وبلاگ

توضیح وبلاگ من

نگارش پایان نامه درباره : ضرورت و اهمیت مشارکت در توسعه

کتاب خود بنام « قانونگذار» موضوع را بطور مفصل بیان کرده و می تواند پاسخی به سوالی باشد که چرا مردم ، به طور کلی، به مشارکت در تصمیم گیری نیاز دارند. روستو در مقابل این سوال که چرا تمام امور مردمی به نهادهای قانونی سپرده نشده است  این است که قوانین، دقیقا” از باورهای واقعی مردم حاصل گردیده است به همین دلیل موظف به اطاعت ازآنها می باشند .

 

 

به هر حال، فلامنتز[۲] (۱۹۶۳) و پاتمن[۳] (۱۹۷۰) در تألیفات خود اظهار می دارند دلیل اصلی اینکه روستو از مشارکت حمایت کرده این بوده که که او نگاه روان شناسانه داشته است . به نظر روستو ، مشارکت در تصمیم گیری باعث می شود که افراد یاد بگیرند که آنها جزئی ازاجتماع هستند و معنی عدالت را توسعه بدهند Mclaverty:2002, 185)).

 

 

 

۲-۱۳- نظریه برنامه‌ریزی ارتباطی

 

 

تا اوایل دهه ۸۰ میلادی رویکرد غالب در برنامه‌ریزی، نظریه برنامه‌ریزی مبتنی بر عقلایی‌گرایی[۴] یا رویکرد فنی ـ ابزاری[۵] بود که بطور عمده با اتکا بر دانش فنی برنامه‌ریزان و ابزار و روش‌های علمی شکل می‌گرفت. این رویکرد طی دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی از جانب اندیشمندان و برنامه‌ریزان مخصوصا دانشمندان علوم اجتماعی مکتب انتقادی فرانکفورت و به ویژه یورگن هابرماس[۶] مورد انتقاد قرار گرفت.(رکن‌الدین افتخاری، ۱۳۸۳: ۳). در این دهه ادبیات برنامه‌ریزی شاهد چالش‌های جدیدی بود. در بسیاری از کشورها ابزارهای مکانیسم بازار جایگزین روش‌های برنامه‌ریزی شدند و برنامه‌ریزی از جنبه‌های مختلف هدف حملات شدیدی قرار گرفت. مردمی‌بودن، مشارکتی‌بودن، عقلایی‌بودن، کارسازبودن، پایداربودن، جنسیت‌گرایی و بسیاری دیگر از جنبه‌های برنامه‌ریزی مورد سؤال قرار گرفت.(عسگری، ۱۳۷۷ : ۲۹).

 

 

از نظر هابرماس، برنامه‌ریزی و سیاستگزاری به طور کلی نوعی فرایند ارتباطی هستند. از نظر وی بسیاری از شکست‌های برنامه‌ریزی را می‌توان به شکست شیوه‌های ارتباطی و عواملی که ارتباطات را مخدوش و بی‌ثمر می‌کنند، دانست. بنابراین او در نظریه خود در جستجوی تهیه پیش‌نیازهای یک ارتباط سازنده و غیر مخدوش است. هابرماس به جای عقلانیت ابزاری از استدلال‌های ابزاری ـ فنّی[۷]، اخلاقی[۸] و احساسی[۹] بهره می‌گیرد. از نظر هابرماس مهمترین اشکال برنامه‌ریزی عقلایی و تفکرات مبتنی بر آن این است که در برخی از جوامع استدلال ابزاری و عقلایی که پیوند با مادیات و اقتصاد دارد، بر انواع دیگر استدلال‌ها چیره شده‌است و حتی آن‌ ها را غیرعقلایی و غیر مهم می‌داند. از این نظر، انواع دیگر استدلال‌ها یعنی احساسات و اخلاقیات بیشتر به نشان‌دادن عکس‌العمل در برابر تکنیک‌های عقلایی می‌پردازند.

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

 

این امر باعث می‌شود که برنامه‌ریزان از زندگی روزمره مردم فاصله بگیرند. چون در حقیقت بخش‌های دیگری از انواع استدلال‌ها را که مردم بیشتر از آن‌ ها استفاده می‌کنند، کنار می‌گذارند. هابرماس تفاهم جمعی از طریق وضع ارتباطات سازنده اجتماعی را شرط لازم برای حل مشکلات اجتماعی می‌داند که برنامه‌ریزی درصدد [رفع] آنها است. او چهار اصل کلی را برای برقراری یک ارتباط سازنده مطرح می کند: گویایی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت. انتقادات ذکر شده که با گرایش به سوی دموکراسی و حکومت‌های دموکراتیک همراه بود سبب شد این نظریه به سرعت مورد استقبال نظریه‌پردازان برنامه‌ریزی قرار گیرد. (رکن‌الدین افتخاری، ۱۳۸۳: ۳). «جان فورستر» و «پتسی هیلی» جزو اولین کسانی بودند که سعی کردند عمل برنامه‌ریزی را در چارچوب این نظریه تفسیر و تجزیه و تحلیل کنند. نظریه برنامه‌ریزی ارتباطی، برنامه‌ریزی را نوعی عمل ارتباطی می‌داند و معتقد است که برای دستیابی به موفقیت، برنامه‌ریز باید مبتنی بر اصول چهارگانه یادشده، با سادگی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت به طرح و بحث برنامه بپردازد. رویکرد برنامه‌ریزی ارتباطی علاوه بر دارا بودن چهار ویژگی فوق باید شامل سه معیار اصلی ارتباط، گفتگو (مشارکت) و آموزش باشد.(افتخاری، همان ۲۰). بدین ترتیب در فرایند برنامه‌ریزی ارتباطی برنامه‌ریز فقط به تکنیک‌های فنی و علمی متداول در برنامه‌ریزی احتیاج ندارد، بلکه نیازمند دستیابی به تکنیک‌های لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی نیز می‌باشند.(عسگری، ۱۳۷۷ : ۴۳) و نقش تسهیلگری برای مردم داشته تا مردم برای توسعه محیط زندگانی خود برنامه‌ریزی نمایند. از این رو برنامه‌ریزان باید علاوه بر دانش‌های متداول، به فنون ارتباطی نیز مسلط باشند تا به کمک آن بتوانند بر موفقیت برنامه‌ها بیافزایند. با دستیابی به تکنیک‌های لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی، برنامه‌ریز قادر خواهد بود از طریق برقراری ارتباط سازنده با مردم، به ‌گونه‌ای مناسب ارزش‌ها و اخلاقیات را در متن و محتوای برنامه وارد نماید. بدین ترتیب پیوندی ظریف بین ارزش‌ها و واقعیات برقرار شده و برنامه‌ریز به هنگام فعالیت، دانش فنّی خود را با اعتقادات درمی‌آمیزد. ( عسگری ۱۳۷۹: ۴۷).

 

 

[۱]-Rosto

 

 

[۲]-Falamenter

 

 

[۳]-Patman

 

 

[۴]- Rationalism

 

 

[۵]-Instrumental-Technical Approach

 

 

[۶]- Jurgen habermas

 

 

[۷]- Instrumental – Technical Reasoning

 

 

[۸]- Moral Reasoning

 

 

[۹] -Emotive Reasoning

پایان نامه فرمت ورد : تعریف هویت – رابطه سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی

تعریف هویت

 

هویت از نظر لغوی به معنای ذات، وجود، فطرت، شخصیت و طبیعت هستی است (فرهنگ دهخدا ، ۱۳۸۳).

 

امروزه کمتر مفهومی است که به اندازه هویت ، واجد معانی متعدد باشد. هویت ، هم در زبان روزمره و هم در بحثهای دانشگاهی مورد  استفاده قرار می گیرد. وجود مفاهیم مترادف و یا نزدیک و مرتبط متعدد برای هویت (مانند من، ما، خود، درک از خود [۱]، آگاهی از خود [۲]، خود انگاره [۳]، هویت خود[۴] ، ایگو [۵]، سوپر ایگو [۶]، و شخصیت[۷]) از همین جا سرچشمه می گیرد.

 

با این حال هویت مفهوم تازه ای نیست و حتی در این آموزه معروف در سر در معبد دافی[۸] یعنی “خودت را بشناس [۹]” نیز به چشم می خورد. هرچند بدین ترتیب آشکار می گردد که هویت از آغاز تمدن ذهن انسان را به خود مشغول داشته اما بدون اغراق ، هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نگرفته است. هویت هنوز هم مهمترین دغدغه انسان به حساب  می آید (محمدی و دهقان ،۱۳۸۳).

 

هویت به ۲ دسته تقسیم می شود: هویت ذاتی و هویت عرضی. جنسیت، محل تولد، خانواده، وابستگی قومی و نژادی، جزء هویت های ذاتی و وابستگی های سیاسی و صنفی، از هویت های عرضی است. آن بخش از قلمرو حیات که فرد خودش را با آن معرفی می کند و در قبال آن احساس تعهد و تکلیف می کند، هویت او را شکل می دهد.

 

درباره مفهوم و دامنه هویت دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. عده ای هویت را دارای ۳ کارکرد اصلی می دانند:

 

    • افزایش توان گزینش

 

    • ایجاد امکان ارتباط با دیگران

 

  • نیروبخشی و نرمش پذیری انسان

این نرمش پذیری تا جایی است که می تواند هویت فرد را با جوهره ای ورای خود، یعنی واقعیت پیوند زند. هویت، با تقویت وجه تمایز فرد با دیگران مجموعه ای از خصایل فردی را در فرد پدید می آورد که جزیی از معنا و هستی او تلقی می شود که فرد به اعتبار آن و با اتکا به آن می تواند خود را از دیگران متمایز بداند و برای خود حق و قدرت انتخاب قائل شود و توان برقراری ارتباط با دیگران را در خود احساس نماید. همچنین بر اساس آن، به تنظیم نحوه تعامل با دیگران اقدام می نماید (سجادی ،۱۳۸۴).

 

اریکسون احساس داشتن هویت را سازماندهی پویا و خود ساخته از انگیزاننده ها، توانایی ها، باورها و تاریخ شخصی به صورت یک خود یکپارچه و مستقل که هدایت کننده مسیر در حال رشد زندگی فرد است می داند (دانشپور،۱۳۸۶). او احساس هویت را هماهنگی ادراک فرد از خویشتن با ادراک دیگران از او تعریف می کند و هویت یابی را در مقابل بحران هویت یا         بی هویتی پدیده ای روانی – اجتماعی می

دانلود مقاله و پایان نامه

 داند، که در دوره نوجوانی ظهور می یابد.

 

هویت قسمتی خودآگاه و قسمتی ناخودآگاه است و به زندگی فرد احساسی از یکسان بودن و پیوستگی می دهد. دوره شکل گیری و تحکیم هویت در طول دوران نوجوانی است، یعنی هنگامی که ویژگی های زیست شناختی و فرایندهای عقلی بایستی انتظارات اجتماعی مربوط به عملکرد مناسب بزرگسالی را برآورده سازند. هویت به گذشته وابسته و تعیین کننده آینده است. زیرا که در کودکی ریشه دارد و پایه و مبنایی است که وظایف زندگی آینده از طریق آن به ظهور        می رسند و به عنوان یک پدیده روانی – اجتماعی هم در فرد و هم در فرهنگ رایج ریشه دارد (اریکسون[۱۰] ۱۹۶۸ به نقل از کروگر[۱۱]۱۹۹۶).

 

مارسیا (۱۹۹۴) هویت شخصی را مفهومی می داند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و این مفهوم ناشی از تجربه تداوم و تمایز، یعنی خودهمانی در طی زمان و متمایز بودن از دیگران می باشد (به نقل از محسنی ، ۱۳۷۵).

 

مارسیا هویت را ساختار من و ساختار درونی و خود سازمان دهنده و پویایی آرزوها، اهداف، مهارت ها، باورها، و تاریخچه فردی می داند (به نقل از کروگر ،۱۹۹۶).

 

برزونسکی  هویت را یک نظریه راجع به خویشتن می داند و معتقد است که افراد به سبک ها و شیوه های مختلف به نظریه پردازی راجع به خود می پردازند (برزونسکی[۱۲]، ۲۰۰۳).

 

در مطالعه شخصیت ، هویت به عنوان یک مفهوم درونی و ذهنی که هر فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و در واقع خود اساسی و مستمر اوست، اطلاق می گردد (فرمهینی فراهانی ، ۱۳۷۸).

 

نیاز به احساس هویت و شناخت خود و حفظ تعادل روانی و عاطفی در مقابل عوامل فشارهای درونی و بیرونی از نیازهای اساسی است ، نوجوان می خواهد بداند چیست و کیست، می خواهد احساس کند شخصی منحصر به فرد و خاص است، و مایل است اطمینان پیدا کند که خودش را پذیرفته است (خدایاری ، ۱۳۷۷) .

 

 

 

[۱]-  self perception

 

[۲] – self awareness

 

[۳]-  self concept

 

[۴] – self identity

 

[۵]-  ego

 

[۶] – super ego

 

[۷]-  personality

 

[۸]-  dephi Temple

 

[۹]-  know they self

 

[۱۰]- Ericson, E.

 

[۱۱]- Kroger, J

 

[۱۲]- Berzunsky, M.D.

پایان نامه تقسیم بندی کلی نظریه های هویت

تقسیم بندی کلی نظریه های هویت

 

تلاش دامنه دار و پیگیری برای مفهوم سازی و نظریه پردازی هویت صورت گرفته، در قالب و رویکرد نظری – مدرن و پسامدرن –  قابل توصیف است.

 

  1. رویکرد مدرن : تعریف هویت به وسیله عوامل از قبیل موجود طبیعی ،‌ روانی و یا اجتماعی

۱-۱ نظریه های جامعه شناسان : باور به اینکه هویت ، ساخته و پرداخته زمان و مکان است. این رویکرد که عمدتاً  به جامعه شناسان تعلق دارد ، بیشتر در دیدگاه تعامل نمادین [۱] تبلور     می یابد.

 

۱-۲ نظریه های روان شناسان : باور به اینکه فرایندهای روانی شخص، نقش ضروری در ساخت و پرداخت هویت ایفا می کند. این نظریه ها عمدتاً با دیدگاه شناخت [۲] همپوشی دارد.

 

۲- رویکرد پسامدرن: باور به شکل گیری و تعریف هویت به دور از دخالت هرگونه عامل از قبیل موجود طبیعی ، روانی و یا اجتماعی. این رویکرد که باعنوان نظریه گفتمانی شناخته        می شود، عمدتا متاثر از ادبیات، زبان شناسی و معناشناسی است (محمدی و دهقان، ۱۳۸۳).

 

 

 

دیدگاه های نظری درباره شکل گیری هویت

 

نظریه لوینگر[۳]

 

لوینگر هویت را به شیوه ای کل گرایانه به عنوان صفت سرآمد شخصیت [۴]می داند از نظر وی “من” یک وسیله گزینش است که به فرد اجازه می دهد واقعیت خارجی را به طریقی درک کند تا اضطراب را کاهش دهد. او رشد منش اخلاقی ، کنترل تکانه درونی ساختن قواعد رفتار را جزء کنش های “من” می داند که من این قابلیت ها را به مرور کسب می کند. در روان تحلیلی سنتی این کنش ها شبیه کنش های فرامن است ،‌ شخص  است که لوینگر منزلت من را بالا برده و آن را  مهمتر در نظر گرفته است ( کروگر ، ۱۹۹۶) .

 

لوینگر مجموعه ای از مراحل رشدی را در شکل گیری  من یا تجربه خود توصیف کرده است. دراین توصیف، او شکل های رایج کنترل تکانه، سبک بین فردی، مشغولیت های ذهنی آگاهانه و سبک شناختی را در هر مرحله بررسی می کند. وی مراحلی را توصیف کرده است که به واسطه آن صفت سرآمد شخصیت وجود را در طول نوزادی تصرف کرده به سوی مراحل عملکرد بالغ تر  در اواخر نوجوانی و بزرگسالی رشد می دهد یا بازداری می کند. از دیدگاه او افراد به ترتیب دراین مراحل هشت گانه رشد می کنند تا جائی که دیگر قادر به پیشرفت نباشند. رشد من تا دوران بزرگسالی ادامه دارد و در طول زندگی نیز تغییر می کند وهر خصوصیت تازه ای که پدید می آید بر خصوصیات قبلی افزوده می شود. سطح بزرگسالی رشد، بالاترین مرحله ای است که من می تواند به آن دست  یابد (کروگر ، ۱۹۹۶).

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

در طی این مراحل  من پیچیدگی بیشتری درعملکرد ، به دست می آورد . و توانایی اش برای ارتباط با جهان پیرامون افزایش می یابد. به طور بهنجار ما شاهد تغییر از یک سازماندهی تکانش که در آن علاقه شخصی، عامل برانگیزاننده اولیه است به سوی هم نوایی با چیزهایی که ازسوی گروه اجتماعی بلافصل دیکته می شود، هستیم. لوینگر مراحل تمایز بخشی خود – دیگران را در طول نوجوانی، از مرحله علاقه شخصی به هم نوایی با نگرش ها  و رفتارهای دیگران تا سازماندهی یک خود دارای تمایز بیشتری از دیگران، معطوف به فردیت و قادر به ارتباط متقابل ترسیم می کند (کروگر ، ۱۹۹۶).

 

 

 

نظریه سوزان  هارتر[۵]

 

هارتر (۱۹۹۰) در مقاله  خود و رشد هویت چهار جنبه اصلی درمحتوای خود انگاره را مشخص کرده است: انتخاب حرفه و نقش فعلی ، نظام روحانی و باور اخلاقی،  مجموعه ای  از نقش های اجتماعی در ارتباط با همسالان وخانواده ودیگری  حوزه های اجتماعی، و نقش جنسی و صمیمیت و ازدواج.

 

این خود انگاره ها در دوره های قبل به شکل سازه ای  وجود داشته اما در دوره نوجوانی، شکل گیری هویت به صورت یک موضوع حیاتی در می آید ودر سال های جوانی  وبزرگسالی  نیز تداوم می یابد ( لطف آبادی، ۱۳۸۵ ).

 

 

 

نظریه رابرت کیگان[۶]

 

رابرت کیگان شکل گیری هویت را به عنوان فرایندهای دائمی تکامل معنی سازی می نگرد. او هویت را به عنوان یک فرایند کلی می داند که شناخت و عاطفه را با هم در بر می گیرد. شکل- گیری هویت درباره این موضوع است که چگونه آنچه که به عنوان خود ساخته می شود از بین رفته و دوباره شکل می گیرد. به عبارت دیگر تشکیل هویت ( یا معنا سازی) فرایندی است ، مداوم که در آن مرزهای بین خود و دیگران ساخته می شود ، از بین می رود و اصلاح می شود ( کروگر، ۱۹۹۶).

 

خود یا فاعل برای کیگان یک چارچوب روانی اطلاق می گردد که فرد در آن جا دارد،         نمی تواند از آن فاصله بگیرد واز وجود آن، آگاه نیست. مفعول به پدیده هایی کلی تر از نظام روانی فرد مربوط است . که در مرحله قبلی تحول خود برفرد کاملاً مسلط بوده و جنبه ناهشیار است، اما درمرحله بعدی تحول خود دراختیار فرد قرار گرفته وفرد به آن هشیاری پیدا می کند (نوام[۷]  ۱۹۹۲، به نقل از  نگهبان ،۱۳۸۴) .

 

           

 

نظریه بلوز[۸]

 

بلوز قاطع تر از اریکسون به نظریه روان پویایی سنتی وفادر ماند. تبیین او درمورد فرایند ثانویه فردیت نوجوانی،با اتکا به نظریه ماهلر[۹] بود که فرایند جدایی و تفرد نوزاد را تشریح کرده بود. بلوز نوجوانی را تجربه فردیت ثانویه می داند. درحالی که اریکسون از اصطلاح هویت من استفاده می کرد بلوز ترجیح داد از اصلاح منش استفاده کند. او یکی از شرایط شکل گیری در بزرگسالی را احراز هویت جنسی در نوجوانی می داند، منظور  از هویت جنسی احساس مردی یا زنی با مرزهای ثابت و جدا از یکدیگر است ( کروگر، ۱۹۹۶).

 

 

 

[۱] – symbolic interaction perspective

 

[۲] – social cognition perspective

 

[۳] – Lovenger, J

 

[۴] – master  trait of  personality

 

[۵]-  Hurter, S

 

[۶]- Kigan, R.

 

 

 

[۷]-  Noam, G.G.

 

[۸]- Bloss , P

 

[۹] – Mahler, M.

پایان نامه درباره عواقب عدم شکل گیری هویت مناسب

عواقب عدم شکل گیری هویت مناسب :

 

 

دراین مرحله نیز، مثل همه مراحل رشد، دو نوع پیامد مرضی ممکن است پیدا شود. پیامد   غیر انطباقی و پیامد بدخیم.

 

 

اولی هویت مندی مفرط است که تعصب خوانده می شود و عبارت است از قبول بی انعطافی یک نقش یا خرده فرهنگ به طوری که مجال عقل و مدارا و تساهل را از فرد بگیرد. نوجوان متعصب، فردی آرمانگرا خواهد شد که همه چیز را سیاه و سفید می بیند و می کوشد عقیده و سبک زندگی خود را به دیگران تحمیل کند. پیامد دوم که پیامد بدخیم این مرحله است، ‌سرباز زدن نام دارد: سرباز زدن از پای نهادن به جهان بزرگسالی وحتی از نیاز به داشتن و قبول یک هویت (رفیعی ،۱۳۸۱).

 

 

 

 

 

پیامد شکل گیری هویت مناسب :

 

 

پیامد متعادل و موفق این مرحله چنان که گفته شد، کسب فضیلت پایبندی، یعنی نمی توان رعایت معیارهای جامعه علی رغم نقصها و ناهمخوانی های آن است. منظور وفاداری کورکورانه یا انکار آن نقص ها و تناقض ها نیست، این دو امکان ایجاد هر گونه تحولی  در اجتماع پیرامون را از فرد می گیرند. بلکه منظور آن است که فرد جایی برای خود در آن اجتماع بیابد تا بتواند در تحول آن سهیم شود و نقشی ایفا

پایان نامه

 کند (رفیعی ،۱۳۸۱) .

 

 

 

تثبیت هویت و آشفتگی هویت

 

 

اریکسون متذکر شد که هویت ممکن است از دو راه منحرف شود. ممکن است پیش از آنکه به رشد کامل برسد تثبیت شود ( یعنی پیش از موعد شکل بگیرد) [۱]و یا اینکه بدون هیچ محدودیتی گسترش یابد [۲].

 

 

 

    • هویت یابی زودرس:وقفه ای است که در فرایند شکل گیری هویت. هویت یابی زودرس، تثبیت زودرس تصور فرد از خودش است که این تثبیت در سایه امکانات وتوانائی های فرد برای توصیف خود دارد تاثیر می گذارد. نوجوانانی که هویتشان پیش از موعد تثبیت می شود تاثیر دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد. عزت نفس آنان تا حدود زیادی بستگی به تایید دیگران دارد ، معمولاً برای مراجع قدرت اهمیت زیادی قایلند و بیشتر با نوجوانان دیگر همخوانی        می کنند وکمتر استقلال رای دارند. در ضمن این دسته به ارزشهای سنتی و مذهبی بیشتر    علاقه مندند، وکمتر اهل تامل اند ، و با فکر عمل می کنند، مضطرب اند و افکارشان قالبی و سطحی است و با دیگران کمتر روابط نزدیک برقرار می کنند. هر چند که از لحاظ هوشی تفاوتی با همسالان خود ندارند، ولی به دشواری می توانند انعطاف از خودشان دهند و به هنگام مواجهه با تکالیف شناختی و ‌تنش زا نمی توانند واکنش مساعد از خودشان دهند، معمولاً از نظم ساخت در زندگی شان استقبال می کنند. با والدینشان روابط نزدیک دارند و ارزش های والدین را می پذیرند.

 

 

۲- سردرگمی در هویت یابی:  برخلاف این دسته، گروهی دیگر از نوجوانان یک دوره طولانی از سردرگمی هویت را می گذرانند . شاید هیچ گاه احساس هویتی قوی و روشن در آنان ایجاد نشود. اینها نوجوانانی اند که نمی توانند خود را بیابند، نوجوانانی اند که خود را رها و فارغ از پیوند نگه می دارند و در حالت تجرد و در دوران پیش از شکل گیری هویت باقی می مانند.

 

 

نوجوانانی که دچار سردرگمی هویت هستند عزت نفس کمی دارند، و استدلال اخلاقی شان رشد نیافته است و به دشواری مسئولیت زندگی خود را برعهده می گیرند. تکانشی هستند و تفکری نامنظم دارند و آمادگی اعتیاد به مواد مخدر دارند. روابط فردیشان غالباً سطحی است. هر چند که به طور کلی با نحوه زندگی والدینشان مخالفند نمی توانند از خود شیوه ای ابداع کنند .

 

 

۳- هویت کسب شده : جستجو و سردرگمی شاید گاهی مفید باشد. افرادی که پس از یک دوره جستجوی فعالانه به احساس هویت قوی دست یافته اند. در مقایسه با آنهایی که هویتشان شکل گرفته بی آنکه این دوره را بگذرانند استقلال رای بیشتری دارند، خلاق ترند و تفکر    پیچیده تری دارند. این گروه در ضمن توانایی بیشتری برای برقراری ارتباط نزدیک دارند، هویت جنسی با ثبات تری دارند، به خود با دیدی مثبت نگاه می کنند و استدلال اخلاقی رشد یافته تری دارند. در عین حال که به طور کلی روابط مطلوبی با والدین دارند از خانواده های خود به نحوه     چشم گیری  مستقل شده اند (ماسن و همکاران ، ۱۹۸۵).

 

 

[۱] – prematurely foreclose

 

 

[۲] – identity extended

پایان نامه رشد هویت نوجوانی از دیدگاه اریکسون

رشد هویت نوجوانی از دیدگاه اریکسون

 

 

اریکسون معتقد است در سنین نوجوانی فرد نسبت به هویت خود آگاهی به دست می آورد و خود با وحدت بزرگتری از گذشته درارتباط با گروه، شغل، جنس، فرهنگ و مذهب درنوجوانی شکل می گیرد. تعارض روانی این دوره مربوط به شکل گیری  احساس هویت و پراکندگی اجزای مختلف آن است . وظیفه حیاتی دوره نوجوانی  آن است که این تعارض را حل کند و یک هویت واحد و منسجم برای خویش ایجاد نماید و این کار وقتی مقدور است که او بر جوانب منفی این تعارض و بحران غالب شود و هماهنگی درونی و مداوم درایفای وظایف مختلف خود به دست آورد. رشد هویت جوانب مختلفی دارد. جنبه روانی آن خود درونی نوجوان را شکل می دهد. او باید بتواند زندگی گذشته و هویت دوره های قبلی زندگی خویش را با وضع و حال جدیدش پیوند مناسبی بزند.

 

 

نوجوان،  دراین تلاشهای خود، همچنین باید بتواند به پرسشهای مهم ( جای من در این هستی کجاست؟ از زندگی خود چه می خواهم ؟) پاسخ بگوید. برخلاف دوره های قبلی که کودک این پرسشها را از بزرگترها داشت اینک او از خود می پرسد و خود او نیز باید پاسخ مناسبی برای پرسش های خویش پیدا کند.

 

 

 

دراین سالهای نوجوانی، شکل گیری خود روانی و درونی امری جالب توجه و شوق آفرین است. او خود را انسانی مخصوص به خویش می یابد و طبیعی است که از این بابت نوعی احساس تنهایی نیز در خود داشته باشد. همین امر موجب می شود که او با خود بگوید ((هیچ کس فکر واحساس مرا ندارد)) و نتیجه ، احساسی از خود راضی بودن نوجوان است. در ابتدای بلوغ نوجوانی به درستی نمی داند که کیست و از زندگی چه می خواهد. برای اینکه او بتواند به وحدت هویت  خویش برسد، زمان لازم است . این زمان، فاصله ای میان آغاز بلوغ تا شروع زندگی شغلی و پایان تحصیلات و یا زمان ازدواج و آغاز زندگی خانوادگی است – اریکسون، آن را بین ۱۲ -۲۴ سالگی می داند- این زمان در

دانلود مقاله و پایان نامه

 گروه های مختلف اجتماعی و فرهنگ های مختلف کم و زیاد می شود .

 

 

در شکل گیری  هویت خود، نوجوان ممکن است ناموفق از کاردرآید و به پراکندگی هویت دچار شود. او ممکن است به ناسازگاری اجتماعی گرفتار آید و یک هویت منفی به دست آورد. همچنین احتمال دارد که نوجوان درگیر تعارض ارزشهای کهن و ارزشهای جدید شود و نتواند تعادلی برای خود به وجود آورد و به خیال پردازی و تنهایی و گذشته گرایی یا نو افراطی دچار شود ( لطف آبادی ، ۱۳۸۵) .

 

 

اریکسون معتقد است یکپارچه سازی، که در شکل گیری هویت ایگو روی می دهد، بسیار بیشتر از مجموع همانند سازی های کودکی را دربر می گیرد . این تجربه عاید شده از توانایی ایگو یکپارچه سازی این همانند سازی ها با تحولات لیبیدو، توانائی های حاصل از استعداد، و فرصت های ارائه شده در نقش های اجتماعی فراهم می گردد (کاپلان[۱]، ۱۹۹۱).

 

 

مفهوم هویت که اریکسون دراین دوره مطرح می کند دو چهره دارد: از یک سو به احساساتی رجوع می کند که یک فرد در مقابل خویشتن دارد، یعنی خود سنجی. از سوی دیگر بر روابط بین هویت شخص و توصیف هایی که دیگران یعنی افرادی که برای فرد واجد ارزش اند ، از او به عمل می آورند، تکیه می کند: این توصیف ها مربوط به رفتارهایی  هستند که جامعه آنها را برای یک رفتار مناسب و اساسی می داند و در پیرامون مجموعه هایی که نقش های اجتماعی نامیده می شوند، سازمان یافته اند. به عنوان مثال، مرد یا زن بودن به معنای ایفا کردن یکی از این   نقش هاست . نقش هایی بین من و اجتماع ارتباط برقرار می سازند. و دارای دو کنش اند: یکی آنکه شخص را به قوانین اجتماعی مربوط می سازند و دیگر آنکه وی را به عنوان فرد مشخص      می کنند.

 

 

 

 

 

الف ) تصور از خود :

 

 

والدین، همسالان و معلمان درتوصیف نقش ها اهمیتی اساسی دارند. مفهوم خود درنوجوانی مستلزم رها کردن ادراک آینه  ای خویشتن (یعنی خود را مانند  انعکاسی از والدین ، همسالان یا معلمان دیدن) به سوی هویتی مستقل تر و فردی تر است.  در رسیدن به این مفهوم جدید از خود، تفاوت های فردی زیادی موجود است.

 

 

۱) یکی از خط مشی های متداول عبارت از تغییر دادن جامعه برای منطبق کردن آن با اصول و نیازهای نوجوان است.

 

 

۲) راه حل دیگر تغییر خویشتن برای سازش با نظام و تعلیل چهره دلهره و احساس ناراحتی است.

 

 

۳) یافتن مکانی خاص در درون جامعه است که در آنجا نیروهای بالقوه شخص بتوانند به فعل درآیند وتحول یابند.

 

 

ب) خود سنجی

 

 

اریکسون معتقد است که احراز یک هویت موفقیت آمیز به تجربه احساس راحت و سلامت باز می گردد. وقتی شخص به یک هویت قابل اعتماد دست یافته باشد در تن خود، خود را در خانه احساس می کند و می داند در چه جهتی پیش می رود و از حق شناسی کسانی که برای او به حساب می آیند اطمینان دارد. بطور کلی افرادی که برای خود قدرت و منزلت ناچیزی قائلند ، مفهوم نسبتا پایداری از خود دارند زیرا فاقد چارچوب مرجع پایاب محکمی هستند که به آنها فرصت درونسازی تجارب خود و دیگران را بدهد. چنین وضعی، اضطرابی را در آنها راه       می اندازد که کوشش هایی که فرد برای حفظ ظاهر از خود نشان می دهد با آنان را تشدید      می کنند. افرادی که ارزش کمتری برای خود قائلند بیشتر از دیگران خود را حساستر نشان     می دهند، از عقیده دیگران نسبت به خود نگرانند. از عدم پیشرفت در وظایف  خود دگرگون     می شوند و وقتی نسبت به یک خطا یا یک نارسایی شخصی آگاه شوند دچار اغتشاش می گردند. دیگران این گونه افراد را به منزله افرادی می دانند که زود رنج اند و به سرعت برانگیخته        می شوند ( منصور و دادستان ، ۱۳۸۳).

 

 

    

 

 

[۱] – Kaplan, H.

 
مداحی های محرم