دوران کودکی از مهمترین مراحل زندگی است که در آن شخصیت فرد پایه ریزی شده و شکل می گیرد. اغلب ناسازگاری ها و اختلالات رفتاری در نوجوانی و بزرگسالی ، از بی توجهی به مسائل و مشکلات عاطفی – رفتاری دوران کودکی و عدم هدایت صحیح در روند رشد و تکامل ناشی می شود (کارت رایت – هاتون ، 2005).
روان شناسان ، کودکی را دوره ای از زندگی دانسته اند که تاثیر آن در تمام عمر به خوبی مشهود است. بسیاری از صفات و ویژگی هایی که در کودکان شکل می گیرند، اغلب در طول عمر پایدار باقی می مانند و یا این که می توان تاثیر آن را در سنین بعدی یا بزرگسالی مشخص کرد. در واقع مشکلات دوره کودکی علاوه بر مختل کردن عملکرد و توانایی های کودک او را برای مشکلات دیگر در آینده مستعد می سازد (اقبالی،1387 ،نقل از خدایی، 1392). از طرفی دیگر صاحب نظران روان شناسی و علوم تربیتی یکی از مهمترین نهادهای موثر در تربیت و رفتار آدمی را سازمان خانواده می دانند (احمد صافی ، 1386). از عواملی که در سلامت خانواده و یا نابسامانی آن موثر است ، مساله سلامت پدر و مادر بعنوان گردانندگان اصلی خانواده و مجریان و هادیان برنامه تربیت است. وقتی والدین از جهات مختلف سالم باشند خانواده نیز سالم و بهنجار است و بهنگامی که آن دو یا یکی از آنها بیمار باشند کفه سامان یافتن خانواده می لنگد (قائمی ، 1386). به ویژه در خانواده هایی که کودکان با اختلال فزون کنشی/نقص توجه دارند ، به دلیل اینکه رفتارهای غالبی این افراد تکانشگری و نافرمانی و حواس پرتی است ، سبب ایجاد تحریک پذیری بالا در والدین می شود و در اثر تداوم رفتارهای مستبدانه و پرخاشگرانه والدین (بویژه مادر) با کودک فزون کنشی/نقص توجه،کم کم شخصیت کودک ستیزجو می گردد (آلبرچت،1391،نقل از خدایی،1392). پس نشانگان فزون کنشی/ نقص توجه به طور معنی داری با تجارب مدیریت آشفته خانواده همراه است و می تواند احتمال تعاملات اجباری والد-کودک را افزایش دهد (دشییون و پاترسون ،1997، نقل از دوپال واستونر، 2003،ترجمه محمدخانی واسمائی مجد،1388)و ازآنجایی که والدین بیشترین زمان را با کودک می گذرانند،پس این مداخلات باعث درمان باقدرت بالا وهزینه های پایین می شود(مینجارز،2010). با توجه به این مسئله ، می توان از طریق برنامه والدگری مثبت، باعث ایجاد رابطه مثبت بین والدین و فرزندانشان شد (فتحی آشتیانی و همکاران، 1389). همچنین می توان پیشرفتهای مهمی در سلامت و رفاه کودکان و اعتماد به نفس والدین در امر پرورش فرزندان در سطح جامعه به دست آورد (ساندرز ، 2009). ازطرفی اکثر تحقیقات مبتنی بر والدین، اثر مداخلات والدین را بر بهبودی خود کودک مورد مطالعه قرار می دادند و به اثری که مداخلات می تواند بر روی خانواده داشته باشد، توجه کمتری شده است.براین اساس در این پژوهش اثر آموزش برنامه والدگری مثبت درسلامت روان عمومی مادران کودکان دارای اختلال فزون کنشی/ نقص توجه در شهرکرمانشاه مورد بررسی قرار می گیرد تاگامی در جهت کاهش مشکلات وفشارهای روحی والدین دارای کودکان فزون کنشی/ نقص توجه باشد. در صورت اثربخشی این آموزش، قابلیت تعمیم این روش به مراکز درمانی وتوانبخشی جهت کمک به والدین همچنین درمان کودکان مبتلا به این اختلال وخانواده های آنها وجود دارد.
1-4-1 هدف اصلی : هدف اصلی از پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی آموزشی برنامه گروهی والدگری مثبت در سلامت روان مادران کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی / نقص توجه درشهرکرمانشاه درسال 1393 است.
اختلال فزون کنشی / نقص توجه : اختلال رشدی از فراخنای توجه به تکانشگری و یا فزون کنشی و نیز رفتارهای قاعده مند است که در آن، این کمبودها به طور قابل ملاحظه ای نامتناسب با سن عقلی کودک است. شروع آن در دوران کودکی است. نشانه ها به طور قابل ملاحظه ای نافذ و موقعیتی هستند. معمولا در طول زمان مزمن یا پایدارند و نتیجه مستقیم تاخیر شدید زبان ، ناشنوایی، نابینایی ، اوتیسم یا روان پریشی دوران کودکی نیستند(آلبرچت ، 1391،نقل ازخدایی ،1392). ویژگی اساسی و مهم این اختلال ، الگوی مداوم بی توجهی یا فزون کنشی – تکانشگری است نسبت به افراد عادی که در همان سطح از رشد قرار دارند، با فراونی و شدت کمتری رخ می دهد (شکوهی یکتا، 1389).
نقص توجه : عبارت است از توجه در برابر محرک های مربوط و نامربوط ، یعنی عدم توجه به محرکهای مربوط و توجه و تمرکز بر روی محرکهای نا مربوط (شکوهی یکتا ،1389).
فزون کنشی : منظور تحرک و بی قراری شدید و یا سطوح بالای تحرک رفتاری ناهدفمند میباشد(شکوهی یکتا ،1389).
تکانشگری : ویژگی اساسی و مهم این اختلال ، غالبا قبل از اینکه سوال تمام شود با عجله پاسخ می گوید. در انتظار نوبت نمی تواند بماند و حرف دیگران را قطع می کند یا مداخله می کند (شکوهی یکتا ،1389).
برنامه والدگری گروهی مثبت : برنامه والدگری گروهی مثبت یکی از انوع برنامه های آموزش مدیریت والدین می باشد که بر اساس مدل یادگیری پاترسون(1982) و توسط ساندرز و همکاران(1999) در دانشگاه کویینزلند در استرالیا ایجاد شده است. این برنامه ، پنج سطح طولی دارد که برای سطوح مختلف حمایتی که والدین نیاز دارند ، طراحی شده است که به وسیله افزایش آگاهی و مهارت و اعتماد به نفس والدین صورت می گیرد (ترنر و ساندرز ، 2006).
سلامت روان : از دیدگاه جهانی مطابق تعریف استانداردی که سازمان جهانی بهداشت (2012)، از سلامتی ارائه کرده است،سلامت عبارتست از :تامین رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی که معنای آن تنها به نبودن بیماری و نقص عضو، محدود نشده بلکه شامل سه محور جسم، روان و جامعه میشود و لذاهرگونه نقص و آسیبی که به هریک از محورهای سه گانه وارد شود، تعادل فرد را بر هم زده و منجر به نبودسلامت میشود(حاتمی وهمکاران،1385).
فرهنگ وبستر سلامتی را وضعیت خوب جسمانی و روحی و بخصوص عاری بودن از درد یا بیماری جسمی میداند. فرهنگ آکسفورد سلامتی را وضعیت عالی جسم و روح و حالتی که اعمال بدن به موقع و مؤثر انجام شود میداند(پارک ،2005).فرهنگ روانپزشکی کمپل این اصطلاح را “احساس رضایت وبهبودی روانی وتطابق کافی اجتماعی با موازین مورد قبول هرجامعه “تعریف کرده است(پورافکاری،1389).سلامت عمومی دارای 4 مولفه تعیین کننده است و زیر مقیاس های آن عبارتند از : نشانه های بدنی ، اضطراب ، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی.
اختلال فزون کنشی – نقص توجه : در پژوهش حاضر به افرادی اطلاق می شود که در مدارس ابتدایی آموزش و پرورش ناحیه سه کرمانشاه توسط روان شناس مبتلا به اختلال فزون کنشی/ نقص توجه تشخیص داده شده اند و به آنان خدمات ویژه ارائه می شود .
مادران دارای کودکان فزون کنشی / نقص توجه : در پژوهش حاضر به مادرانی اطلاق می شوند که فرزندان آنها در مدارس مقطع ابتدایی آموزش و پرورش ناحیه سه کرمانشاه ،توسط روان شناس تشخیص اختلال فزون کنشی/ نقص توجه دریافت کرده اند و تحت درمان وآموزش هستند.
برنامه والدگری گروهی مثبت : در پژوهش حاضر اثر بخشی برنامه والدگری گروهی مثبت با آموزش به والدین مورد بررسی قرار می گیرد که شامل 8 جلسه که 6جلسه آن به صورت هفتگی و هر هفته یک جلسه دو ساعته و2 جلسه پیگیری به صورت تلفنی برگزار گردید. محتوای جلسات به طور مفصل در روش اجرا ذکر شده است.
سلامت روان : در پژوهش حاضر به نمرات حاصل از پرسشنامه 28 سوالی سلامت عمومی گلدبرگ که از مادران ، کودکان مبتلا به اختلال فزون کنشی – نقص توجه سنجیده شده بود استناد شد.
Cartwright – Hatton,S.
Attention Deficit/Hyeractivity Disorder(ADHD)
Positive parenting program (3TP) Triple-p
Queensland
Turner
Mental Health
world Health organization(W.H.O)
Webster
Oxford
Park,K.
General Health (GHQ)
Goldberg
یکی از طبیعیترین گروههایی که می تواند نیازهای انسان را ارضا کند خانواده است. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباطهای سالم اعضا با هم و کمک به، استقلال فرزندان است، حتی اگر فرزند دارای مشکلات زورگویانه و یا قلدری باشد. قلدری یکی از مشکلات رفتاری شناخته شده در دوران نوجوانی است که یک نوع خشونت سطح پایین به شمار می آید و معمولاً به معنای حملات مکرر و منظم توسط شخص یا گروه قوی تر به ضعیف تر است. قلدری شامل طیفی گسترده از اقدام ها، از جمله خشونت فیزیکی ، لقب دادن، توهین، دست انداختن، تحقیر، تهدیدهای شفاهی وکتبی و اخاذی است(جان هالی- وندی استاین،1390). که موجب ناراحتی و پریشانی دیگران می شود و تاثیر عمیقی بر بهزیستی روانی فرد، خانواده و جامعه میگذارد و این رفتار خود موجبات رنج و زحمت والدین را فراهم آورده و در مواردی وضعی پدید میآورند که دیگر قابل دفاع نیست و سبب شرمندگی اولیای آنهاست و باعث به خطر افتادن بهزیستی روانی والدین این کودکان می شود و در صورت عدم توجه به این، آموزش این دانش آموزان نیز مختل خواهد شد. در چنین موقعیتی گرچه همه اعضای خانواده و کارکرد آن، آسیب می بیند فرض بر این است که مشکلات مربوط به مراقبت از فرزند مشکل دار، والدین، به ویژه مادر را در معرض خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامت روانی قرار می دهد. بررسی ها نشان داده اند که بین رفتار قلدری و اختلال در سلامت روانی والدین رابطه وجود دارد(ریگبی،1392). نوجوان قلدر و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند. وجود کودک قلدر اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکره خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل ضایعه، گاه به حدی است که وضعیت بهزیستی روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. این قبیل رفتارها تا زمانی که به کنترل در نیایند و تعدیل نشوند نه فقط بهزیستی روانی اعضای خانواده را به مخاطره می اندازند بلکه نوع تعامل و ارتباط اعضای خانواده و نوجوان قلدر را پیچیده می سازد و در نهایت موجب اضمحلال انرژی روانی و دیگر توانمندی های آنان می شوند.
یکی از رویکردهایی که در دهه ی اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرده است، روانشناسی مثبت گرا می باشد. این دیدگاه بر توانمندی ها و داشته های فرد تاکید می کند و معتقد است هدف روانشناسی باید ارتقاء سطح زندگی فرد و بالفعل کردن استعدادهای نهفته فرد باشد. از این رو، روانشناسی مثبت گرا به موضوعات مثبت زندگی بشر نظیر شادکامی، بهزیستی و سلامتی و غیره می پردازد و سعی می کند با نگاهی علمی و عملی حضور این مولفه های مثبت را در زندگی بشر هموارتر سازد. این رویکرد روانشناختی به دنبال آن است که به افراد کمک کند توانایی ها و شایستگی های خود را پرورش دهند. در این رویکرد بهزیستی روانی به عنوان یکی از مولفه های اصلی سلامت عمومی و رضایتمندی تلقی می شود و شامل احساس مثبت و احساس رضایتمندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزه های مختلف خانواده ، شغل و غیره است. بنابراین افراد با احساس بهزیستی بالا به طور عمده ای، هیجانات مثبت بیشتری را تجربه می کنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند از سویی افراد با بهزیستی روانی پایین حوادث و موقعیت های زندگیشان را نامطلوب ارزیابی می کنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر (اضطراب و افسردگی و خشم) را تجربه می کنند(ریف،1989). در طول یک قرن گذشته بسیاری از روانشناسان اتفاق نظر دارند که انسان نیازمند به بهداشت روانی است. و باید سعی شود تا به کودکان و نوجوانان نیازمند کمک، آموزشی ارائه گردد. بنابراین می توان گفت یکی از جالب ترین و شاید مهم ترین پیشرفت ها در حوزه ی درمان کودکان و نوجوانان، راهنمایی یا به عبارتی در اختیار گذاردن مهارت ها توسط روانشناسان است. به این معنی که روانشناسان به کسانی که واجد شرایط هستند مهارت های خود را آموزش می دهند تا از این طریق افراد و خانواده هایشان بتوانند به خود و سایرین کمک کنند. یکی از این طرح ها آموزش مدیریت رفتاری به والدین است. در این برنامه ها والدین برای اصلاح رفتارکودکان و نوجوانان خود آموزش می بینند (کازدین ،1987). این برنامه براساس رویکرد رفتاری بوده و متوجه رفتار آشکار است و چندان تاکیدی بر افکار، احساسات و الگوی ارتباطی ندارد و بررسی محتوای این برنامه نشان می دهد که اساساً بر تکنیک های تغییر رفتار تکیه دارد. برطبق این دیدگاه رفتارکودک مشکل دار به ناگزیر ناشی از تعاملات والد- فرزندی ناسازگارانه، و فرزندپروری ناکارآمد است و به همین دلیل هم تداوم می یابد. آموزش والدین مزایای متعددی دارد. نخست آنکه، والدین بیشترین تماس را با فرزندانشان دارند و می توانند بیشترین تاثیر را در تغییر رفتار فرزندان خود داشته باشند. کازدین (1985) با بازنگری پیشینه پژوهشی متذکر می شود که آموزش رفتار درمانی به والدین در مقایسه با دارونما و عدم مداخله در اکثر پژوهش ها تاثیر معناداری داشته است. اگر والدین بتوانند این شیوه را به خوبی پیاده کنند، تاثیر درمان از خانه و خانواده نیز تجاوز می کند و حتی به محیط مدرسه و خارج از مدرسه نیز تعمیم می یابد. از نظر این برنامه محیط زندگی طبیعی نوجوان می تواند مثل اتاق مشاوره یا اتاق بازی در جهت درمان فرد مورد استفاده قرار گیرد. در پژوهش حاضر بدلیل مزایایی که طرح آموزش مدیریت رفتار دارد، از این رویکرد با هدف اصلی کاهش مشکلات رفتاری و ارتقای بهزیستی روان شناختی کودکان قلدر و والدین آن ها استفاده شد.
بیان مسئله
تمامی روانشناسان و متخصصین علوم تربیتی بر این باورند که دوره نوجوانی حساس ترین ، بحرانی ترین و مهم ترین دوره رشد هر انسان می باشد، و نوجوان تحت فشارهای اجتماعی- روانی زیادی قرار می گیرد و با مسائل پیچیده ای دست و پنجه نرم می کند در این دوره فرد به بلوغ می رسد، در پی کشف هویت خود است بدنبال استقلال و جدایی از وابستگی های دوره کودکی است، به همین دلیل در این دوره نوجوانان دارای وضعیت روانی باثباتی نیستند و در این دوره هست که معمولاً بیشترین مشکلات رفتاری برای نوجوانان بوجود می آید. یکی از مسائل رایج در دوران نوجوانی بویژه در مدارس مسأله قلدری است. بنابه تعریف دان الویوس، نظریه پرداز پیشگام در زمینه ی قلدری در مدرسه، قلدری شکلی از رفتار تهاجمی است که در بین دانش آموزان پدیده ای شایع است و اغلب با تکرار و عدم برابری قدرت مشخص می شود. قلدری می تواند به اشکال مختلف از قبیل دعوای فیزیکی با دیگران، هل دادن، صدا کردن دیگران با کلمات تحقیرآمیز و یا به اشکال غیرمستقیم تر مانند طرد و شایعه پراکنی باشد (الویوس،1993؛ پیشکین،2002). این رفتار موجب ناراحتی و پریشانی در خانواده می شود و تاثیر عمیقی بر بهزیستی روانی فرد، خانواده و جامعه می گذارد زیرا در محیط خانواده که در واقع جامعه ای محدود است، کنش و واکنش های میان اعضاء تاثیر به سزایی درکاهش یا افزایش مشکلات دارد به عبارت دیگر واکنشها و ارتباط های متقابل و صمیمیت والدین اساس رشد شناختی_عاطفی کودک را تشکیل و خطر ابتلای کودک به اختلال های روانی را کاهش می دهد. لذا در چنین محیطی صحبت از تاثیر یکسویه (چه کودک و چه والدین) بر یکدیگر خطاست. نمی توان صرفاً از مشکلات کودک سخن راند حال آن که روشن است در یک سیستم تعاملی رشد می یابد (جانسون و مش، 2001؛ به نقل از رقیه بلالی،1390). به طورکلی می توان گفت حضور کودک مشکل دار در هر خانواده، ساختار آن خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد و بهزیستی روانی خانواده به خصوص والدین را تحت الشعاع قرار میدهد. کودک بر اثر تعارضهای شدید میان اعضای خانواده، کل خانواده را درگیر بحران میکند. در بررسی های انجمن روانشناسی آمریکا، از کل دانش آموزان 13 درصد قلدر، 11 درصد قربانی، و6 درصد قلدر- قربانی تلقی میشوند. و برخی مطالعات میزان شیوع بالاتری از قلدری را گزارش کردند برای مثال، در یک مطالعه از 250 دانش آموز دبیرستانی و راهنمایی،75 درصد گزارش کردند که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند (پیشکین،2002). از این رو با توجه به شیوع روزافزون قلدری در میان نوجوانان به عنوان پیش زمینه ای برای بروز خشونت های مدرسه ای شدیدتر و افت کیفیت زندگی بزرگسالی آن ها، لازم است تا صاحب نظران عرصه ی تعلیم و تربیت، به ویژه روانشناسان مدرسه درصدد یافتن راهکارهای مداخله ای و پیشگیرانه این پدیده در مدارس و ارائه پاسخ های موثر به این مشکل جدی و فراگیر باشند؛ زیرا علاوه بر این که قربانیان از این قلدری آسیب میبینند قلدری برای خود قلدر نیز مضر و آسیب زا می باشد؛ چنانچه نوجوان قلدر دارای بهزیستی روانی پایین و دارای افکار خودکشی می باشد (کارامان کپنکچی، چینکر؛2006). این معضل نه تنها محیط مدارس را با ترس و نگرانی همراه می کند، بلکه بر توانایی یادگیری دانش آموزان هم تاثیر منفی می گذارد (گل کاپچی،2004). پژوهش در زمینه قلدری مملو از گزارش پیامدهای روانشناختی و رفتار منفی دانش آموزان درگیر در قلدری است. مخصوصاً، قلدرها دارای خودانگاره ضعیف تر (فایندلی،2006) هستند. و خشمگین تر و افسرده تر، از سایر دانش آموزان بوده و در مقایسه با آن هایی که درگیر قلدری نیستند، دارای مشکلات رشد و سلوک بیشتری هستند (لی ،2009). وجود چنین رفتارهایی بر پیکره ی جامعه آسیب زده و آن را به یک جامعه ناسالم و ناامن تبدیل می کند. و قلدرها علاوه بر داشتن پیشرفت تحصیلی پایین تر، به احتمال بیشتر حداقل یک مشکل بهداشت روانی نیز دارند، زیرا این کودکان در حالی که روش حل مسئله یکی از مهم ترین عوامل ایجاد تعادل بهزیستی روانی است استفاده نمی کنند (نانسل ، اورپک، پیلا ، سیمون-مورتن و اسچیت ،2001؛ پیشکین ،2002). وجود مشکلات رفتاری درکودکان علاوه بر ایجاد مشکلات روانی و تحصیلی و غیره برای خود کودک، عاملی برای ایجاد استرس و نگرانی در میان اعضای خانواده می باشد، و بر بهزیستی روانی والدین تاثیر می گذارد (ماش،1983). زیرا دلواپسی در مورد رفتار کودکان و نوجوانان و نحوه کنار آمدن با آن رایج ترین منشاء تنش یا فشار روانی برای والدین است. و گاهی والدین با روش های انضباطی غلط مانند توجه والدین به رفتارهای نادرست و برخورد غلط با آن، بی توجهی به رفتارهای مثبت و جامعه پسندانه نوجوان، نظارت های ضعیف، استفاده از مجازات ها و تنبیه های که یا خیلی خفیف هستند و اثری ندارد یا خیلی شدید است و موجب پرخاشگری، ترس و اضطراب می شوند. استفاده مکرر از تنبیه و قهر در روابط خانوادگی موجب شکل گیری و یا شدیدتر شدن رفتار های پرخاشگرانه در نوجوان می شود بنابراین لازم است، والدین با آگاهی از روش های تربیتی غلط در جهت برطرف کردن آن تلاش کنند و روش های تربیتی درست را جایگزین کنند. به همین خاطر روانشناسان با ارائه تکنیک های موثر سعی دارند مشکلات روانی این نوجوانان را تحت کنترل درآورند و می خواهند از این رهگذر به ارتقاء سلامت روانی والدین این نوجوانان نیز کمک نماید. این جاست که اهمیت آموزش مدیریت رفتاری به والدین، خودنمایی می کند که نوعی درمان با هدف تشویق والدین به درگیر شدن فعالانه در مداخله هایی است که کارکرد خانواده را تقویت می کند. آموزش والدین با تمرکز بر ایجاد مهارت های اثر بخش، نیاز والدین به اطلاعات مربوط را مدنظر قرار می دهد و به آن ها در مورد تصمیماتی که برای کودک خود می گیرند آگاهی می دهد. مزیت دیگر رویکرد روش های آموزش مدیریت رفتار بر سایر روش ها، آن است که برجنبه های مختلفی از عملکرد والدینی و خانوادگی تاثیر گذار است؛ و اسکینر اظهار می دارد که سلامت روانی و انسان سالم معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شود از روش اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم پندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط می باشد و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. از دیدگاه اسکینر انسان بایستی از علم، نه برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. کانت فیلسوف بزرگ آلمانی، والدین تربیت شده را سرمشق و الگوی رفتاری فرزندان می داند. بدیهی است با تولد فرزند، نیازهای او به طور پیچیده ای با نیازهای والدین گره می خورد. مشکل یکی، مشکل دیگری نیز می باشد. هر چند که والدین مسئول واقعی مراقبت از فرزندان می باشند، اما این امر یعنی مراقبت از کودکان شغلی است که نیاز به مهارت کافی دارد، حتی پرتوان ترین و قابل ترین والدین هم نیاز به کمک و حمایت دارند (پیتر،1999، به نقل از بیرامی ،1388). و در برخی تحقیقات از این که آموزش والدین می تواند یکی از مداخلات موثر در کاهش قلدری و رفتار مخل باشد مورد حمایت قرارگرفت (فلای و گراملیچ، سگاوا، برنز و هالیدی،2004). با این حال تاکنون در جامعه ما درباره ی بهزیستی روانی کودکان قلدر و والدین آن ها در مدارس و دیگر حوزه های اجتماعی (خانواده، محیط کار و غیره) به طور کارآمد و فراگیر بررسی نشده است و بیشتر تحقیقات روی قربانیان متمرکز بوده در حالی که این بچه ی قربانی نیست که از عواقب قلدری رنج می برد ، خود قلدران نیز از این رفتار آسیب می بینند. با این حال در سایر کشورها این حوزه ها مشخص شده و موسساتی نیز ایجاد شده اند که به مردم خدمات مقابله با قلدری یا متوقف کردن را ارائه می دهند. فلذا روشن است که بهزیستی روانی این دانش آموزان و والدین شان از وضعیتی مطلوبی برخوردار نباشد و لازم است که به شیوه های مختلفی آن را ارتقاء بخشید که BMTاز جمله آن هاست. با توجه به مبانی نظری و پژوهشی ذکر شده پژوهش حاضر با هدف ارتقای بهزیستی روانی دانش آموزان قلدر و والدین آن ها از آموزش مدیریت رفتار استفاده کرده است.
ضرورت و اهمیت تحقیق
قلدری علاوه براین که برای قربانیان ، شاهدان و فضای آموزشی زیان بخش است برای خود شخص قلدر و زورگو نیز اثرات منفی دارد. زیرا معمولاً قلدری دوران کودکی به دوران بزرگسالی انتقال می یابد (آهنگر انزابی ، شریفی درآمدی وکمالی نیا ،1390). و با گذشت زمان شدت و وخامت این قلدری بیشتر شده و در بزرگسالی به سبب قانون شکنی و بزهکاری دستگیر و زندانی می شوند (الویوس،1389). و در تعدادی از مطالعات اخیر این پیش بینی تایید شده است (احمد و بریس ویت،2004). با این حال وجود پدیده ای به نام قلدری در محیط آموزشی می تواند اثرات جبران ناپذیری بر اهداف اساسی تعلیم و تربیت دانش آموزان داشته و درصورت عدم تأمین بهداشت روانی این نوجوانان و والدین آن ها مشکلات بزرگتری ایجاد خواهد شد. تامین بهداشت همه افراد جامعه از مهم ترین مسایل اساسی هر کشور است، این امر در سه جنبه جسمانی، روانی و اجتماعی مورد ملاحظه قرار می گیرد، در صورتی که بعد روانی بهداشت به اندازه کافی مورد توجه قرار نگیرد، فراوانی مشکلات روانی و رفتاری رو به فزونی خواهد گذاشت تا حدی که عوارض ناشی از بی توجهی به آن در ابعاد فردی و اجتماعی، خانوادگی و انسانی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اثرات سوء و غیر قابل جبران را در پی خواهد گذاشت. بدیهی است که بیماری روانی مخصوص یک قشر یا یک منطقه خاص نبوده و تمامی طبقات جامعه را در بر می گیرد و هیچ انسانی از فشار روانی و اجتماعی مصون نیست و به طور کلی باید گفت وجود یک بیماری روانی به کار و اقتصاد خانواده لطمه وارد می کند، درآمد سرانه را کاهش می دهد و رفاه و نشاط فردی را از اعضای خانواده سلب می کند و با تخریب و ضایع کردن نیروی انسانی، در اقتصاد و اجتماع تاثیر عمیق و سوء بر جای می گذارد. به همین دلیل بهداشت روان در اغلب کشورها در رأس برنامه ملی و بهداشت همگانی قرار دارد (میلانی فر، 1386). بنابراین با توجه به شیوع قلدری در مدارس و عواقب شدیدش دست اندرکاران آموزش و پرورش، مدارس و والدین، گام های موثری باید بردارند و مانع بروز مشکلات روانی و افت تحصیلی فرد شوند. بر طبق نظریه ی سیستم ها، هرعضوی از خانواده به منزله ی واحدی از خانواده در جهت حفظ و برقراری تعادل با دیگران ارتباط برقرار می کند. خانواده کوچک ترین و اساسیترین واحد اجتماعی است که هر یک از افراد جامعه در آن متولد میشود و تربیت و پرورش مییابد در این میان نقش پدر و مادر در تربیت فرزند بسیار مهم و تعیین کننده است و در تربیت فرزندان ، خانواده دارای اهمیت و جایگاه مشخصی است زیرا والدین اولین شکل دهندگان و معماران شخصیت فرزند خود هستند. بنابراین دیگر نمی توان کودک را به عنوان موجودی کاملاً منفعل که صرفاً متأثر از تجربیات دیگران است در نظر گرفت، چرا که ویژگی های خلقی کودک نیز در تعامل هایی که با اطرافیان (به ویژه والدین) دارد، بسیار تاثیر گذار است. خانواده درمانگران بر این معتقدند که نه تنها آن عضو خانواده که بر چسب بیمار به او زده شده و مشکلات خانواده به او نسبت داده می شود، در فرایند درمان نیازمند درمان است بلکه اعضای دیگر خانواده نیز در امر درمان باید مورد توجه قرار گیرند (گلدنبرگ وگلدنبرگ،1386). زیرا والدین و کودکان در فرایندی دو سویه با یکدیگر تعامل دارند در این مجموعه طرفین قادرند تأثیرات بس شگرفی بر یکدیگر بگذارند. و بیشتر رفتارهای کودک از رفتار والدین سرچشمه می گیرد (بیدوغان، 2006؛ جان هالی – وندی استاین،1390). چنانچه در پژوهش کابلینسکی، کاوالانکا و رندولف (به نقل از بلالی، 1390) در ارتباط با نقش والدین در مشکلات رفتاری کودکان آمریکایی، نشان داد نقش والدین، سبک زندگی، تعارض های خانوادگی و افسردگی مادر در پیش بینی مشکلات رفتاری کودکان موثر است. مادرانی که از تجارب بهتری در پرورش کودک خود بهره مند بودند، افسردگی کمتر و سعی در رفع تعارض های خانوادگی داشتند در کودکانشان مشکلات رفتاری کمتری مشاهده شد. بنابراین باید در درمان نیز به خانواده توجه شود. از این رو امروزه متخصصان بالینی و پژوهشگران، کیفیت این تعامل را در روابط والدین وکودکان مورد توجه ویژه قرار داده اند و این نکته را پذیرفته اند که برخی از ویژگی های والدین و متغیرهای چارچوب خانوادگی بر چگونگی پاسخگویی والدین به نیازهای فرزندانشان تاثیرگذار است. لذا ارائه روش هایی که بتوان براساس آن چگونگی روابط والدین_کودک را، مشخص کرد، به ویژه در شرایطی که این رابطه دچار تنیدگی و مشکل است، می تواند به عنوان بخشی از برنامه های پیشگیری در نظر گرفته شود (زرگری نژاد و یکه یزدان دوست ،1386). اما آنچه در اینجا مطرح می گردد این است که چگونه میتوان این نهاد مقدس را به معنای حقیقی خود، آنطور که شایسته است برای فرزندان و سایر اعضای خانواده آماده و مجهز نمود ؟ در جواب باید اذعان داشت که بهترین راه و ابزار در این امر، آموزش به افراد خانواده ، بخصوص والدین محترم است و بسیار حائز اهمیت است که والدین کودکان قلدر با روش صحیح مدیریت رفتار آشنا شوند. چرا که در برخی موارد، والدین با مدیریت صحیح رفتار آشنا نیستند و موجب بروز مشکلات رفتاری در کودکان می شوند یا آن ها را تشدید می کنند. آموزش مدیریت والدین متداول ترین و موفق ترین رویکرد درمانی در ارتباط با رفتار مخل کودکان هستند و اکثر والدین از این برنامه ها رضایت دارند. وانگهی، آموزش مدیریت والدین با معیارهای نظام خدمات سلامت روانی که همانا مقرون به صرفه بودن، موثر بودن کوتاه بودن و داشتن اعتبار تجربی هستند همخوانی دارد و فواید درمانی آن تأیید شده است (تیور و بیگلان،1998؛ به نقل از شرودر، 1385). اساس اثربخشی آموزش والدین، نقش عملکرد و محیط خانواده در بروز اختلالات روانشناختی درکودک است، از این رو درمان اختلالات کودکان، بدون توجه به افراد تاثیرگذار بر آنان، ممکن نیست. روش های فرزندپروری ناکارآمد و خشن، رفتار غیر حمایت کننده، نظارت ضعیف و الگوی رفتار ضد اجتماعی در والدین ، مهم ترین پیش بینی کننده های اختلالات سلوک درکودکان است(کورد و همکاران،2004؛ به نقل از اسماعیلی نسب،1389). بنابراین آموزش مدیریت رفتار به والدین موجب میگردد که والدین بتوانند محیط مناسبتری برای رشد و شکوفایی استعدادهای بالقوه فرزندان خود فراهم کنند و این امر نیز پیشرفت و بالندگی افراد خانواده و جامعه را در پی خواهد داشت. نتایج این پژوهش می تواند برای والدین، مربیان و غیره که مسئول تعلیم و تربیت کودکان هستند الهام بخش باشد یا به احساسات و نیازهای کودکان توجه نموده و در زمینه ی کمک به بهزیستی روانی دانش آموزان قلدر و همچنین خود شکوفایی والدین و ارتقاء بهزیستی روانی آن ها گام بردارد. علاوه بر این نتایجی این نوع تحقیقات می تواند راه گشایی باشد برای پژوهشگران و دانشجویان روانشناسی تربیتی که در این زمینه به تحقیق خواهند پرداخت
متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل: آموزش مدیریت رفتاری (BMT)
متغیر وابسته: بهزیستی روان شناختی والدین وکودکان قلدر
متغیر تعدیل کننده: جنسیت
. bulling
1 . Ryff
. Olweus
. Karaman-Kepenekci & Cinkir
. Gul kapci
. Findley
. Lee
.Nansel & Overpeck & Pilla & Simons-Morton & Scheidt
. Mash
. Skinner
. Flay & Graumlich & Segawa & Burns & Holliday
Ahmed . & Braithwaite
. Beydogan
انسان موجودی هدفدار و آرمان گرا است. از بدو زندگی رو به آینده دارد و همواره میخواهد به ایدهآلها و هدفهای خود دست یابد. از موفقیت و پیروزی خرسند و از عدم دستیابی به اهداف خود ناخشنود می شود. او تمام انرژی و امکانات خود را صرف رسیدن به برنامه های از پیش تعیین شده یا اهداف خود می کند، به همین دلیل همیشه میکوشد که وضع خود را نسبت به اهداف مشخص کند. او نیازمند به داشتن بازخورد است و با جمع آوری اطلاعات درباره پیشرفت و چگونگی این پیشرفت موقعیت خود را میسنجد و اطمینان از رسیدن به اهداف که ارزیابی عملکرد نام دارد و نوعی انگیزه و پاداش در قبال مسئولیت پذیری انسان بشمار میآید.
ارزیابی عملکرد کارکنان مقدماتی دارد که بیتوجهی به این مقدمات جز نتایج منفی بازده دیگری به همراه نخواهد داشت، ولی در میان این مقدمات، توجه به انسان و خصوصیات وی بسیار مهم است و شاید بتوان گفت که در بسیاری از موارد، عملکرد انسان نتیجه و بازتاب خصوصیات و روحیات او است. از این رو در مکتب غنی و پربار اسلام امر ” ارزیابی ” و ” ارزشیابی ” به شکلی بسیار دقیق و زیباتر از سایر مکاتب مورد بررسی قرار گرفته، در فرازی از نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر نخعی آمده است: ” نباید نیکوکار و بدکار نزد تو به یک پایه باشند که آن، نیکوکار را از نیکویی کردن بیرغبت سازد و بدکاران را به بدی کردن وا دارد، هریک از ایشان را به آنچه گزیده، جزا ده “.
از آنجا که عوامل ارزیابی عملکرد باید با جایگاه شغلی فرد متناسب باشد(یوجن وو، جیانگ لیانگ هو[1]، 2010 )، ارزیابی عملکرد کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز از این امر مستثنی نیست و روشها و معیارهای نظام ارزیابی عملکرد کارکنان ارتش پاسخگوی نیازهای مورد نظر نیست و ما در این تحقیق به دنبال ارائه الگوی مناسب ارزیابی عملکرد کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران هستیم.
1-1- تشریح و بیان مسئله
نگاهی گذرا به سیر تکاملی ارزیابی نشان میدهد که در مدیریت کلاسیک به آن به مثابه کنترل وظایف و کارکردهای مدیر نگریسته شده است ولی امروزه به صورت یک فرایند پویا، مستمر، کیفی و متقابل ( مدیر و کارکنان) بعنوان پاره سیستم اصلی مدیریت منابع انسانی کارکردی فراتر از اعطاء پاداش، تأکید بر حمایت رفتار، ایجاد ارتباط بین مدیران و کارکنان و بهسازی منابع انسانی در سازمانها دارد(فرهادی، 1381). نـظام ارزیابی عملـکـرد، یـکی از مهمترین و پایـهایتـریـن زیـر نـظامهـای منـابع انسانی محسوب می شود، بدیهی است که ارزیابی عملکرد کارکنان فرایندی بسیار مهم و از حساسترین مسائلی است که مسئولان سازمانها با آن روبهرو هستند. با وجود سعی دائم در طراحی سیستمهای بهینه و موثر برای ارزیابی کارکنان، شواهد و مدارک نشان می دهند که به طورکلی، مسئولان سازمان از روشها و سیستمهای مورد استفاده برای ارزیابی کارکنان راضی نیستند. دلیل اصلی این نارضایتی، عوامل مختلفی از جمله پیچیدگی فرایند ارزیابی و وجود کاستیهایی در سیستم ارزیابی جامع است. عدم پشتیبانی مدیریت، غیر قابل اجرا بودن سیستمهای ارزیابی، ناتوانی ارزیابان در ارزیابی درست و عادلانه و عدم تناسب و انطباق سیستمهای ارزیابی با واقعیات از جمله مشکلاتی هستند که معمولا اثربخشی اکثر سیستمهای ارزیابی را دچار اشکال مینمایند(سعادت،1383، 214). اما سازمانها به عنوان موجودی اجتماعی نیازمند قاعدهای برای ارزیابی شایستگیهای کارکنان خود هستند، باز آزمایی و سنجش عملکرد کارکنان پس از یک دوره زمانی مناسب برای اطمینان از
عملکرد و اثرگذاری آن و نیز رفع موانع و اشکالات دیده نشده ضرورت دارد. ارزیابی عملکرد کارکنان از وظایف بسیار مشکل ارزیابان است، زیرا ارزیابی شوندگان معمولاً نسبت به تاثیر نتایج ارزیابی خوش بین و از تاثیرات آن بر پیشرفتهای آینده خویش واقفند، همین امر ارزیابی را مشکل کرده است و مسأله مشکلتر وجود انواع و اقسام مسئله های ساختاری است که موجب ایجاد شک و تردید درباره منصفانه یا عادلانه بودن این فرایند است. اینگونه مشکلات، گذشته از این موجب بروز تضاد و تعارض بین سرپرستان و زیردستان می شوند که در نتیجه رفتارهای ویرانگر را تقویت خواهند کرد. شناخت مسائل و مشکلات و بهینهسازی نظام ارزیابی عملکرد، دست کم از دو بعد دارای اهمیت است: اول اینکه سازمانها نیازمنـد آگـاهی از کـارایی کارکنان خویشاند تا بتوانند برای بهبود عملکرد و ارتقای بهرهوری فردی و سازمانی، وضعیت منابع انسانی خود را بهبود بخشیده، بر کمیت و کیفیت تولیدات یا خدمات خود بیفزایند. دوم اینکه، آگاه شدن کارکنان از نتایج عملکرد خود برای آنها مطلوب بوده، عموماً احساس رشد خواهند کرد؛ به این صورت که به نقاط قوت و ضعف خود پی برده، برای افزایش توانمندیهای خویش براساس واقعیات تلاش خواهند کرد(تاجالدین،1388). مرور ادبیات پژوهشی مربوط به قلمروهای سنجش و اندازه گیری در نیروهای نظامی و انتظامی دنیا (گال و منگلسدروف[2]، 2001) نشان میدهد که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، تلاش های وسیعی صورت گرفته است تا برای ارزیابی عملکرد کارکنان نظامی، از روشهای علمی بهره گرفته شود. به ویژه این تلاشها پس از دهه 80 میلادی سیری رو به بهبود، و شتابانتر یافته است. به تعبیر وی ” قلمروهای فعالیتی ارتش آن چنان تخصصی شده است که جزء با بهره گیری از سازوکارها و روششناسی دقیق نمیتوان به داوری عاری از خطا پیرامون عملکرد، ویژگیها، مهارت ها و نگرشهای کارکنان و افسران شاغل در نیروهای مسلح پرداخت ” . ارزیابی عملکرد، فرایندی است که با تکیه بر ارتقای کارایی و اثربخشی، کارکنان را مورد سنجش قرار میدهد و با تعیین شاخص و کسب اطلاع از وضعیت کارکنان، راهکارهایی را جهت بهبود وضعیت ارائه می کند. ارزیابی عملکرد، از مهمترین وظایف فرماندهان، مدیران و سرپرستان است و شیوهای برای ادارهی امور کارکنان میباشد(شهلایی،1391، 281).
در ارزیابی عملکرد کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران، اینک از روش مقیاس ترسیمی استفاده می شود. در این روش ، ابتدا عوامل ارزیابی مانند: کمیت کار، کیفیت کار، طرز سلوک با همکاران و قابلیت اعتماد را تعیین می کنند. برای هر عامل، امتیازاتی از ضعیف تا عالی تعیین می شود و در پایان نمرات داده شده را جمع میزنند. در این روش، فرمانده، رئیس و یا سرپرست افراد بعنوان ارزیابان میباشند و یکی از مشکلات اساسی این روش ذهنی بودن آن میباشد که قضاوت شخصی ارزیابی کننده، در آن اثر گذار است و در صورت زیاد بودن تعداد کارکنان، مستلزم صرف وقت زیاد میباشد. براین اساس، پرسش اصلی و کلیدی این پژوهش آن است که الگوی مناسب برای ارزیابی عملکرد کارکنان دانشگاه علوم پزشکی ارتش چیست؟ و معیارها و شاخص های مؤثر آن کدامند؟
1-2- اهداف تحقیق
1-2-1- هدف کلی
ارائه الگوی مناسب ارزیابی عملکرد کارکنان در دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران
1-2-2- اهداف جزئی
1-3- سئوالات تحقیق
1-3-1- سئوال اصلی
الگوی مناسب ارزیابی عملکرد کارکنان در دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران چیست؟
1-3-2- سئوالات فرعی
[1] . Yu_Wu, Giang_Hou
[2]. Gal & Manggelsdorff
:
اختلالهای خُلقی طیف وسیعی از اختلالها را در برمیگیرند که در آنها خُلق بیمارگونه و آشفتگیهای وابسته به آن بر شکل بالینی مسلط است. در اوایل از اختلالهای خُلقی تحت عنوان اختلالهای عاطفی نام برده میشد، به معنی حالت هیجانی است که از طریق بیانات چهره وحالت بدن آشکار می شود (سادوک و سادوک، 2002).
اختلالهای خُلقی به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: یک قطبی و دوقطبی. اختلالهای افسردگی یک قطبی شامل اختلال افسردگی عمده و دیستایمیک است؛ اختلالهای دوقطبی شامل اختلال دوقطبی I، اختلال دوقطبی II، اختلال دوقطبی تصریح نشده در جایی دیگر و ادواریخویی است. سایر اختلالهای خُلقی، اختلال خُلقی وابسته به مواد و اختلال خُلقی وابسته به شرایط عمومی هستند. علاوه بر موارد گفته شده اختلالهای خُلقی معمولا به صورت نشانهای در سایر اختلالهای روانپزشکی مثل دمانس، اختلال استرس پس از سانحه، اختلالهای سوء مصرف مواد و اسکیزوفرنی هستند (کلسی، نمروف و نیوپورت، 2006).
اختلالهای یک قطبی صرفا دوره های افسردگی را دربرمیگیرد؛ از طرف دیگر اختلالهای دوقطبی هم اپیزود افسردگی و هم اپیزود مانی را شامل می شود. شکل 1-1 اختلالهای یک قطبی و دوقطبی را به تصویر میکشد.
اختلالهای خُلقی درصد قابل توجهی از بیماران مبتلا به اختلالهای روانی را در برمیگیرد و خطر شروع آن در سنین پایین گزارش شده است (سادوک و سادوک، 2002) به همین دلیل توجه قابلملاحظهای به درمان اختلالهای خُلقی شده است. درمانهای مختلفی در این راستا ارائه شده است؛ اما یکی از بحث برانگیزترین درمانها در این زمینه الکتروشوک میباشد. الکتروشوک، یکی از درمانهای زیستی است که برای درمان اکثر اختلالهای خُلقی با چند محدودیت، که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا ( APA ) اعلام شده، استفاده می شود.
الکتروشوک، درمانی انتخابی برای اختلالهای خُلقی است که حاد هستند، تغییرات اساسی در خلق، تفکر و فعالیتهای حرکتی بیمار روی دهد، یا زمانی که علت اختلال زیست-شیمیاییو فیزیولوژیکی باشد، یا زمانی که سایر درمانهای دردسترس مؤثر واقع نمیشوند و یا اینکه علایم دارو درمانی خطرناک و ناخوشایند باشد و استفاده طولانی مدت از آنها امکان پذیر نباشد (فینک، 1999).
الکتروشوک احتمالا برای بیماران با پیشینه طولانی از بدعملکردی روانی و هیجانی مؤثر نیست، همچنین برای مبتلایان به نوروزها، ناسازگاریهای موقعیتی، اختلالهای شخصیتو اختلالهای وابسته به دارو نمی تواند کمک کننده باشد (بالدوین و اوکسلاد، 2000).
بیمارانی که الکتروشوک دریافت می کنند، معمولا روشهای درمانی متعددی را تجربه کرده اند که بدلیل عدم مؤثر بودن، برای دریافت الکتروشوک ارجاع داده میشوند (فینک، 1999). استفاده از الکتروشوک هم با نگرانیهای زیادی همراه است از جمله از دست دادن موقتی یا دائمی فرایندهای شناختی که با انجام پژوهشهای گسترده در این زمینه و بالا بردن تکنولوژی و بالا بردن سطح روشهای وارد کردن شوک به سر بیمار، تا حدی از نگرانیهای موجود کاسته است.
2-1– بیان مسئله
اختلالهای خلقی اغلب مزمن و عود کننده میباشند، شیوع آنها در طول زندگی برای اختلال افسردگی اساسی حدود 15% وبرای اختلالهای دوقطبیI حدود 1% است. بدلیل شیوع گسترده اختلالهای خُلقی و مشمول شدن تعداد بسیاری از مبتلایان به اختلالهای روانی، تلاش های گوناگونی برای درمان آن در هر دوره تاریخی با توجه به بار علمی و تجربی انسان صورت گرفته است (سادوک و سادوک، 2002).
در قرن بیستم بررسی و پژوهش در زمینه اختلالهای خُلقی شروع شده، نظریهها و فرضیههای فراوانی در مورد پیدایش، شکل گیری و انواع آن ابراز گردیده و در پی آن روشهای درمانی گوناگونی مطرح شده است از جمله: انواع رواندرمانیها خصوصا رفتاردرمانی – شناختی، چندین طبقه از داروهای ضدافسردگی و الکتروشوک است (کلسی، نمروف و نیوپورت، 2006).
الکتروشوک، درمانی زیستی است که با ایجاد تشنجی خفیف و با عبور جریان ضعیف الکتریکی در ناحیهای از سر انجام می شود. الکتروشوک از سال 1938 برای مبتلایان به اختلالهای خلقی که نسبت به درمان مقاوم بودند، همچنین برای افرادی که میل به خودکشی یا دیگرکشی
و علائم بارز بیتابی یا بهت داشتند، به صورت درمانی انتخابی درآمد (فیدا و همکاران، 2009) و امروزه گزارش می شود حدود 10% بیماران بستری با تشخیص افسردگی اساسی الکتروشوک دریافت می کنند ( متیو و همکاران، 2008).
پژوهشهای بسیاری در رابطه با اثربخشی الکتروشوک انجام شده است، مثل فراتحلیلی که توسط انجمن مطالعاتی الکتروشوک انگلستان (2003) انجام شد. در این فراتحلیل گزارش شد الکتروشوک واقعی موثرتر از الکتروشوک ساختگی است و همچنین گزارش اثربخشی چشمگیر الکتروشوک نسبت به دارو درمانی ارائه شد.
1-4-1- هدف کلی
2-4-1– هدفهای اختصاصی
هدفهای اختصاصی این پژوهش عبارتند از:
5–1– سؤالهای پژوهش
سؤالهای این پژوهش عبارتند از:
متغیر وابسته: توجه شنیداری انتخابی، توجه شنیداری تقسیمشده
متغیر مستقل: الکتروشوک
متغیر مقولهای: گروه افراد مبتلا به اختلالهای خلقی دارای دو سطح دریافت کننده الکتروشوک و دریافت نکننده الکتروشوک
1-6-1- تعریفهای مفهومی متغیرها
توجه شنیداری انتخابی: توجه شنیداری انتخابی سطحی از توجه است که به ظرفیت حفظ تکالیف شناختی و رفتاری، در هنگام مواجه شدن با محرکات مزاحم یا رقیب اشاره دارد (تسورت، اسپونگ و استو، 2007)
توجه شنیداری تقسیمشده: توجه شنیداری تقسیمشده بالاترین سطح توجه است و اشاره به توانایی پاسخ دادن به شکل خودانگیخته به چندین تکلیف در یک زمان دارد (همان منبع).
الکتروشوک: الکتروشوک، درمانی زیستی است که با ایجاد تشنجی خفیف و با عبور جریان ضعیف الکتریکی در ناحیه ای از سر انجام می شود (فینک، 2001).
. Fink
. Baldwin
. Oxlad
. cognitive behavior therapy
. Faedda
. Mattews
. Uk ect review group
. simulated
. tsourtos
. spong
. stough
خلاقیت یکی از مفاهیم بحث برانگیز در حوزه روان شناسی بشمار میرود و در عصر کنونی به شدت مورداقبال و نظر قرار گرفته است. بدون تعارف، در جهان فوق صنعتی امروز، خلاقیت یکی از تکنیکهای مهم دستیابی به اکتشافات، اختراعات و پیشرفتهای علمی، فنی و هنری تلقی می شود. از این رو بروز این قریحه در دوران کودکی مورد آموزش و حمایت قرار می گیرد (پیرخائفی، 1379).
باتوجه به شرایط امروز کشور ولزوم ساخت وبومی کردن علوم فعلی وابداع علوم واختراعات جدید در کشور به نظر میرسد سیستم آموزش وپرورش ما در دهه های گذشته دچار تغییرات اساسی نشده است وروزمرگی در بین دانش آموزان به چشم می خورد به این صورت که دانش آموز هر روز با یک برنامه خاص هفتگی به مدرسه رفته وفقط دروس اعلام شده از طرف آموزش وپرورش را به صورت اجباری مطالعه کرده وبه سمت مطالعات فرا درسی نمی روند البته استثنائاتی هم وجود دارد وبعضی از مدارس البته با صرف هزینه های سنگین برای خانواده ها اقداماتی را در زمینه نوآوری در دانش آموزان انجام می دهندکه در مقایسه با نسل جوان ودر حال تحصیل ما بسیار ناچیز است.
امروزه صاحبنظران خلاقیت را دانشی بنیادی برای هرگونه تغییر و نوآوری می دانند خلق ایده های نو و تولیدات ابتکاری از ویژگی های شناختی انسان ها است. با چنین نگاهی خلاقیت عاملی مهم در شتاب بخشیدن به نوآوری های علمی و فناورانه بشر تعبیر شده است. از نظر ریهامرو برولین (1999)خلاقیت توانایی و ظرفیت فرد برای تولید ایده ها، آثار و محصولات نو و ابتکاری تعبیر میشود. به عبارت دیگر، خلاقیت موجب میشود تا فرد انطباقی جدید با شرایط و موقعیتهای محیطی به گونهای غیر مرسوم ولی مفید پیدا کند. مطالعات موجود نیز نشان می دهند که مرکز ثقل حرکات نوین در آینده را خلاقیت و میزان بهره گیری از تفکر خلاق تشکیل می دهد. بر این اساس ، یکی از چالش های جدی و قابل پیش بینی بشر در آینده مساله میزان بهره گیری از ذهن ها و شخصیت های خلاق در حوزه های مختلف علمی، پژوهشی، فناورانه و بهداشتی است (به نقل از پیرخائفی ، 1388).
با توجه به مسائل موجود چگونه می توانیم خلاقیت را در بین محصلان و دانش آموزان ارتقاء دهیم یا اصلا لزومی بر اقداماتی که بتوانیم با آن ها ایده های نو وجدید را شکوفا وپرورش نماییم هست؟ چگونه می توانیم خلاقیت در بین محصلان پویا وفعال نماییم؟ پژوهشهای اخیر، بودو، تورنس، پارنز، دبونو، فلوهیرسن وکلینکنبر ثابت کرده است که خلاقیت با ضعف و شدت بالقوه و پرورش پذیری در عموم افراد وجود دارد و میتوان آنرا با به کارگیری روشها و فنون معین، تولید طرز تفکرهای نو و ایجاد محیط مناسب پرورش داد(سمخانیان،2008) . گیلفورد ( 1967) دراین ارتباط معتقد است که خلاقیت را از طریق تحریک می توان در افراد پویا ساخت و به حرکت در آورد. او معتقد است که پویا سازی بایستی در تمامی عناصر خلاقیت روی دهد؛ این عناصر شامل مولفه های واگرا، مولفه های همگرا و مولفه ارزشیابی خلاقیت است.تورنس (1974) معتقد است خلاقیت یک اثر شخصی است یعنی به عواملی نظیرانگیزش، هیجان، عواطف، احساسات، تجربه ها ویادگیریهای شخصی او وابسته است.خلاقیت هر چند بعد فردی دارد ولی ماهیتا قابل آموزش است(به نقل از پیرخائفی، 1388).
یکی از نکات قابل ملاحظه در این راستا به الگوهای ارتقای خلاقیت برمی گردد. درواقع موضوع مهم این است که از چه الگوهایی می توان برای ارتقای انگیزه درونی و نیز عملکرد تحصیلی بهره مند گردید. یکی از الگوهای جدید در این زمینه الگوی فعال سازی ذهن و شخصیت (یا همان الگوی بالینی خلاقیت درمانی است ). این رساله پژوهشی تلاش می کند تا دورنمایی را از اثربخشی این الگو در حوزه ارتقای انگیزه درونی و عملکرد تحصیلی ارائه کند.
یکی از مهم ترین مقاطع تحصیلی که نقش بسیار مهمی در آینده افراد دارد مقطع دبیرستان است زیرا دانش آموز در این دوره نسبت به انتخاب رشته ومسیر آینده تحصیلی خود تصمیم گیری و اقدام می نمایند. از این رو دانش آموزان سال اول دبیرستان به دلیل انتقال از مقطع راهنمایی به دبیرستان و لزوم سازگاری با محیط وفعالیت های دبیرستان با چالش های اساسی روبرو هستند به گونه ای که می توان گفت موفقیت تحصیلی دانش آموزان در سال اول برای تلاش وپشتکار آن ها در طول دوران تحصیلی و پیشرفت های بعدی آن ها بسیار با اهمیت است.
تعیین تاثیر الگوهای بالینی خلاقیت درمانی بر ارتقاء انگیزه و عملکرد تحصیلی دانش آموزان می باشد.
سوال اصلی :
سوالات فرعی :
انگیزه عبارت است از: عامل درونی به وجود آورنده انگیزش. انگیزه نیز در لغت به معنی آنچه که کسی را به کاری برانگیزد آمده است. انگیزه و انگیزش غالبا به صورت مترادف به کار میروند. با این حال، میتوان انگیزه را دقیقتر از انگیزش دانست. به این صورت که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار، اما انگیزه را علت اختصاصی یک رفتار خاص به حساب آورد (خوی نژاد، 1374).
انگیزش، از نظر لغوی اسم مصدر و به معنی ترغیب، انگیزیدن و انگیختن است. ولی از دیدگاه صاحبنظران عبارت است از: «حالتهای درونی ارگانیسم که موجب هدایت رفتار او به سوی هدفی خاص میشود». انگیزش، معمولا بر اثر دخالت یک انگیزه در انسان ایجاد میشود. انگیزه، اصطلاحی است که با انگیزش مترادف است و بعضی این دو را یکی میدانند. تعاریف زیادی در رابطه با انگیزش وجود دارد که دو مورد از مشهورترین آن ها توسط بارون و روبرتسون( و اسمیت) ارائه شده است بارون (1991) می گوید : انگیزش فرایند های درونی یی است که رفتار ما را فعال، هدایت و نگهداری می کند (به ویژه رفتارهای جهت دار را ).روبرتسون و اسمیت (1985) اظهار می دارند انگیزش مفهومی روان شناختی است که مرتبط با نیرو دهی و جهت دهی رفتار انسان می باشد (هایفور و وایدت 2002) نیرودهی به معنی این است که انگیزش رفتار را مقاوم، نیرومند و سرشار از تلاش می سازد و جهت دهی به معنی این است رفتار به سمت رسیدن به یک هدف یا پیامد خاص معطوف است (به نقل از خوی نژاد، 1374).
خلاقیت توانایی و ظرفیت فرد برای تولید ایده ها، آثار و محصولات نو و ابتکاری “تعبیر میشود کرافت (2001) به نقل از رابینسون (1999) معتقد است خلاقیت از پنج مفهوم تشکیل شده است:1- تخیل 2- روش واسلوب 3- جستجوگری هدفمندانه 4- ابتکار 5- ارزشمندی(به نقل از پیرخائفی، 1379).
عملکرد تحصیلی عبارت است از کلیه فعالیتها و تلاشهایی که یک فرد در جهت کسب علوم و دانش و گذراندن پایه ها و مقاطع تحصیلی مختلف در مراکز آموزشی از خودنشان می دهد. عملکرد تحصیلی عبارتست از درجه و میزان موفقیت فرد در امتحانات پایان ترم تحصیلی مدارس که از نمره صفر تابیست تعیین می گرد.
1 Creativity
2 Ryhammar
3Borlin
4 bodo
5 Torrance
6 Parnz
7 Dbunu
8 Flvhyrsn
9 Klynknbr
10 Guilford
29 baron
30 Smith
31 Hollyforde&whiddett
32 Craft
33 Robinson