواهد کشید و…
مهمترین فایده ارزیابی ریسک، کمک به تصمیم گیری صحیح، برای انتخاب راه حلهای اجرایی و ایمنی است. طبعا مدیران وقت و حوصله ورود
به جزئیات فوق را ندارند، لذا خروجی ارائه شده به آنها توسط مسئولین انجام ارزیابی اعداد و ارقام و نمودارهایی است که به تصمیم گیری آنها کمک میکند. ارزیابی ریسک میتواند لزوم هزینه کردن برای امنیت را به تصمیم گیران سازمان اثبات کند. نتایج ارزیابی ریسک به جهت گیری صحیح در انتخاب راه حلها (که همانا دفع تهدیدهای اصلی است) کمک میکند، همچنین میتواند در تولید و اصلاح خط مشیهای امنیت سازمان (Security Policy) استفاده شود.
مدیریت پروژه کلید توسعه اقتصادی هر کشوری محسوب شده و پروژه با عنصری مهم بنام فعالیت شکل گرفته، شروع وخاتمه می یابد. اگرفعالیتی باشد، قطعا ریسکی وجود خواهد داشت و اگر فعالیت نباشد برعکس. پس با این وجود در سطوح عملیاتی یک سازمان، کارکنان و مدیریت طبق معمول، تمرکزشان روی یک نوع از مدیریت ریسک خطرناک به نام ریسک عملیاتی است. به محض اینکه که کارکنان و مدیریت فرایندهای کاری را به اجرا در میآورند، ریسکهای عملیاتی شروع به ظهور میکنند. نقصان موجود در ذات فرایندها میتواند به عدم کارایی و مشکلاتی در خلال عملیات منجر شود، که این امر میتواند اثر نامطلوبی بر موفقیت سازمان بگذارد.
مدیریت ریسک، مجموعه فرایندهای لازم برای شناسایی، تجزیه، تحلیل واکنش و کنترل در مقابل یک پروژه به منظور بیشینه کردن وقایع مثبت وکمینه کردن وقایع ناگوار یا منفی میباشد که میتواند براهداف اصلی پروژه تاثیر بگذارد. مدیریت ریسک به شناسایی ریسکهای پروژه، اطلاع از اولویت بندی هر کدام از این ریسکها، تجزیه و تحلیل واتخاذ استراتژی مناسب در پاسخگویی به این ریسکها اطلاق می گردد. یکی از ایده آل ترین روشها برای شناسایی و طبقه بندی ریسکها، ایجاد یک ساختار شکست ریسک میباشد.
با توجه به اینکه در تقویم سازندگی کشورمان ایران، بعد از 8 سال دفاع مقدس، گاز محور توسعه در کشور قلمداد شده واجرای پروژه های گازرسانی از آمار ارقام بالایی نسبت به سایر پروژه ها مورد توجه دولت قرارگرفت، لذا به علت وسعت وگستردگی پروژه ها در سطح کشور از جمله پر مخاتره ترین پروژه های کشور محسوب میگردد. شناسایی عوامل ریسک، آگاهی از احتمال وقوع و نوع یا میزان تاثیرات آنها به عنوان بخشی از فرایند مدیریت ریسک، گامی مهم و استوار در جهت ارزیابی و اقدام به موقع و مناسب به ریسکها، به جهت کاهش حوادث، کاهش انواع زیان های پروژه می باشد. با توجه به وسعت پروژه های اجرایی، شناخت و تجزیه وتحلیل ریسکها به صورت کیفی و تجربی بدون استفاده از نرم افزارهای پیشرفته مدیریت ریسک پروژه مانند، Pert Master نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.
داشتن زندگی عاری از خطر آرزو و هدف همه مردم در اعصار بوده است، زیرا میل به ایمنی و امنیت بخش تفکیک ناپذیری از ماهیت همه انسانها میباشد. از طرفی بشر همواره در تلاش برای بهبود زندگی و راحتی بیشتر بوده و در این راه سعی کرده با ایجاد تغییر در طبیعت، متغییرهای آن را به خدمت خود درآورد، که در این راه همراه با دستیابی به مواد، تجهیزات، دستگاه ها و به عبارتی ساده به خدمت گرفتن فن آوری نوین به همان اندازه نیز با خطرات بیشتر و همچنین جدیدتری مواجه گردیده است.
در گذشته برنامه های ایمنی معمولا بر اساس یک فلسفه “بعد از واقعه”به بررسی وکنترل حوادث میپرداختند. بدین معنی که مهندسی ایمنی بعد از وقوع یک حادثه وارد عمل میشد و سعی می کرد علل حادثه را مشخص کرده و از نتایج حاصله به عنوان پایه ای برای پیشگیری حوادث مشابه استفاده کند.
با توسعه و گسترش سیستمهای حساس و بسیار پیچیده مثل کلاهک های اتمی، تاسیسات گازی دیگر نمی توان به حوادث اجازه وقوع داد تا بعد از وقوع به بررسی علل پرداخت. بنابراین سعی میشود روش هایی برای تجزیه و تحلیل حوادث و ریسکها ابداع شود که بتوانند پتانسیل وقوع خطر را قبل از عملیات یک سیستم شناسایی کنند.
جهان امروز سرشار از عدم قطعیت ها و ریسکها است و شرط بقا و موفقیت، آگاهی ازشناخت محیط و تصمیم گیری صحیح، سریع و به موقع است. در صورت عدم شناسایی عوامل ریسک زای درونی و بیرونی در پروژه یا خطای تصمیم گیری مدیریتی افزایش انواع هزینه ها را به دنبال خواهد داشت.
انجام پروژه با کمترین هزینه، با کمترین خطر، با کیفیت و کمیت عالی درحداقل زمان از مهمترین اهداف مدیریت یک پروژه میباشد، بنابراین مدیریت ریسک با فرایند سیستماتیک و بر اساس نظام بندی تجربیات مدیران و عوامل موثر در پروژه بر احتمال وقوع هر پیشامد و شناسایی تاثیرات پیشامد و تدبیر فعالیتهای جایگزین، به منظور جلوگیری از انحراف پروژه اعمال میگردد. لذا با بکار گیری درست این تکنیک اهداف کلان پروژه قابل حصول و نتایج موفقیت آمیز خواهد شد.
پروژه های گازرسانی با کدام ریسکها مواجه هستند؟
مدیریت ریسک های موجود در پروژه ها ی گازرسانی چه نتایجی را بدست می آورد؟
مدیریت ریسک با اجرای پروژه های گازرسانی رابطه معنا داری دارد.
فرایند مدیریت ریسک ، باپروژه های گازرسانی شرکت گاز استان آذربایجان غربی دارای رابطه میباشد.
ریسکهای موجود در پروژه های گازرسانی شرکت گاز استان آذربایجان غربی دارای رابطه اولویت بندی میباشند.
هدف کلی تحقیق حاضر شناسایی ریسک های موجود در پروژه های گازرسانی شرکت گازاستان آذربایجان غربی والویت بندی مناسب این ریسک ها می باشد . در راستای این هدف ،اهداف ذیل دنبال میشود:
1-تعیین ریسک های مواجه شده در پروژه های گازرسانی شرکت گاز استان آذربایجان غربی.
2-تعیین وشناسایی ومعرفی فرایند مدیریت ریسک در پروژه های گازرسانی شرکت گاز استان آذربایجان غربی
3-اولویت بندی و انتخاب استراتژی های مناسب ریسکها وفواید حاصل از آنها در پروژه های گاز رسانی شرکت گاز استان آذربایجان غربی.
در عصر گسترش روزافزون جهانیشدن، رقابتپذیری یک موضوع مهم در بین سیاستگذاران سطوح مختلف (کشور، صنعت و شرکت) در بخشهای مختلف دنیاست. چه در عرصه رقابت در بازارهای داخلی و چه درصحنهی بازارهای جهانی، استراتژیهای کسبوکار بدین منظور تدوین میشوند، تا شرکتها راه حرکت را از موقعیت رقابتی فعلیشان به یک موقعیت قویتر جدید تعیین کنند. سازمانها در نحوه عملکرد و روشهای کاری، متفاوت از هم عمل میکنند. شرکتهای کلاسی جهانی از ویژگیهای مشترکی بهمنظور ارتقای رقابتپذیری برخوردارند. عامل کلیدی در موفقیت سازمانهای کلاسی جهانی، توانایی آن ها در یکپارچهسازی فعالیتها برای تأثیرگذاری در سه حوزه بازار، عملیات و فرهنگ است. مزیت رقابتی از تلاشی هماهنگ در جهت ایجاد تمایز در بازار، عملیات و فرهنگ است، از سوی دیگر اهمیت نقش داراییهای نامشهود در اثربخشی فعالیتهای سازمان، همچنین خلق و بقای عملکرد مالی کسبوکارها در سطح صنایع مختلف بر همگان آشکار است. برای رسیدن به این اهداف، یکی از معروفترین مفاهیم بازاریابی که در طول دهه گذشته از سوی دانشگاهیان و عاملان بازاریابی موردتحقیق و بررسی قرارگرفته، ارزشی ویژه برند است.
دنیای امروز، عرصه حضور موفق برندهایی است که علاوه بر تسلط به سهم بازار، تقویت حسی اعتماد و وفاداری در مشتریان و ارزشآفرینی برای سهامداران خود، الهامبخش حس هدفمندی و تعهد در جامعه هستند و با معرفی ایدهها و نوآوری در عرصه صنایع و تجارت جهانی، نام کشور و ملت خود را اعتلا میبخشند. شناخت این نقش، نیاز سازمانها و دولتها به خلق ارزشی از طریق نام و نشان تجاری (برند) خود را تقویت کرده است. لذا دستیابی به مزیت رقابتی در دنیای امروزه تنها با تکیهبر ویژگیهای کارکردی محصولات و خدمات حاصل نمیگردد؛ بلکه برند عاملی متمایزکننده شرکتها و بانکها از رقبایشان میباشد.
نام تجاری ازجمله داراییهای نامشهود هر شرکت است که منبع بالاترین ارزشها است. امروزه سرمایه اصلی بسیاری از کسبوکارها نام تجاری آن ها است، نامی که سابقه آن نزد عموم یکی از ارزشهای پایدار است. برای دهه ها ارزشی شرکتها برحسب املاک، تجهیزات، کارخانهها و داراییهای مشهود اندازهگیری میشد. اما در حال حاضر به این نتیجه رسیدهاند که ارزش واقعی یک شرکت جایی بیرون از آن یعنی در ذهن مشتریان بالقوه و بالفعل قرار دارد.
تمایز میان نام تجاری و محصول، بنیادین است. به گفته استون کینگ محصولات، آن چیزهایی هستند که شرکتها میسازند و آنچه مشتری میخرد، نام تجاری یا همان برند است. برندها، اغلب بهعنوان یکی از ارزشمندترین داراییهای سازمان به شمار میرود (بارویز[1]، ۱۹۹۳). امروزه برند دیگر تنها یک ابزار کارآمد در دست مدیران نیست، بلکه یک الزام استراتژیک است که سازمانها را در جهت خلق ارزش بیشتر برای مشتریان و همچنین ایجاد مزیتهای رقابتی پایدار کمک میسازد (کلر[2]، ۱۹۹۳). زمانی که یک کالا برند میشود نسبت به زمانی که برند نبوده، ارزشمندتر میشود و از این ارزش بیشتر بهعنوان ارزش ویژه برنده یاد میشود (آکر[3]، ۱۹۹۶). وقتی ارزش ویژه برند یک کالا بهقدر کافی بالا باشد، خریداران هدف در برابر آن کالا مثبت عمل میکنند، بهطور مثال بهای بیشتری برای آن کالا پرداخت میکنند، بهکرات آن کالا را خریداری میکنند، مشغول رفتارهای شایعه آمیز و … میشوند (کلر، ۲۰۰۸). همچنین میتواند به درآمد بیشتر، هزینههای پایینتر و سود بالاتری منجر شود و اثرات مستقیمی بر توانایی سازمان در اتخاذ تصمیمات مناسب در مورد افزایش قیمت محصولات، اثربخشی ارتباطات بازاریابی و موفقیت در توسعه تجاری داشته باشد (کلر، ۲۰۰۳) از این لحاظ یک شرکت میتواند با هر چه قویتر کردن آن برند، موقعیت رقابتیاش را بهبود بخشد و عملکرد مالی را افزایش دهد.
لازم به ذکر است که اهمیت ارزشی ویژه برند محدود به مسائل گفتهشده نیست و میتواند بهعنوان راهنمایی جهت برنامهریزی و تصمیمگیریهای آتی مدیران سازمان مطرح گردد. مسائلی چون سنجش میزان وفاداری مشتریان، عکسالعملهای کششی در قبال تغییر قیمت، ارزیابی نگرشهای بازار و… از مطالعه ارزشی ویژه برند استخراج میشود. اندیشمندان از معنای ارزش ویژه برند برداشتهای گوناگونی داشتهاند، برخی آن را ارزشافزوده نام برند به محصول، وفاداری به برند، شناخت برند، آگاهی از برند کیفیت ادراکی مطلوبیت افزودهشده، تغییرات رفتاری ناشی از شناخت برند و…. تعریف کردهاند. برخی از اندیشمندان، کاربرد واژه ارزشی ویژه برند را به مفهوم ارزیابی مفاهیم ذهنی مشتریان و برخی دیگر آن را مفاهیم رفتاری میدانند. بهعبارتدیگر ارزش ویژه برند به دودسته طبقهبندی میشود: آن هایی که شامل ادراکات میباشد (همچون آگاهی از برند، تداعی برند و کیفیت ادراکشده) و آن هایی که شامل رفتار مشتری میباشد (همچون وفاداری به برند و تمرکز بر تفاوتهای قیمتی) برخی دیگر از اندیشمندان از جنبه مالی به برند نگریسته و به ارزش ویژه برند در قالب ارزش خالص مالی مینگرند (پشاو[4]، ۲۰۰۵).
اخیراً محققان بیان کردهاند که بایستی چگونگی ارتباط برقرار کردن مصرفکنندگان را با برند همانند ارتباط برقرار کردن آن ها در زندگی شخصیشان بررسی میشود (رادولف[5] و همکاران ۲۰۰۶). یعنی بایستی به بعد شناختی و ادراکی آن ها توجه شود.
دارائیهای اصلی عبارتاند از: آگاهی برند، کیفیت برند، وفاداری برند و تداعی برند(آکر، 1991). دارایی نامشهود دیگری که مطرح شد، مفهوم دانش مشتری است. یونگ[6] و همکاران (2011) دانش مشتری را بهعنوان درک آن چیزی میدانند که مشتری از کیفیت محصول یا خدمت، ارتباط مؤثر و تعامل اجتماعی ترجیح میدهد. رجبعلی بگلو(1391) نیز معتقدند دانش مشتری در اشکال زیر قابلطرح است:
دانش عینی مشتری، اطلاعات ساختیافته مشتری در پایگاههای داده و دانش ضمنی مشتری (دانشی که در ذهن کارمندان و مشتریان قرار دارد). طبیعی است سازمانهایی که مفهوم دانش مشتری را نمیشناسند و به اهمیت این نوع دانش نیز پی نبردهاند، در ارائه محصولها و خدمات مهم برای مشتریان موفق نیستند و بنابراین در طول زمان جای خود را به سازمانهای رقیب میدهند. تفاوتی ندارد این سازمان، انتفاعی (مانند سازمانهای تجاری مثل بانک) باشد یا غیرانتفاعی و هردو سازمانها جای خود را به رقبای تجاری یا غیرتجاری خود خواهند داد(رجبعلی بگلو، 1391).
اساس آنچه در مدیریت دانش مشتری وجود دارد بهبود عملکرد کارها با بهره گرفتن از دانش و تجربه مشتری است و این مسئله برای سازمانهای کاربرمحوری همچون بانکها و مراکز خدمات مالی که به ارتباط قویتری با کاربران نیاز دارند، بسیار حیاتیتر است. برای اینکه روابط بهتری با مشتریان ایجاد نمائیم، ضروری است که به هر مشتری به روش ترجیحی او ارائه خدمات نمائیم که در این صورت به مدیریت دانش مشتری نیازمند خواهیم بود(دونپورت و همکاران[7]، 2001). مدیریت دانش مشتری فرایندی است که یک سازمان یا شرکت برای شناسایی، فراهم آوری و بهکارگیری دانش مشتریان خود به کار میبندد.در چرخه مدیریت دانش مشتری از انواع دانشی که در تعامل بین مشتریان و سازمان به وجود میآید استفاده میشود تا برای هر دو طرف (مشتری و سازمان) ارزشآفرینی شده و خدمت یا محصول بهتر و مناسبتری ارائه شود (راولی[8]، 2002).
این دانش انواعی دارد که عبارتاند از: دانش از، دانش برای، دانش درباره و دانش با مشتری که این انواع دانش درنهایت به دانشآفرینی مشترک میان سازمان و مشتریان منجر میگردد. درواقع در این دانشآفرینی یا خلق دانش، تلاش میشود تا سازمان و مشتریان با یکدیگر همکاری میکنند و دانش موجود را برای خلق دانش جدید ترکیب کنند.در این صورت است که میتوان امید داشت تا دانش مشتری را برای بهبود فرایندهای کاری استفاده کرد. در این چرخه، بیشتر فرایندهایی که در مدیریت دانش وجود دارد بکار گرفته میشود تا بتوان از این دانش بهگونهای در خدمات استفاده کرد که رضایت از خدمات و محصولات را دربر داشته باشد. بایستی اشاره کرد که دانش بهعنوان یکی از مهمترین منابع مهم اثربخشی و نوآوری در همه سازمانها محسوب میشود و همه سازمانها باید از دانش برای بهبود عملکرد خود استفاده کنند. به نظر میرسد سهم همه سازمانها در بهرهمندی از دانش مشتریان یکسان نیست و تجربه نشان داده است که سازمانهای تجاری و انتفاعی در شناسایی، ذخیرهسازی و استفاده از دانش یا مدیریت دانش (بهویژه این نوع از دانش یعنی مدیریت دانش مشتری) بسیار پیشروتر از سازمانهای غیرانتفاعی هستند. بنابراین لازم است سازمانهای غیرانتفاعی هم از این نوع دانش غفلت نکرده و زمینه بهرهمندی از این رویکرد و فرایند را در دستور کار خود قرار دهند تا از مزایای آن نیز استفاده کنند(پاکویت[9]، 2008). ضمن بررسی مقالات منتشرشده در حوزه برندینگ و با توجه به مدل دیوید آکر (1991) در خصوص اجزای سازنده ارزش ویژه برند و همچنین بامطالعه مقالاتی در حوزه مفهوم دانش مشتری، وجود یک رابطه مکنون میان دانش مشتری و ارزش ویژه برند به نظر میرسد. ازآنجاکه طبق مدل آکر، وفاداری موجب افزایش ارزش ویژه برند میگردد و همچنین با عنایت به تعریف مفهوم دانش مشتری و ارتباط آن با مفهوم وفاداری مشتری (به استناد پیشینه موجود) به نظر میرسد که دانش مشتری میتواند از طریق عامل وفاداری باعث افزایش ارزش ویژه برند گردد.
امروزه ، برند به نیروی مستقلی در اقتصاد مدرن تبدیلشده است. برندها همچنین، سهم قابلتوجهی از ارزش کل صنایع را به خود اختصاص دادهاند. سهم برندها از ارزش کل شرکتهای [10]FMCG، بیش از 60% است که همین موضوع، نشاندهنده اهمیت بسیار زیاد برند میباشد(آتیلگان و همکاران، 2007). موضوع ارزش یک برند از دیدگاه مصرفکننده، وعدهی یک تجربه و وفای به آن است: از چشمانداز کسبوکار یک سرمایه است که میتواند یک منبع درآمدی امن در آینده به شمار آید، که منجر به افزایش ارزش سهام نیز شود. امروزه برندها چیزی را نمیتوانند از مشتریان پنهان کنند چراکه مصرفکنندگان بلافاصله میتوانند تجربیات خود را در سطح جهانی و بهصورت آنلاین به اشتراک بگذارند(آرای[11] و همکاران ۲۰۱۴) و برای حضور موفق در بازار پویای امروزی، باید یک جزء مهم به نام دانش مشتری[12] را مدنظر قرارداد. دانش مشتری بهطور فزایندهای، منبع راهبردی کلیدی در موفقیت هر شرکتی شناختهشده است. دانش مشتری یک دارایی نامحسوس بسیار ضروری برای هر سازمانی است؛ زیرابه آن سازمان کمک میکند تا خود را در راستای تولید ارزش سازماندهی کند(زنجانی و همکاران، 2008). دراینبین وفاداری قوی مشتریان نسبت به ویژگیهای مربوط به برند موجب موقعیت پرمنفعت برای سازمان میشود و این رابطه بین ادراک مشتریان و خروجیهای مالی مثبت برای سازمان، سازمانها را بیشازپیش به سمت تأکید بر رویکرد مدیریت برند و تمرکز بر مشتری (که توسط دوشرناتولی و دالاولموریلی هم مورد تائید است) هدایت میکند. دوشرناتولی و دال اولموریلی چنین عنوان میکنند که مدیریت برند باید هم ورودی و هم خروجی سازمان را آنگونه که توسط مشتریان ادراک میشود باهم در برداشته باشد و مدنظر قرار دهد(کینگ و گراس[13] ،2005). با توجه به مطالب فوقالذکر اهمیت روزافزون ارزش ویژه برند در صنعت بانکداری و نقش غیرقابلانکار دانش مشتری و وفاداری مشتری در این ارزش، در این تحقیق به دنبال تبیین روابط بین آن ها و اندازهگیری میزان تأثیر وفاداری و مدیریت بر دانش مشتری هستیم.
هدف اصلی
هدف اصلی این تحقیق عبارت است از بررسی تأثیر استفاده از دانش مشتری بر ارزش ویژه برند با آزمون نقش میانجی وفاداری مشتری میباشد.
اهداف فرعی
1- بررسی تأثیر استفاده از دانش مشتری بر وفاداری مشتری در بین مشتریان بانک قوامین
2- بررسی تأثیر وفاداری بر ارزش ویژه برند در بین مشتریان بانک قوامین
3- بررسی تأثیر دانش مشتری بر ارزش ویژه برند در بین مشتریان بانک قوامین
فرضیه اصلی
دانش مشتری با نقش میانجیگری وفاداری مشتری بر ارزش ویژه برند بانک قوامین تأثیر مثبت دارد.
فرضیات فرعی
استفاده از دانش مشتری متغیر مستقل، وفاداری مشتری متغیر میانجی و ارزش ویژه برند متغیر وابسته میباشد.
:
طی دو دهه اخیر بروز بحرانهای مالی در سیستم بانکی، باعث متضرر ساختن بسیاری از بانکها و مؤسسات اعتباری و ورشکستگی برخی از آن ها در اقتصاد جهانی گردیده است. درنتیجه وقوع چنین بحرانهایی است که وظیفه ناظران بهعنوان شناسایی منابع بروز بحران در جهت تصمیمگیری برای کاهش شدت و اثرات آن اهمیت پیدا میکند.
ازآنجاکه میزان مطالبات سیستم بانکی کشور در همه بخشها رو به افزایش بوده است. به نظر میرسد شرایط اقتصاد کلان میتواند نقش مهمی در وضعیت پرتفوی اعتباری بانکها و کیفیت مطالبات آن ها داشته باشد. بروز بحران در سیستم مالی میتواند به خروج پسانداز سپردهگذاران از بانکها منجر شود. بهطوریکه اگر نا اطمینانی به سیستم بانکی و شرایط ناپایدار توسط پسانداز کنندگان احساس شود و آنان راهی بهتر برای نگهداری پساندازهای خود بیابند، اقدام به خروج سپردههای خود از بانکها مینمایند. بهعلاوه، ازآنجاکه بانکها بخش عمدهای از سپردههای مشتریان را بهصورت تسهیلات اعطا کردند، درصورتیکه تسهیلات بهموقع بازپرداخت نشود، با کاهش ناگهانی منابع مواجه شده و در شرایط بدبینانه حتی ممکن است وضعیت به ورشکستگی بانکها هم منجر شود. بهطور کل میتوان گفت بحران مالی به یک شوک یا تغییر ناگهانی و سریع در همه یا اکثر شاخصهای مالی شامل نرخهای بهره کوتاهمدت، قیمت داراییها، تغییر در رفتار و عملکرد مدیریتی، ورشکستگی و سقوط مؤسسات مالی اطلاق میشود. اینکه یک آشفتگی کوچک مالی به بحران مالی بینجامد، به عوامل مختلفی بستگی دارد.
شکنندگی رشد اعتبارات بانکی، سرعت معکوس شدن انتظارات، فروریختن اعتماد عمومی (مانند شکست یک مؤسسه مالی و …) همه در شکلگیری بحران نقش دارند. در ایران بانکها بزرگترین نهاد مالی بوده و اعتبارات رگ حیات سیستم بانکی و تمام واحدهای اقتصادی میباشند. همچنین توزیع اعتبارات برای هر دو بخش فوق متأثر از سیاستهای کلان اقتصادی علیالخصوص در حوزه مالی و پولی هستند. ازآنجاکه بانکهای کشور ازلحاظ سرمایه اکثراً وابسته به بخش دولتی میباشند، درنتیجه اولین توجه بهمنظور تأمین منابع بهسوی این بانکها منعطف میشود. در شرایطی که بانکهای دولتی از حمایت دولت برای جلوگیری از ورشکستگی برخوردارند، افزایش مطالبات معوق موجب عدم تحقق اهداف ارائه تسهیلات بانکی در جهت رشد اقتصادی کشور و اتلاف منابع محسوب میگردد.
اهمیت و حساسیت نظام بانکی در تنظیم روابط و مناسـبات اقتصـادی داخلـی هـر کشور ازیکطرف و تأثیر به سزای آن درصحنه اقتصـاد جهـانی و تسـهیل و ارتقای سطح تجارت بینالمللی از طرف دیگر؛ باعث گردیده تا صاحبنظران اقتصادی، بانکها را بهعنوان یکی از عوامل توسعه اقتصـادی و شـکلگیـری ظرفیـت و تـوان تولیـد کشورها بهحساب آورند. بانکها بهعنوان یکی از مهمترین ابزارهای اجرای سیاستهای پولی در اختیار دولت و سیستم اقتصادی هر کشور میباشند، زیرا ازیکطرف پساندازهای کوچک و وجوه سرگردان موجود در دست مردم را جمع آوری کـرده و از سوی دیگر در راستای اجـرای سیاسـتهـای اقتصـادی و اعتبـاری تنظیمشده و تکلیفی، منابع مالی لازم را به بخشهای موردنظر تخصیص داده و ناگزیر با یک سری مسائل و مشکلاتی مواجه میگردند که توجه به آن ها ضروری است. یکی از مهمترین مشکلات اساسی که امروزه بانکها با آن مواجه هستند، مشکل مطالبات معوق اسـت. مطالبات معوق بانکی محصول شرایط اقتصادی و بالا بودن سطح تورم و همچنین نمایانگر ضعف عملکرد بانکها در مدیریت منابع و مصارف خود میباشد. بدیهی است افزایش مطالبات معوقه بانکها باعث می شود که منابع بانکی از مصارف آن کمتر شود و این موضوع کاهش تسهیلات دهی بانکها و در سطح ملی تبعات گستردهتری ازجمله افزایش تورم، توسعه دلالی و اقتصاد زیرزمینی را در پی دارد (امینی و همکاران، 1389).
در حال حاضر اکثر بانکهای ایران با حبس منابع بهعنوان مطالبات معوق مواجه هستند که با توجه به روند فزاینده معوق شدن تسهیلات، روزبهروز از قدرت اعتبار دهی بانکها و درنهایت کسب درآمد آن ها کاسته میشود. این در حالی است که نسبت مطالبات معوق به تسهیلات در برخی از بانکها به چندین برابر حدنصاب قبول دو درصد افزایشیافته است؛ که با توجه به موارد مطروحه پرواضح است شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری در بانکها و مؤسسات اعتباری از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه میتواند از وقوع زیان قصور وامها و بهتبع آن بحران بانکی جلوگیری نماید. عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری بانکها به دودسته کلی عوامل داخلی و خارجی تقسیم میگردد. عوامل داخلی تحت کنترل مدیریت شعب بانکها و عوامل خارجی خارج از کنترل مدیریت و تحت تأثیر محیط کلان میباشند (فردوسی و همکاران، 1392).
مهمترین فعالیت بانکها جمع آوری منابع مالی و تخصص آن ها به بخشهای مختلف اقتصادی است؛ اما باید توجه داشت که از یکسوی، همین منابع مالی، تأمینکننده نیازهای بانک برای اعطای تسهیلات بوده و از سوی دیگر، بانکها باید منابع مالی محدود خود را بهصورت بهینه به تولید کالاها و خدمات اختصاص دهند که به معنای فعالیت بنگاه در سطح کارا میباشد، چراکه ازنظر تئوریهای اقتصاد، کارایی نتیجه بهینهسازی تولید و تخصص منابع است. بهبیاندیگر، در یک واحد تولیدی، مدیران و نیروی کار با توجه به اهداف موردنظر بنگاه و توان فناوری موجود درصدد تعیین میزان تولید خود بهگونهای هستند که ضمن استفاده از حداکثر امکانات و منابع و تخصیص مطلوب هزینه، عوامل تولید (سرمایه و نیروی انسانی) را بهصورت بهینه مورداستفاده قرار دهند. بانکها نیز از این قاعده مستثنی نبوده و درصدد اعطای تسهیلات به شرکتها و اشخاصی هستند که ضمن برخورداری از ریسک پایین بتوانند بازده متناسب با سود تسهیلات اعطایی را داشته باشند. این امر زمانی محقق میشود که بانکها قادر به شناسایی مشتریان اعتباری خود (حقیقی و حقوقی) بوده و بتوانند آن ها را بر اساس توانایی و تمایل نسبت به بازپرداخت کامل و بهموقع تعهدات طبقهبندی نمایند. با عنایت به موارد مطروحه پرواضح است شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری در بانکها و مؤسسات اعتباری از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه میتواند از وقوع زیان قصور وامها و بهتبع آن بحران بانکی جلوگیری نماید (کرد بچه و پردل نوشآبادی، 1390).
ازآنجاکه میزان مطالبات سیستم بانکی کشور در همه بخشها از سال 1382 رو به افزایش بوده است، به نظر میرسد شرایط اقتصاد کلان می تواند نقش مهمی در وضعیت پرتفوی اعتباری بانکها و کیفیت مطالبات آن ها داشته باشد. بروز بحران در سیستم مالی می تواند به خروج پسانداز سپردهگذاران از بانکها منجر شود. بهطوریکه اگر نا اطمینانی به سیستم بانکی و شرایط ناپایدار توسط پسانداز کنندگان احساس شود و آنان راهی بهتر برای نگهداری پساندازهای خود بیابند، اقدام به خروج سپردههای خود از بانکها مینمایند. بهعلاوه، ازآنجاکه بانکها بخش عمدهای از سپردههای مشتریان را بهصورت تسهیلات اعطا کردند، درصورتیکه تسهیلات بهموقع بازپرداخت نشود، با کاهش ناگهانی منابع مواجه شده و در شرایط بدبینانه حتی ممکن است وضعیت به ورشکستگی بانکها هم منجر شود. بهطور کل میتوان گفت بحران مالی به یک شوک یا تغییر ناگهانی و سریع در همه یا اکثر شاخص های مالی شامل نرخهای بهره کوتاهمدت، قیمت دارایی ها، تغییر در رفتار و عملکرد مدیریتی، ورشکستگی و سقوط مؤسسات مالی اطلاق میشود.
مسئله اصلی تحقیق این است که با توجه به تأثیرپذیری مطالبات معوق بانکها از شرایط اقتصاد کلان کشور لازم است که چگونگی این رابطه تبیین گردد.
مهمترین فعالیت بانکها جمع آوری منابع مالی و تخصص آن ها به بخشهای مختلف اقتصادی است؛ اما باید توجه داشت که از یکسوی، همین منابع مالی، تأمینکننده نیازهای بانک برای اعطای تسهیلات بوده و از سوی دیگر، بانکها باید منابع مالی محدود خود را بهصورت بهینه به تولید کالاها و خدمات اختصاص دهند که به معنای فعالیت بنگاه در سطح کارا میباشد، چراکه ازنظر تئوریهای اقتصاد، کارایی نتیجه بهینهسازی تولید و تخصص منابع است. بهبیاندیگر، در یک واحد تولیدی، مدیران و نیروی کار با توجه به اهداف موردنظر بنگاه و توان فناوری موجود درصدد تعیین میزان تولید خود بهگونهای هستند که ضمن استفاده از حداکثر امکانات و منابع و تخصیص مطلوب هزینه، عوامل تولید (سرمایه و نیروی انسانی) را بهصورت بهینه مورداستفاده قرار دهند. بانکها نیز از این قاعده مستثنا نبوده و درصدد اعطای تسهیلات به شرکتها و اشخاصی هستند که ضمن برخورداری از ریسک پایین بتوانند بازده متناسب با سود تسهیلات اعطایی را داشته باشند. این امر زمانی محقق میشود که بانکها قادر به شناسایی مشتریان اعتباری خود (حقیقی و حقوقی) بوده و بتوانند آن ها را بر اساس توانایی و تمایل نسبت به بازپرداخت کامل و بهموقع تعهدات طبقهبندی نمایند. با عنایت به موارد مطروحه پرواضح است شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری در بانکها و مؤسسات اعتباری از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه میتواند از وقوع زیان قصور وامها و بهتبع آن بحران بانکی جلوگیری نماید (کرد بچه و پردل نوشآبادی، 1390).
در حال حاضر اکثر بانکهای ایران با حبس منابع بهعنوان مطالبات معوق مواجه هستند که با توجه به روند فزاینده معوق شدن تسهیلات، روزبهروز از قدرت اعتبار دهی بانکها و درنهایت کسب درآمد آن ها کاسته میشود. این در حالی است که نسبت مطالبات معوق به تسهیلات در برخی از بانکها به چندین برابر حدنصاب قابلقبول دو درصد افزایشیافته است؛ که با توجه به موارد مطروحه پرواضح است شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری در بانکها و مؤسسات اعتباری از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه میتواند از وقوع زیان قصور وامها و بهتبع آن بحران بانکی جلوگیری نماید. عوامل مؤثر بر ریسک اعتباری بانکها به دودسته کلی عوامل داخلی و خارجی تقسیم میگردد. عوامل داخلی تحت کنترل مدیریت شعب بانکها و عوامل خارجی خارج از کنترل مدیریت و تحت تأثیر محیط کلان میباشند.
افزایش مطالبات معوق و جستجوی راهکارهای مقابله با آن، امروزه به یکی از دغدغههای اصلی مدیران بانکی کشور تبدیلشده است و البته اولین و مؤثرترین گام برای درمان این درد مسری و مزمن هم آسیبشناسی و سپس یافتن راهکارهای درمانی مؤثر در اصلاح و بهبود شرایط بانکها بهعنوان بزرگترین بیماران اقتصادی کشور است (ذوالنوریان،1389). با توجه به این مطالب و اهمیت وصول مطالبات معوق بانکها انجام پژوهشی در خصوص شناسایی علل و عوامل افزایش مطالبات معوق و شناسایی راهکارهای کاهش آن ضروری به نظر میرسد، لذا محقق بر آن شد که به بررسی این مسئله در سیستم بانکی بپردازد.
هدف اصلی این مطالعه شناسایی عوامل مؤثر معوقات بانکی در ایران، طی دوره زمانی 1391-1379 با بهره گرفتن از رهیافت داده های ترکیبی و راهکارهای عملی مناسب جهت متعادل نمودن آن در سیستم بانکی است.
مطالبات معوق نشاندهنده تعهداتی است که مصرفکننده تسهیلات ایفا ننموده است. مطالبات معوق میتواند شامل بخشهای خصوصی و دولتی باشد که هر یک از آن ها ممکن است از منابع تسهیلات تکلیفی یا منابع عادی بانک استفاده نموده باشند و در موعد مقرر نسبت به واریز اقساط خود اقدام ننموده است. بهطورکلی میتوان بیان کرد فقدان سیاستهای بانکی معقول و نوین در کشور که بانکها را به تصاحب وثایق (خصوصاً ” ملکی) تسهیلات گیرندگان تشویق می کند، ضعف کارشناسی بانکها در مورد ارزیابی طرحهای توجیهی متقاضیان وام، اعطای وامهای دستوری (چه از سوی دولت و چه از سوی گروههای ذینفع) بدون توجیه آن ها از دیگر عوامل تشدیدکننده رشد مطالبات معوق میباشند.
با توجه به این مطالب و اهمیت وصول مطالبات معوق بانکها انجام پژوهشی در خصوص شناسایی علل و عوامل افزایش مطالبات معوق و شناسایی راهکارهای کاهش آن ضروری به نظر میرسد، لذا در این تحقیق بر آن شدیم که به بررسی این مسئله در سیستم بانکی بپردازیم.
مطالبات معوق نشاندهنده تعهداتی است که مصرفکننده تسـهیلات ایفـا ننمـوده است. مطالبات معوق می تواند شامل بخشهای خصوصی و دولتی باشد که هر یک از آن ها ممکن است از منابع تسهیلات تکلیفی یا منابع عادی بانک استفاده نمـوده باشـند و در موعد مقرر نسبت به واریز اقساط خود اقدام ننموده است. بانکها به دلیل آنکه مهمترین بنگاههای اقتصادی در تأمین مالی معـاملات هسـتند، باوجود تمامی تمهیدات نتوانسته اند از ورود حساب مطالبات معوق در سـاختار مـالی خـود ممانعت به عملآورند و روند رشد مانده مطالبات معوق در آن ها طی سالهای اخیر شـتاب فزایندهای به خود گرفته و به یکی از بزرگترین معضلات این بانکها تبدیلشده است؛ بهنحویکه مجموع این مطالبات بیش از 25 تا 30 درصد از حجم کل تسهیلات پرداختی ایـن بانکها را به خود اختصاص داده است.
تعویق در بازپرداخت تسهیلات دریافتی گاهاً متأثر از عـادات فرهنگـی نادرسـت گیرندگان تسهیلات دربازپرداخت بهموقع تسـهیلات است. از سـویی دیگـر نا اطمینانی و ریسکهای متعدد موجود در اقتصاد کشور که توان هرگونه برنامهریـزی را از واحدهای اقتصادی گرفته است نیز تأثیر به سزایی در رشد مطالبـات معـوق داشـته است. رکود تورمی علاوه بر اینکه موجب کندی کسبوکار و افـزایش هزینـههـا مـیگردد، تأمین منابع لازم برای بازپرداخت تسهیلات را دشوار میسازد. همچنـین ارزان بو دن نرخ تسهیلات بانکی از یکسو موجب افزایش تقاضا برای تسهیلات بانکی شده و از سوی دیگر تمایل به حفظ تسهیلات فراتر از سررسید را افزایش میدهد. فقدان سیاستهای بانکی معقول و نوین در کشور که بانکها را به تصاحب وثایق (خصوصاً ملکی) تسهیلات گیرندگان تشویق مینماید، ضعف کارشناسی بانکهـا در مورد ارزیابی طرحهای توجیهی متقاضیان وام، اعطای وامهای دستوری (چه از سـوی دولت و چه گروههای ذینفع)
بدون توجه به توجیه آن ها از دیگر عوامل تشدیدکننده رشد مطالبات معوق هستند.
مطالبات معوق بانکی، ضمن آنکه از گردش صحیح پول در سیستم بانکی جلوگیری میکنـد، در حقیقـت باعث قطع جریان حیاتی بانک می شود. همچنین به دلیل لزوم پرداخت سودهای علیالحساب و قطعی به سپردهگذاران از یکسو و عدم وصول سود تسهیلات معوق شده از سوی دیگر، سودآوری بانک را تحتالشعاع قرار میدهد همچنین راکد شـدن منـابع بانکها باعث عدم امکان سرویسدهی به مشتریان اصـیل و جـذب منـابع و مشـتریان جدید از اعطای تسهیلات، در بخشهای مختلف می شود و رونـد گسـترش و توسـعه سرمایه گذاری در بخشهای اقتصادی کشور از طریق منابع بانکی را مختل میسازد. امکاناتی برای بیتفاوتها و متخلفین و کسانی که تعهد کافی در مقابل جامعه احساس نمی کنند فراهم می کند. موجب فرار مشتریان اصیل بانک که ضامن بعضی از ایـن افـراد شده اند و در حقیقت خارج شدن منابع بانک در اثر این مطالبـات مـیشـود.
به همین خاطر بانکها سعی می کنند تا میزان بدهی خود به شرکتها و سازمانها را به نیم درصد یا کمتر کاهش دهند و درنتیجه تدابیر امنیتی زیادی را بر شرکتها برای جلوگیری از ایجاد مطالبات معوق برقرار می کنند. درنتیجه استفاده از این تدابیر، شرکتها بر اساس میزان مطالبات معوق خود رتبه بندی میشوند. عواملی که در ایجاد مطالبات معوق دخالت دارند شامل عوامل قابلکنترل یا عوامل درونسازمانی و عوامل غیرقابلکنترل یا عوامل برونسازمانی هستند.
عوامل قابلکنترل مؤثر در مطالبات معـوق شـامل ضـعیف بـودن رابطـه بانـک بـا مشتریان و نبود پیگیـریهای مـداوم بانـک از آن ها، گـرفتن اعتبـار و وام از سـایر مؤسسات مالی و بانکها و حتی سایر شرکتها و عدم پرداخت بهموقع این وامهـا در سررسید آن ها عـدم بررسـی دقیـق و واقعبینانه در توجیـه فنـی، اقتصادی و مالی طرح توسط کارشناسان و عدم نظارت فنی و صحیح بهمنظور آگـاهی از وضعیت کسبوکار مشتری در طول زمان استفاده از تسهیلات بخصوص در بخشهای تجاری واقعیت نداشتن مورد مصرف تسهیلات و اصولاً کـاذب بـودن تسـهیلات اعطایی، عدم نظارت کافی بر بازپرداخـت تسـهیلات، عـدم رعایـت دقیـق مقـررات و ضوابط اعطـایی تسـهیلات، عـدم نظـارت کـافی بـر پرداخـت و بازپرداخـت اعطـایی، تسهیلات عدم بررسی دقیق در مورد عملکرد ضامن متعهد و بهطورکلی تضمینهای ضعیف در این رابطه، عدم پوشش وثیقهای کافی، نقص یا بیتوجهی در صدور اسـناد وثیقه و اخذ مدارک لازم و رعایت ضوابط لازم در تنظیم اسناد وثیقه مانند نقص سـفتهها و یا اسناد ثبتی دیگر، مشاع بودن وثایق و عدم امکان تصرف یا فروش آن در بعضی موارد عوامل مهمی در ایجاد مطالبات معوق هستند. عوامل غیرقابلکنترل مؤثر در ایجاد مطالبـات معـوق نیـز شـامل مـواردی از قبیـل انحراف در مسیر مصرف تسهیلات توسط متقاضی در اثر اشـکالات بنیـادی، مسـائل و مشکلاتی که بهصورت ناخواسته و بهتبع سیاستهای اقتصادی ناشـی از تعـدیل ارز که باعث کمبود شدید نقدینگی برای سرمایه در گردش واحدهای تولیدی و درنهایت رکود بازار و ایجاد وقفه در اجرای برنامه های پیشبینیشده است، عـ دم امکـان فروش یا حراج بعضی از اموال تملیک شده و عدم پیگیری قاطع و مسـتمر واحـدهای بانکها به خاطر جنبههای حقوقی و مقرراتی جاری در دادگاهها و محـاکم قضـایی هستند.
نرخ بیکاری میتواند بهعنوان جایگزین دیگری برای توصیف اثر نوسانات تجاری بر حجم مطالبات معوق موردتوجه قرار گیرد. افزایش این نرخ موجب افزایش نسبت مطالبات معوق میشود؛ زیرا افزایش بیکاری خانوارها جریان درآمد آن ها را تضعیف نموده و توان ایشان را در بازپرداخت دیون کاهش میدهد. افزایش نرخ بیکاری درباره بنگاهها نیز علامتی از کاهش تولید است که به سبب کاهش تقاضا اتفاق افتاده و بنابراین افزایش مطالبات معوق بانکها از بنگاهها را به دنبال خواهد داشت. نرخ تورم متغیر دیگری است که میتواند اثر شرایط اقتصاد کلان بر مطالبات معوق را نشان دهد. بر اساس ادبیات تحقیق، رابطه مثبت این عامل با مطالبات معوق انتظار میرود با افزایش نرخ تورم، ارزش حقیقی بدهیهای اشخاص یا وامهای دریافتی از بانکها کاهش یابد؛ بهعبارتدیگر در شرایط تورمی، وامگیرندگان از وام دریافتی منتفع میشوند، پس میل آن ها به بازپرداخت کمتر شده و سعی میکنند تا حد امکان بازپرداخت وامهای دریافتی را به تعویق اندازند، زیرا که بازپرداخت با تأخیر این وامها نفع قابلتوجهی را متوجه وامگیرنده میکند؛ بنابراین انتظار داریم با افزایش نرخ تورم مطالبات معوق رشد یابد (کرد بچه و پردل نوشآبادی، 1390).
بهطور خلاصه عوامل مؤثر برافزایش معوقات بانکی را میتوان بهصورت زیر دستهبندی کرد:
1- بین تورم با میزان مطالبات معوق بانک رابطه مثبت وجود دارد.
2- بین درآمد ملی سرانه با میزان مطالبات معوق رابطه منفی وجود دارد.
3- بین نرخ ارز با میزان مطالبات معوق بانک رابطه مثبت وجود دارد.
4- بین نرخ بیکاری و مطالبات معوق رابطه مثبت وجود دارد.
این تحقیق به چارچوب مدیریت استراتژیک منابع انسانی و نقش مهم آن در جذب، نگهداشت و توانمندسازی کارکنان تأکید دارد. هدف تحقیق پاسخ به این سؤال است که آیا مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر جذب، نگهداشت و توانمندسازی کارکنان تأثیر دارد یا خیر. بر این اساس فرضیههایی مطرح و مدل مفهومی برای تحقیق در نظر گرفته شد که در آن مدیریت استراتژیک منابع انسانی بهعنوان متغیر مستقل که متشکل از زیر متغیر های انتخاب، مشارکت، ارزیابی عملکرد، جبران خدمات و آموزش می شود و جذب، نگهداشت و توانمندسازی بهعنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شدند. جهت بررسی هدف تحقیق، جامعه آماری تحقیق، کارکنان شعب بانک کشاورزی شهر ارومیه انتخاب شدند که تعداد این شعب برابر 13 شعبه می باشد. حجم جامعه آماری برابر با 210 نفر می باشد که با توجه به فرمول تعین حجم نمونه کوکران حجم نمونه برابر با 136 نفر می باشد. نتایج بدست آمده پس از جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزارهای spss و pls نتایج تایید هر سه فرضیه اصلی را نشان داد. به عبارت دیگر مدیریت استراتژیک منابع انسانی تاثیر مثبت و معناداری بر جذب، نگهداشت و توانمندسازی نیروی انسانی در بین کارکنان بانک کشاورزی شهر ارومیه دارد.
کلمات کلیدی: مدیریت استراتژیک منابع انسانی ، جذب، نگه داشت ، توانمندسازی نیروی انسانی ، بانک کشاورزی
در جهان رقابتی امروزی، یکی از ابزارهای مهم برای ایجاد تحول و بقای سازمان و رسیدن به هدفها و رسالتهای مورد نظر، عنصر انسان است. در این میان آنچه مقوله تحول را حیات میبخشد و بقای سازمان را نیز تضمین می کند، منابع انسانی است. بطوری که منابع انسانی، مهمترین عامل بهرهوری در جامعه است و تردیدی نیست که شکوفایی هر جامعهای در بهبود و پرورش منابع انسانی آن نهفته است. باید توجه داشت که جهت استفاده بهینه از منابع انسانی، باید بصورت کاملاً اصولی آن را مدیریت کرد، مدیریت منابع انسانی به معنای درک اهمیت منابع انسانی یک سازمان است که بــه برتری سازمان، توجه به مشتری، کارآفرینی، کیفیت و نظایر آن شکل و معنا میبخشد. در حقیقت رشــد و پرورش و افــزایش سطح تواناییها و سازماندهی نیروی انسانی یک سازمان جهت رسیدن به اهداف سازمان در دیدگاه و سطح فکری مدیریت منابع انسانی خلاصه شده است و این سطح مدیریتی در شکست و پیروزی سازمان سهم بسزائی دارد. با توجه به اهمیت نیروی انسانی به عنوان سرمایه اصلی هر سازمان ما در این تحقیق به بررسی تاثیر مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر سه متغیر تاثیر گذار در عملکرد و کارایی کارکنان یعنی جذب، توانمتدسازی و نگه داشت نیروی انسانی پرداخته ایم.
در جهان رقابتی امروزی، یکی از ابزارهای مهم برای ایجاد تحول و بقای سازمان و رسیدن به هدفها و رسالتهای مورد نظر، عنصر انسان است. در این میان آنچه مقوله تحول را حیات میبخشد و بقای سازمان را نیز تضمین می کند، منابع انسانی است (هاشمی و پور امینزاده، 1390، 4) مفهوم مدیریت استراتژیک منابع انسانی، بر نقش مهم مدیریت منابع انسانی استوار است که بر ماهیت استراتژیک منابع انسانی و بر یکپارچه شدن استراتژی منابع انسانی با استراتژی سازمان تأکید میکند (صامعی، 1388، 28). مدیریت استراتژیک منابع انسانی، روشی است برای تصمیمگیری درباره مقاصد و طرحهای سازمان که به مسائلی، مانند اشتغال، کارمند یابی، آموزش، پاداش و مدیریت عملکرد کارکنان مربوط میشوند. درواقع مدیریت استراتژیک منابع انسانی بهطورکلی به روابط میان مدیریت منابع انسانی و مدیریت استراتژیک سازمان میپردازد (آرمسترانگ،1385).
یکی از مولفههای اصلی مدیریت منابع انسانی جذب منابع انسانی است، که به عنوان یکی از ارکان اصلی مدیریت منابع انسانی شامل مراحل برنامه ریزی، تعیین و تامین نیروهایی است که باید با گذر از مراحل قانونی پذیرش و استخدام در مشاغل مختلف سازمانی آماده شده و به کار گمارده شوند (اصیلی و صالح هندی، 1389، 70). در همین زمینه راههای گوناگونی تا به حال مورد استفاده قرار گرفته است؛ همچون آزمون کتبی و مصاحبه. اما با توسل به خلاقیت، راههای بیشماری وجود دارد که می تواند ریسک یک استخدام مطلوب را به حداقل برساند
(نوری شمسآباد، 1387، 32). برخی از محقیق، نظام جذب را شامل برنامه ریزی منابع انسانی،کارمند یابی، گزینش و توانمندسازی منابع انسانی میدانند(بایرز و رائو[1]، 2011، 342) . همچنین در صورتی که جذب منابع انسانی اثر بخش باشد، می تواند هر موسسه و سازمانی را فارغ از اندازه، صنعت، حوزه یا اهداف زنده نگه داشته(کاروسو پانه[2]، 2009، 145) و نیروهای انسانی (کارکنان) آن را توانمند کرده و موجبات نگه داشت آنها را فراهم کند (نوری شمس آباد، 1387). بنابراین، جذب نیروی انسانی، به عنوان اصلیترین و مهمترین سرمایه در یک نهاد یا سازمان در (راستای توانمندسازی کارکنان) اهمیت فراوانی دارد (اصیلی و صالح هندی، 1389، 70). از سوی دیگر توانمندسازی در راستای بالندگی منابع انسانی مطرح است (ضیائی و همکاران، 1387، 1) و مفهومی جدید است که هم اکنون نظر بسیاری از اندیشمندان مدیریت را به خود جلب کرده است. این مفهوم، که چند بعدی است بر حسب ادراکات و باورهای کارکنان نسبت به نقش خودشان در شغل و سازمان آن ها تعریف شده است و حالتهای روان شناختی مختلفی را از جمله احساس شایستگی، احساس موثر بودن، احساس خود مختاری و احساس معنادار بودن شغل به خود اختصاص میدهد (عبداللهی و نوه ابراهیم، 1385). هدف اصلی توانمندسازی کاهش سلسله مراتب سنتی دیوان سالاری است. در واقع، به نیازهای مشتریان به کالا و خدمات که به وسیله سازمان فراهم میشوند نه بر نیازهای سازمان تاکید دارد. اگر بخواهیم کارکنان به سازمان وابستگی و تعهد بیشتری داشته باشند، باید زنجیره فرماندهی سنتی بین کارمند و مدیر تغییر یابد (امیرخانی، 1387، 42). عواملی که می تواند موجب توانمندی منابع انسانی گردد عبارتند از: توان جسمی، توان ذهنی، دانش، مهارت و انگیزه (محمدی، 1388).
با این وجود به دلیل بیتوجهی به اهمیت جذب، توانمندسازی و نگه داشت نیروی انسانی در سازمانها، مدیریت منابع انسانی در سازمانها با چالشهای متعددی مواجهه است که از جمله میتوان جهانی شدن، کمبود نیروی کار ماهر و متعهد، هرم تصمیمگیری، عدم شناخت نیاز کارکنان، بیبرنامگی، عدم شایستهسالاری، تبعیض، بهرهوری ناکافی منابع انسانی، بیانگیزگی، عدم مشارکت کارکنان، ترک همکاری کارکنان باسابقه سازمان را نام برد. اما محققین جهت مقابله با این مشکلات در فرایند، جذب، توانمندسازی و نگه داشت نیروی انسانی، راهبردهای مختلف مدیریتی را در پیش میگیرند. مدیریت منابع انسانی استراتژیک با بسترسازى و ایجاد زمینه مناسب، موجب مىشوند تا مدیران حداکثر توانایى و قابلیتهاى خود را جهت انجام وظایف به کار گیرند و منابع انسانی را به بهترین شکل هدایت کنند (بختیاری و احمدیمقدم، 1389، 43). بنابراین روش ها و ابعاد مدیریت استراتژیک منابع انسانی همچون آموزش، ارزیابی عملکرد و …. موجب خود کارآمدی یا افزایش قدرت شخصی کارکنان میشوند (عبدالهی و اشرفیفر، 1391، 91) و با رعایت و استفاده این استراتژی ها توسط مدیران و کارکنان میتوان به سازمانی با کارکنان توانمند دست یافت.
در همین راستا، بانک کشاورزی یکی از بانک های کشور است که در محیط رقابتی بانکی کشور جهت افزایش توانمندی کارکنان و قدرت شخصی آنان و جذب کارکنان متخصص و نگه داشت کارمندان با تجربه ضرورت بررسی مدیریت استراتژیک منابع انسانی در آن لازم و ضروری است. در موسسات خدماتی همچون بانک که اکثر کارکنان با مشتریان مستقیما در ارتباط هستند و اکثرا مشتریان در بانک ها خدمات را به نام ارائه دهنده آن می شناسند. بر همین اساس کارکنان توانمند و ثابت بانک ها می توانند تاثیر بسزایی در حفظ مشتریان دائمی، رضایت آنها و جذب مشتریان جدید که نهایتا منجر به سودآوری بانک ها می شود، بگذارند وبه همین جهت هدف از تحقیق حاضر بررسی و تعیین تاثیر مدیریت منابع انسانی استراتژیک جهت جذب، توانمندسازی و نگهداشت منابع انسانی در کارکنان شعب بانک کشاورزی شهر ارومیه میباشد. و در پی پاسخگویی به سوال زیر می باشد:
مدیریت منابع انسانی استراتژیک چه تاثیری در جذب مناسب، توانمندسازی و نگهداشت منابع انسانی درکارکنان بانک کشاورزی شهر ارومیه دارد؟
درواقع انجام موفقیتآمیز هرکاری در سازمان، اعم از برنامهریزی، اجرا و کنترل استراتژیهای کلان سازمان، پیادهسازی برنامههای تحول، و پیشبرد اهداف سازمانی بدون مدیریت و توجه جدی به منابع انسانی، امکانپذیر نخواهد بود. ازاینرو نگاه استراتژی به نیروی انسانی در قالب مدیریت استراتژی منابع انسانی از اهمیت فراوانی برخوردار شده است(میر سیاسی، 1389). ضرورت بحث و بررسی نقش مدیریت استراتژیک منابع نیروی انسانی در توانمندی، جذب و نگه داشت منابع انسانی اهمیت و ضرورت انجام این تحقیق را بیش از پیش افزایش میدهد. همچنین توانمندسازی، مفهومی است که هم می تواند منافع سازمان را تامین کند و هم احساس مالکیت و سرفرازی در کارشناسان ایجاد نماید و همچنین در جذب و نگه داشت منابع انسانی موثر باشد و این از جنبه های مهم و ضرورت انجام این تحقیق میباشد. به عبارت دیگر توانمندسازی، ظرفیتهای بالقوه را برای بهره برداری از سرچشمه تواناییهای کارشناسان که از آنها استفاده بهینه نمی شود؛ در اختیار میگذارد و کارشناسان توانمند هم به سازمان و هم به خودشان نفع میرسانند و با توانمند شدن کارشناسان، سازمان نیز به سوی توانمند شدن حرکت می کند. بنابراین در سازمان توانمند، کارشناسان با احساس هیجان بیشتر، مالکیت و افتخار، بهترین ابداعات و افکار خویش را پیاده می کنند و علاوه بر این، با احساس مسئولیت کار می کنند و منافع سازمان را بر منافع خود ترجیح میدهند(آرمسترانگ،1385). بنابراین جنبه دیگر از اهمیت و ضرورت انجام این طرح، این است که با ارائه راهکارهایی جهت توانمندسازی کارشناسان، سازمان نیز (بانک کشاورزی) به سمت توانمند شدن سوق داده خواهد شد و از منافع فوق الذکر بهره مند خواهد گشت.
هدف اصلی
هدف فرعی
1- تعیین تاثیر ابعاد مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر جذب کارکنان شعب بانک کشاورزی شهر ارومیه
2- تعیین تاثیر ابعاد مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر توانمندسازی کارکنان شعب بانک کشاورزی شهر ارومیه
3- تعیین تاثیر ابعاد مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر نگه داشت کارکنان شعب بانک کشاورزی شهر ارومیه
آیا ابعاد مدیریت استراتژیک منابع انسانی بر جذب، توانمند سازی و نگه داشت کارکنان در شعب بانک کشاورزی ارومیه تاثیر دارد؟
بنا بر تعریف، فن نظارت سلامت سازه ها تشخیصی از وضعیت مواد به کار رفته در سازه میباشد و لازم است وضعیت سلامت هر سازه در محدوده تعریف شده طراحی باشد، اگرچه می تواند در اثر واکنش طبیعی با محیط و اتفاقات ناگهانی تغییر کند .
با بهره گرفتن از بعد زمانی نظارت بر سازه امکان لحاظ کردن تاریخچه اطلاعات کامل از سازه فراهم می شود. با این روش پیش بینی، خسارت وارد بر سازه میسر خواهد بود، پس می توان نظارت بر سلامت سازه را به عنوان روشی جدید به منظور پیش بینی غیرمخرب معرفی کرد .
به طور کلی نظارت بر سلامت سازه ها مبتنی بر دو اصل تشخیص و پیشبینی استوار است و بخش مهم و قابل پیشرفت در این حوزه همان پیش بینی خواهد بود، زیرا رویکرد تشخیص، عمدتا به همان روش های ارزیابی غیرمخرب خواهد پرداخت .
2-1) بیان مسأله
همان طور که اشاره شد، یکی از کارهای پرهزینه در کشورها ی مختلف، مرمت ساختمان هاست که هزینه قابل توجهی را به خود اختصاص می دهد و این هزینه ها جزو سرمایه ملی است .در کشور هایی مانند انگلستان، هزینه تعمیرات سالانه ساختمان ها را بیش از دومیلیارد پوند برآورد کرده اند .
مساله اینجاست که بهسازی و بازسازی برای افزایش عمر ساختمان، یک ضرورت است و نمی توان از آن به طور کلی چشم پوشی کرد ولی باید در نظر داشت این دو خود مستلزم صرف هزینه و استفاده از مصالح ساختمانی و تولید نخاله خواهد بود. بنابراین باید تلاش نمود تا نیاز به بهسازی و بازسازی کم گردد و انجام این مهم باید از لحظه شروع طراحی مد نظر ما باشد و سعی شود تا با آینده نگری و طراحی و اجرای اصولی و هدفمند، از نیاز به تخریب ،ترمیم و تعمیر پیشگیری شده و لزوم انجام اصلاحات و همچنین تخریب زودهنگام ساختمان تا حد ممکن کاهش یابد.
3-1) اهمیت و ضرورت تحقیق
در سراسر دنیا ساختمان ها جزو سرمایه های ملی یک کشور می باشند و افزایش عمر مفید ساختمان و بالا بردن کارایی آن بازده سرمایه را بیشتر می کند و میزان مصرف مصالح و هزینه هایی که صرف ساخت ساختمان در سطح کشورهای مختلف می شود، حجم عمده ای از اقتصاد و بودجه سالانه را به خود اختصاص می دهد.
از اینرو حفظ و جلوگیری از تخریب زودهنگام ساختمان ها به مثابه حفظ سرمایه ملی، استفاده بهینه از منابع و بالا بردن تولید ناخالص داخلی خواهد بود .
هرچند جنبه های اقتصادی ساخت و کاهش هزینه های اجرای آ ن از اهمیت زیادی برخوردار است، ولی این امر نباید فقط شامل هزینه های اجرای سازه شود بلکه بایستی شامل تمامی هزینه های یک سازه از زمان شروع ساخت تا پایان عمر مفید آن باشد.
کاهش هزینه های سرمایه گذاری اولیه و اجرای ساختمان بدون توجه به هزینه های بعدی و نیز بدون برنامه ریزی و مطالعه صحیح، غالباٌ منجر به افزایش هزینه های جاری از جمله هزینه های بهره برداری و تعمیر و نگهداری نیز خواهد شد و کل هزینه های طول عمر ساختمان را افزایش می دهد.
بنابراین می توان گفت، اهمیت نظارت بر سلامت سازه ها به اهمیت سازه ها و بخش هایی بازمی گردد، که لازم است از آنها مراقبت شود .
به طور مثال در سازه هایی چون پلها، سکوهای نفتی، و …، که از اهمیت بالایی برخوردارند، استفاده از سامانه های کنترل و نظارت بر این سازه ها امری ضروری است، زیرا اگرسازه ای همچون پلی عظیم تحت تأثیر بارهای ضربه ای، ارتعاشی و خستگی، دچار ترک خوردگی شود و
این ترک در بارگذاری ها ی متعدد رشد کند منجر به کاهش حد تحمل پل میشود و گسیختگی دور از انتظار نمی باشد.
براساس ارتعاشات طبیعی یک سازه ، وجود ترک به کاهش فرکانس طبیعی منجر می شود و در نتیجه حد تحمل سازه نیز کاهش می یابد .با برابرشدن فرکانس بارگذاری با یکی از فرکانس های طبیعی سازه پدیده تشدید رخ می دهد، در نهایت باعث فروپاشی کلی پل می شود .
بر این اساس اگر سیستم کنترل سازه روی پل تعبیه شود، به محض ایجاد ترک یا هر عیب دیگر، سیستم مذکور اطلاعاتی را به مرکز کنترل ارسال کرده و سپس اقدامات در جهت رفع عیب می شود.
بنابراین با بهره گرفتن از روش های نظارتی نوین میتوان سیر رشد آسیب و عمر باقیمانده ناحیه آسیب دیده و کل سازه را پیشبینی نمود، با این توضیحات واضح است که این روش های نوین نظارتی، باعث شده که مشکلات کل سازه، بهبود یافته و کالیبره گردد، پس باید این گونه بیان نمود، که تلفیق حسگرها و استفاده از مواد هوشمند، توانایی بالای انتقال و پردازش داده و قدرت محاسباتی بالا, در روش های نظارتی نوین، باعث گردیده تا زمینه ایجاد یک ساختار نظارتی کامل فراهم گردد .
این تحقیق به صورت جامع ،تاثیر استفاده از روش های مطرح شده در صرفه جویی اقتصادی را مورد بررسی قرار می دهد و با در نظرگرفتن این تاثیر شایسته است تحولی در رابطه با افزایش عمر و بالا بردن کیفیت سازه ها صورت پذیرد تا در آینده شاهد احیای کالبد سازه ها، و بوجود آمدن زمینه لازم جهت رسیدن به سازه ی دارای هویت و مستحکم تری باشد .
دراین تحقیق ابتدا به بررسی مفاهیم پایهای نظارت بر سلامت سازه، پرداخته می شود .
سپس بررسی انواع آسیبهای سازهای، الگوریتم های ارائه شده، جهت کنترل و نظارت بر موارد اجرایی در راستای سلامت سازه ها انتخاب و شناسایی خواهد شد .
در ادامه با ارائه ساختارهای سنتی جهت تعمیر و نگهداری سازه ها، به بررسی و مقایسه این ساختارها، با ساختارهای نوین و صنعتی در جهت صرفهجویی در زمان، و هزینه تعمیر، و نگهداری سازه ها، پرداخته خواهد شد .
آنگاه تغییرات اساسی ایجاد شده، توسط سیستمهای نوین پایش سلامت سازه (SHM)، که جهت تعمیر و نگهداری سازه ها راه اندازی گردیده است، مورد بررسی قرار میگیرند .
و در نهایت مکانیزم و عملکرد انواع تکنیکها و سیستمهای نوین عمرانی که شامل دوربین های نظارتی، حسگرهای بکار رفته در سیستم و … میباشند مقایسه و شناسایی می شوند .
در این رساله ، فصل اول ، کلیات است که به بیان مساله و روش تحقیق و اهداف تحقیق می پردازد ، در فصل دوم مروری بر ادبیات فنی تحقیق خواهیم داشت . آنگاه در فصل سوم به دو مبحث زیر می پردازیم :
1- بررسی عملکرد های ایده آل و شرایط عمومی سازه از قبیل: متد های ساخت، نظارت بر دوام، ماندگاری و مرمت سازه ها. 2- معرفی و بررسی سسیتم نظارتی یا پایشی( SHM) و کاربردهای آن و همچنین بررسی استراتژی و روشهای نوین جهت نظارت و تشخیص آسیب در زیر ساخت سازه ها.
سپس در فصل چهارم ما با کمک روش ها و سیستم های نظارتی به معرفی و بررسی راهکارهایی برای از بین بردن مشکلات سازه و ارتقای کیفیت و ماندگاری آن می پردازیم.
نهایتاً در فصل پنجم به ارائه پیشنهادات می پردازیم و نتیجه گیری می شود.