وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه بررسی اثر بخشی آموزش فرزندپروری مثبت به مادران کودکان اوتستیک در کاهش مشکلات رفتاری فرزندان شان

اوتیسم نوعی اختلال تکاملی عصبی است که در آن کودک مبتلا مراحل تکاملی را آن گونه که همسالان وی طی می کنند، نمی گذراند. اوتیسم (درخودماندگی) عموما به وسیله یک مجموعه سه تایی از ویژگی ها مشخص می‌شود(کاپلان و سادوک، 1386).

 

طیف اوتیسم از پنج اختلال مجزا تشکیل شده است که در این میان اوتیسم، اختلال نافذ رشد که به گونه دیگری مشخص شده است (PDD-NOS) و اختلال آسپرگر که بیشتر فراگیر است، در آن شایع تر است و تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده است(ماتسون، 2007).

 

تأخیرهای رشدی در این کودکان، می تواند تاثیر منفی بر سایر زمینه های تحولی داشته و زمینه را برای استقرار مشکلات رفتاری نظیر روی زمین کوبیدن خود، گریه کردن، ضربه زدن به سر و قشقرق فراهم کند. بدین صورت که کودک برای جلب توجه بزرگسالان و اجتناب از موقعیت هایی که مطابق میلش نیست این رفتارها را بروز می دهد (ممقایه، پوراعتمادی، احمدی و خوشابی، 1390). بنابراین کاهش مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اوتیسم، مولفه های اساسی در مداخلات درمانی برای کودکان می باشد (بهمن زادگان جهرمی و همکاران، 1389).

 

مشکلات رفتاری، یکی از شایع ترین مسائل دوران کودکی است که رابطه بین کودک و محیط را خدشه دار می سازد. یک رفتار، هنگامی مشکل آفرین تلقی می گردد که برای فرد و دیگران، مزاحمت ایجاد کرده و زندگی عادی آنان را مختل گرداند (گلدشتاین، 1995).

 

در زمینه روانشناسی مرضی باور بر این است که مشکلات رفتاری از شایع ترین مسایلی است که کودکان و نوجوانان با آن در ارتباط اند. از طرف دیگر خانواده محل اولین ارتباط اجتماعی کودک بوده و اصولاً کودک در چارچوب محیط خانوادگی و بر حسب جهت گیری های روش های تربیتی والدین خود، انتظارهای زندگی گروهی را می شناسد. پس تعلیم و تربیت کودک و شکل گیری ابعاد رشدی کودک که در بروز رفتارهای کودک انعکاس می یابد، بدون شک تحت تاثیر والدین خواهد بود که صد البته نقش محیط نیز با این نقش خانواده در هم تنیده و جدا نشدنی است (ایمانی و محب، 1388).

 

برنامه فرزند پروری مثبت یک مداخله پیشگیرانه جهانی با مداخلات انتخابی به طور خاص برای کودکان در معرض خطر(مشکلات رفتاری) و والدین شان طراحی شده است. این برنامه پنج دوره مختلف رشدی را دربرمی گیرد. هدف آن از نوزادی تا نوجوانی است (ساندرز، 2007).

 

این برنامه یک مداخله فرزندپروری چند سطحی است که هدف کلی آن افزایش دانش، مهارت و اعتماد به نفس والدین به منظور جلوگیری و کاهش مشکلات رفتاری، عاطفی و رشد و نمو کودکان و نوجوانان در سطح جامعه است (ساندرز، 2007).

 

کودکان اوتیسم نیز دارای مشکلات رفتاری بسیاری هستند که کمک خانواده و والدین را در کاهش این مشکلات رفتاری می طلبد؛ از این رو هدف این پژوهش بررسی اثربخش بودن آموزش برنامه فرزندپروری مثبت به والدین کودکان اوتستیک در کاهش مشکلات رفتاری فرزندان شان می باشد.

 

1-2- بیان مسئله

 

اختلالات طیف اوتیسم گر چه با همین نام شناخته می شوند که اولین بار لئو کانر در 1942 در آمریکا و هانس آسپرگر در حدود همان سال در اتریش به معرفی آن پرداختند، لیکن اکنون شامل مجموعه ای از اختلالات می شوند که با نام PDD یا اختلال های رشدی  فراگیر شناخته می شوند(کاپلان و سادوک، 1386).

 

طبق تعریف انجمن روانپزشکان آمریکا، این اختلالات با آسیب شدید و نافذ در چندین جنبه رشد از جمله مهارت های تعامل اجتماعی متقابل، مهارت های ارتباطی یا وجوه رفتار، علایق و فعالیت های کلیشه ای مشخص می شوند. آسیب های کیفی که مشخصه این اختلال ها هستند به طور مشخص به سطح رشد و یا سن عقلی فرد انحراف دارند. این اختلالات شامل : اختلال اوتیسم، اختلال رت، اختلال از هم گسسختگی دوران کودکی، اختلال آسپرگر و اختلال رشدی فراگیر که به گونه ای دیگر مشخص نشده است می باشد و معمولا در اولین سال های زندگی آشکار می شوند و اغلب با درجاتی از عقب ماندگی ذهنی همراه هستند و گاهی اوقات نیز با گروه مختلفی از حالات طبی عمومی (مثل نابهنجاری های عضوی کروموزومی، عفونت های مادرزادی، نابهنجاری های ساختاری سیستم عصبی مرکزی ظاهر می شوند.اوتیسم اصولا بر چهار حوزه از توانایی های کلی کودک اثر می گذارد (کاپلان و سادوک، 1386).

 

– ارتباط برقرار کردن (کلامی و غیر کلامی)

 

– مهارت های اجتماعی

 

– رفتار

 

– یادگیری

 

بررسی های اخیر نشان می دهند که شیوع اختلال اوتیسم 2-1 مورد به ازای هر1000 نفر جمعیت  برای درخودماندگی (اوتیسم) و نزدیک به 6 موردبه ازای هر 1000 نفر جمعیت، برای اختلالات طیف اوتیسم تخمین زده شده ات. اختلال اوتیسم در هر دو جنس دیده می شود، اما فراوانی آن در پسر ها 3 تا 4 برابر دختران است. هر ساله بر آمار کودکان مبتلا به اوتیسم افزوده می شود تا جایی که موسسه ملی بهداشت روان آمریکا میزان شیوع اختلال را در سال 2010، 1 مورد در هر 99 نفر تخمین زده است (ماتسون، 2007).

 

پژوهش ها در مورد علل بوجود آورنده ی اوتیسم به نقش اختلال ساختاری مغز، ژنتیکو عوامل محیطی اشاره داشته است. اما تاکنون هیچ عامل قطعی و مشخصی شناخته نشده است (ماتسون، 2007).

 

بررسی ها نشان می دهند که والدین کودکان با اختلال های گستره اوتیسم بیش از والدین کودکان با اختلال های روانشناختی دیگر، در معرض فشارهای روانی ناشی از داشتن کودک ناتوان قرار دارند. این فشارها می تواند برخاسته از مشکلات ناسازگاری و رفتارهای ضداجتماعی، خود آسیب رسانی، حرکات کلیشه ای و یا فشارهای روانی ناشی از دشواری در برقراری ارتباط اجتماعی و نیز مشکلات مربوط به حضور در اماکن عمومی با شرایط خاص جسمانی کودک و یا هزینه های زیاد خدمات آموزشی و درمانی باشد (انجمن درخودماندگی آمریکا، 2003).

 

مشکلات رفتاری، رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن، انحرافی هستند که گستره آن ها شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی، ‌اعمالافسرده‌گونه و گوشه‌گیرانه می‌باشد و بروز آن ها به دور از انتظار مشاهده‌کننده است، به‌طوری که وی آرزوی توقف این‌گونه رفتارها را دارد (نراقی و نادری، 1374).

 

امروزه دیگر از لفظ اختلالات رفتاری استفاده نمی شود. بلکه تقسیم بندی مشکلات رفتاری به دو دسته درونی سازی شدهو بیرونی سازی شده، راه را برای پژوهش و بررسی دقیق تر این مشکلات هموارتر ساخته است. مشکلاتی از قبیل نارسایی توجه، بیش فعالی، اختلالات سلوک، اضطراب فراگیر، افسردگی، نافرمانی، هراس و … که می توانند به صورت قشقرق به راه انداختن، کتک کاری، نزاع، داد و فریاد، خرابکاری، تهدید، فرار از مدرسه، افت تحصیلی و منفی کاری بروز پیدا  کند، این موارد اگر جنبه خودانگیخته داشته و همیشگی باشد، می توانند به عنوان مشکلات رفتاری بیان شوند. هر کدام از این مشکلات می توانند زمینه ساز مشکلات دیگری شده، در بزرگسالی نیز به شکل های مختلف ظاهر شوند (ایمانی و محب، 1388).

 

به طور معمول کودک این نمونه های رفتاری را در مکان های گوناگون، مانند : آموزشگاه، خانه و در موقعیت های اجتماعی از خود بروز می دهند و این گونه کردارها باعث می شوند که مشکلات چشمگیری درعملکرد اجتماعی، آموزشی و خانوادگی پدید آید (ایمانی و محب، 1388).

 

هنگام اندیشیدن به مشکلات رفتاری کودکان می توان در سه گستره متمرکز شد : کودک، آموزشگاه، خانواده. خانواده بستری است که آدمی زندگی اش را با آن آغاز می کند و در آن شکل می گیرد. یکی از موثرترین مداخلات در حیطه مشکلات رفتاری و عاطفی کودکان، آموزش مهارت هایی به والدین است که به کنترل رفتار از جانب کودک و ایجاد سبک های والدینی موثر، می انجامد. رابطه عاطفی میان والد و کودک، در فرایند درمان امری تاثیر گذار محسوب می شود و با آموزش مهارت های درمانی، والدین می توانند در حد یک درمانگر و شاید بیشتر از آن برای فرزندانشان موثر باشند (لندرت، ری و براتون، 2009).

 

فرزندپروی حوزه ی نسبتا جدیدی است که توجه پژوهش ها را از دهه های 1970  به بعد به سمت خود معطوف نموده و از آن زمان رویکردهای بسیاری برای پیشگیری و حل مشکلات والد- کودک و خانواده با تمرکز بر درمان و پیشگیری مطرح شده اند (استنبورد ، 2006).

 

یکی از انواع برنامه های آموزش والدین، «برنامه فرزندپروری مثبت» است که توسط ساندرز و همکاران و بر اساس رفتار درمانگری های خانواده مبتنی بر اصول یادگیری اجتماعی به وجود آمده است این برنامه به دلیل وجود سطوح مختلف در نارسایی کارکرد خانواده و نیازهای گوناگون مادر و کودک دارای پنج سطح مختلف می باشد و استفاده از آن برای مادران کودکان 3-2 ساله ای پیشنهاد می شود که هم اکنون مبتلا و یا در معرض خطر ابتلا به اختلالات رفتاری و عاطفی هستند(پور احمدی و همکاران، 1388).

 

اهداف تمام سطوح درمانی این روش بر افزایش خودبندگی و خودکارآمدی مادران در مدیریت و کنترل رفتار متمرکز شده است که از طریق آموزش مادران در جهت ارتقاء تحول کودک، می توان دستیابی به حس شایستگی و خویشتن داری را در والدین هموار ساخت (ساندرز ، 2005).

 

درطول 30 سال گذشته، شواهد زیادی جهت اثر بخش بودن برنامه فرزندپروری مثبت بدست آمده است. اثر بخشی برنامه فرزندپروری مثبت در طیف گسترده ای از فرهنگ ها از طریق آزمایشات درهنگ کنگ، ژاپن، آلمان، سوئیس، استرالیا، نیوزیلند و ایالات متحده نشان داده شده است (ساندرز ، 2010).

 

آموزش والدین از دو جهت بر سایر روش ها برتری دارد، اول آن که برنامه اصلاح رفتار کودک در محیط طبیعی منزل و توسط والدین که بیشترین تماس را با او دارند، اجرا می گردد و دوم آن که آموزش  والدین جنبه های مختلفی از عملکرد والدینی و خانوادگی را تحت تاثیر قرار می دهد ( ساندرز، 2007).

 

فارشتاین (1986)، بیان می کند هنگامی که والدین آگاهی درستی از مشکلات کودک شان داده می شود، مادران سازوکارهای مناسبی از خود نشان می دهند تا بدون دخالت احساسات شان با فرزندان خود برخورد نمایند (مختاری، 1387).

 

شیوه آموزش این روش به صورت گروهی، موجب غنا بخشیدن به عوامل محافظتی کودکان و کاهش عوامل خطرساز و مرتبط با مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان خواهد شد (ساندرز، 2008). شفیع آبادی (1386)، بیان می کند آموزش گروهی والدین نوعی از تعلیم و تربیت گروهی است که آموزش وسیعی را شامل می گردد و به والدین کمک می کند تا دانش و توانایی های خود را در زمینه پرورش و تعلیم و تربیت کودکان به نحوه مطلوب گسترش دهند. در چنین موقعیت هایی برنامه آموزش فرزندپروری می تواند به والدین بیاموزد که چگونه با ارائه الگوهای مناسب، نقش مثبت تری را برای کودکان شان ایفا کنند و سبک های سالم زندگی را به خود بیاموزند و به کودکان شان منتقل کنند. در چنین حالتی با افزایش توانمندی های والدین، مشکلات رفتاری کودکان کاهش می یابد.

 

هشت روش عمومی که به آموزش خانواده اوتستیک، بیشتر مربوط می شود شامل آموزش، والدین به عنوان همکار درمانگر، روش رفتاری، تقویت ارتباط، روش شناختی، حمایت احساسی، حمایت بیمه ای و آموزش حمایتی می باشد (ربیعی و همکاران، 1390).

 

متخصصین معتقدند که کودک اوتستیک باید از همان کودکی ، آموزش های مناسبی جهت همبودی های ارتباطی و اجتماعی دریافت کند. با آغاز قرن بیستم ، این موضع فلسفی و کاربردی که والدین می توانند و باید در طراحی و اجرای سرویس های مداخلاتی کودکان اوتیسم همکاری کنند ، پذیرش بین المللی دریافت کردهاست (ربیعی و همکاران ، 1390).

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

با توجه به تحقیقات انجام شده مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک به طور معناداری بالاتر از کودکان عادی است همچنین تعاملات والدین و کودکان دچار آسیب شده است. آموزش فرزند پروری مثبت می تواند باعث تغییرات مثبتی در مهارت های والدین و رفتارهای مشکل دار شود (نواک و هنریچ، 2008).

 

برنامه فرزندپروری مثبت با ارائه اطلاعات درباره اختلال اوتستیک، آموزش چگونگی رابطه مادر- کودک و مهارت های فرزند پروری می تواند در راستای کاهش مشکلات شدید رفتاری و هیجانی و درک و ارتقاء کیفیت رابطه مادر- کودک مورد استفاده قرار گیرد (پور احمدی و همکاران ،1388).

 

با توجه به تحقیقات انجام شده در مورد اثر بخش بودن آموزش والدین در کاهش علائم و مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک، در برخی از کشورها و عدم پژوهش در این زمینه در داخل کشور، پژوهش حاضر درصدد پاسخ به این سوال است که آیا آموزش مهارت  فرزندپروری مثبت به مادران کودکان اوتستیک در کاهش مشکلات رفتاری فرزندان شان تاثیر دارد؟

 

1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق :

 

یکی از ضرورت های این تحقیق این است که اوتستیک می بایست از همان کودکی، آموزش های مناسبی جهت بهبود مهارت های ارتباطی و اجتماعی دریافت کند. در قرن حاضر ،برنامه آموزش والدین در درمان کودکان اوتستیک از نظر بین المللی مورد پذیرش قرار گرفته است و در منابع مختلف بر آن تاکید شده است (ربیعی و همکاران،1390). نیاز است تا جنبه های مختلف تاثیر برنامه فرزندپروری مثبت بر کودکان اوتستیک مشخص شود.

 

از سوی دیگر یافته ها نشان داده است که برنامه فرزندپروری مثبت می تواند از طریق تقویت رفتارهای مثبت کودکان به وسیله مادر، الگوسازی والدگری مناسب، تلفیق سطح دانش و توانایی مادران، ایجاد تعاملات موثر والد-کودک، فراهم آوردن حمایت اجتماعی و ارتقاء سطح خودکارآمدی والدینی مادر، باعث کاهش اختلالات رفتاری کودک شود (طالعی و همکاران، 1390).اما در خصوص آموزش برنامه فرزند پروری مثبت به والدین کودکان اوتستیک در سطح بین المللی تحقیقات کمی انجام شده است بنابراین پژوهش های بیشتری در خصوص سودمند بودن  و اعتبار این برنامه در کاهش مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک نیاز است (ویتینگام، سافرنوف و شفیلد، 2006).

 

از دیگر ضروریات این پژوهش این است که در ایران مداخلات آموزشی فرزند پروری مثبت در مورد اختلالات روانپزشکی برای والدین منتشر شده است. از جمله می توان به برنامه آموزشی والدین در ارتباط با کودکان بیش فعال- کم توجه، کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی، کودکان دارای شکایات جسمانی و کودکانی که مشکل رفتاری دارند اشاره کرد (ربیعی و همکاران،1390).اما در مورد آموزش برنامه فرزندپروری مثبت به والدین کودکان اوتستیک هنوز هیچ پژوهشی منتشر نشده است. بنابراین انجام این پژوهش و نتایج حاصل از آن، اولین پژوهش در خصوص سنجش سودمند بودن برنامه فرزندپروری مثبت در کاهش مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک در داخل کشور خواهد بود.

 

از سوی دیگر والدین کودکان اوتستیک با وجود اضطراب های ناشی از زندگی اجتماعی، اقتصادی که در قرن حاضر دچار آن هستند و عدم آگاهی های لازم در خصوص فرزندپروری مثبت علاوه بر این که با اختلال اوتستیک کودکان شان دست به گریبان هستند، با مشکلات رفتاری کودکان خود نیز روبه رو هستند. والدین در مورد مشکلات رفتاری فرزندان خود بی اطلاع هستند و یا آن را جزئی از اختلال اوتستیک کودکان شان می دانند، این باعث می شود والدین و همچنین خود کودکان از هر طرف تحت فشار باشند و دچار مسائل بیشتری شوند. بنابراین ضرورت می یابد پژوهش های بیشتری در خصوص سودمند بودن برنامه فرزندپروری مثبت در کاهش مشکلات رفتاری کودکان اوتستیک انجام شود تا در صورت اثر بخش بودن، این برنامه در درمان و آموزش کودکان اوتستیک گنجانیده شود.

 

جلسات آموزشی والدین و کودکان اوتستیک بیشتر به صورت انفرادی انجام می شود. این آموزش ها بسیار وقت گیر و هزینه بر می باشد و با توجه به این که آموزش های گروهی در درمان این کودکان هنوز رایج نشده است ضرورت می یابد، پژوهش هایی در خصوص آموزش های گروهی والدین کودکان اوتستیک انجام شود. به علاوه آموزش های گروهی موجب تماس و تعامل بیشتر والدین این کودکان با یکدیگر می شود و از این طریق آنان می توانند از یکدیگر اطلاعات، همدلی و حمایت دریافت کنند.

 

همچنین اجرای این گونه پژوهش ها از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا نتایج حاصل از آن می تواند دید متفاوت و روشن تری در درمان کودکان اوتستیک را در اختیار روانشناسان و مشاوران قرار دهد تا از طریق آموزش برنامه فرزندپروری مثبت به والدین کودکان اوتستیک ، علائم این کودکان را تضعیف نمایند.

 

بنابراین انجام این پژوهش و نتایج حاصل از آن، نه تنها به عنوان یک راهنمای مناسب فراسوی روانشناسان، مشاوران، اداراتی چون بهزیستی و آموزش و پرورش در داخل کشور قرار خواهد گرفت، در پذیرش بین المللی برنامه فرزندپروری مثبتدر کاهش علائم اوتستیک نیز سودمند خواهد بود.

 

همچنین می تواند نتایج این پژوهش در کاهش اختلالات رفتاری سایر اختلالات کودکان همچون (دیگر اختلالات نافذ رشد، اختلال بیش فعال- کم توجه، اضطراب جدایی و …) مفید واقع شود. از این رو پژوهش حاضر به بررسی تاثیرآموزش مهارت فرزندپروری به مادران کودکان اوتستیک در کاهش اختلالات رفتاری فرزندان شان پرداخته تا به سوالات و فرضیه ها ی پژوهشی پاسخ دهد.

 

1-4 اهداف مشخص تحقیق (شامل اهداف آرمانی، کلی، اهداف ویژه و کاربردی)

 

1-4-1 اهداف آرمانی

 

در صورت اثر بخش بودن آموزش مهارت فرزند پروری به مادران کودکان اوتستیک، گنجاندن این برنامه در آموزش کودکان اوتستیک.

 

1-4-2 هدف کلی

 

بررسی اثر بخشی برنامه آموزش فرزندپروری به مادران کودکان اوتستیک در کاهش اختلالات رفتاری فرزندان شان.

 

 

  • اهداف اختصاصی

 

1-بررسی اثربخشی آموزش مهارت فرزندپروری به مادران در کاهش اختلالات رفتاری کودکان اوتستیک.

 

2- بررسی اثربخشی آموزش مهارت فرزندپروری به مادران در کاهش اضطراب کودکان اوتستیک.

 

3- بررسی اثربخشی آموزش مهارت فرزند پروری به مادران در کاهش رفتار پرخاشگری کودکان اوتستیک.

 

1-5 فرضیه‏های تحقیق

 

1-آموزش مهارت فرزندپروری به مادران در کاهش اختلالات رفتاری کودکان اوتستیک تاثیر دارد.

 

2-آموزش مهارت فرزندپروری به مادران در کاهش اضطراب کودکان اوتستیک تاثیر دارد.

 

 

  • آموزش مهارت فرزندپروری به مادران در کاهش رفتار پرخاشگری کودکان اوتستیک تاثیر دارد.

 

1-6 تعریف واژه ‏ها و اصطلاحات فنی و تخصصی (به صورت مفهومی و عملیاتی):

 

1-6-1 تعرف مفهومی مهارت فرزند پروری مثبت : به عنوان مجموعه ای از رفتارها که تعاملات والد و کودک را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند و فرض شده است که یک جو تعاملی تاثیر گذار به وجود می آورد تعریف می شود (ساندرز و همکاران،2003).

 

1-6-2 تعریف عملیاتی مهارت فرزندپروری مثبت : منظور « برنامه فرزندپروری مثبت» است که توسط ساندرز و همکارانش به وجود آمده است و در 8 جلسه آموزشی اجرا می گردد.

 

1-6-3 تعرف مفهومی اوتیسم : اوتیسم (درخودماندگی) یک اختلال رشدی مغز است که بوسیله آسیب در  مداخلات اجتماعی، ارتباط، رفتارهای تکراری و ویژه تقسیم بندی می‌شود، این علایم همگی پیش از سه سالگی کودک ایجاد می‌شود. اوتیسم بسیاری از بخشهای مغز را تحت تاثیر قرار می‌دهد(کاپلان و سادوک،2003).

 

1-6-4 تعریف عملیاتی اوتیسم : منظور ملاک های تشخیصیDSM-IV-TR   برای اختلال اوتستیک می باشد.

 

1-6-5 تعریف مفهومی مشکلات رفتاری : مشکلات رفتاری کودکان، رفتارهایی است که ضمن نامتناسب بودن با سن فرد، شدید، مزمن یا مداوم  باشد و گستره آن شامل رفتارهای بیش‌فعالی و پرخاشگرانه تا رفتارهای گوشه‌گیرانه است. ویژگی‌ این‌گونه رفتارها این است که اولا تاثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب کودک با محیط دارد، ثانیا مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنان از شرایط به‌ وجود می‌آورد (نراقی و نادری، 1374).

 

1-6-6 تعریف عملیاتی مشکلات رفتاری : منظور نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه مشکلات رفتاری راتر بدست می آورد.

پایان نامه اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر توانمند سازی زنان سرپرست خانوار شهرکرد

توانمندسازی بی گمان یکی از مهم ترین وظایف دولت ها محسوب می شود. در کشورهای مختلف جهان بخش عظیمی از تحقیقات و منابع مصروف این حقیقت می شود که شهروند مطلوب برای جامعه باید دارای چه خصوصیاتی باشد و چگونه می توان این صفات و ویژگی ها را در اقشار مختلف جامعه توسعه داد.

 

یکی از چالشهای اصلی سازمان های حمایتی از جمله کمیته امداد امام خمینی(ره) این است که فعالیت بخش های گوناگون سیستم را به گونه ای طراحی کنند که بتوانند در دنیای پرتحول امروز، توانمندسازی زنان را افزایش داده، با هماهنگی یکدیگر و با بهره مندی از ابزار آموزش و پژوهش، گامهای مؤثری را در این راستا بردارند. در حال حاضر، بسیاری از تلا شهایی که در زمینه توانمندسازی زنان جویای کار صورت میگیرد، با عدم موفقیت روبه رو است؛ زیرا تولید فکر و خلاقیت، هماهنگی با این تغییرات و ایجاد تغییرات نو، نیاز به توانمندی ویژه ای در حیطه های گوناگون، با بهره گرفتن از آموزش های خاص دارد و بهره مندی از آ نها منجر به بهبود مستمر عملکرد، ارتقای صلاحیت، تغییر در رفتار و در نهایت توانمندسازی این زنان می شود.

 

شرایط اقتصادی ایران و گذر از مرحله ی اقتصاد تک محصولی، ضرورت بستر دیگری را ایجاد نموده است که در درون خود شرایط بهر ه مندی از منابع طبیعی، انسانی، تولیدی و خدماتی در بخش های مختلف اقتصادی را فراهم می سازد. تجارب کشورها حاکی از آن است که اکثر آن ها به منظور توسعه اقتصادی و نیز برون رفت از بحران های اقتصادی، تلاش نموده اند آمادگی های شغلی را در زنان برای ورود به بازار کار از طریق ارائه آموز شهای روان شناختی و ایجاد مهارت های کسب و کار در اولویت برنامه های خود قرار داده، فضای مناسبی را برای توسعه آن ایجاد کنند و در کنار آن به تقویت نقش زنان در مهارت های کسب و کار و فعالیت های کارآفرینی بپردازند(احمدپور داریانی، 1380).

 

بنابراین، به منظور توانمندسازی زنان، می بایست شیوه هایی را برای کشف شایستگی آن ها به منظور توسعه توانمندی ها و به حداکثر رساندن فرصت ها ایجاد نمود که در این میان استفاده از آموزش های روان شناختی و کارآفرینی جهت توانمندسازی آنان از اهمیت خاصی برخوردار است که می بایست مورد توجه ارگان های اجرایی(دولتی) مرتبط با امور زنان قرار گیرد. علاوه بر این، به  فرایند توانمندسازی زنان، می بایست به صورت بنیادین و با توجه به منابع موجود در کشور نگریست. توانمندسازی از ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، فرایندی است مشتمل بر آگاهسازی اجتماعات به منظور شناخت وضعیت موجود، حذف محدودیتها و موانع، بهره گیری از منابع و ظرفیت های موجود در جوامع از ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جهت مدیریت مؤثر آنان بر تلا شها و تصمیم گیری ها برای بهبود شرایط زندگی خود(طباطبایی،1384).

 

از جمله اقداماتی که می تواند منجر به توانمندی شود، آموزش به زنان  فواید توانمندسازی، آگاهی جنسیتی، کسب شایستگی و اطمینان، بکار بستن دانش و مهارت مناسب است . در جامعه امروز آگاهی جنسیتی، منجر به فعالیت هایی می شود که به زنان قدرت بیشتری می دهد . کارآفرینی و تنظیم هیجانات وآگاهی کامل از حقوق به عنوان وسیله توانمندسازی، از جانب زنان و حتی مردان پذیرفته شده است.

 

لازمه توانمندسازی زنان ارائه آموزشهای لازم بویژه در زمینه کارآفرینی و تنظیم هیجانات و احساسات می باشد که سرلوحه این پژوهش در نهاد کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار گرفته است. گستره ی فعالیت این نهاد در جهت خدمت رسانی به اقشار آسیب پذیر جامعه، به ویژه زنان سرپرست خانوار، وسیع است. این نهاد مانند سازمان های دولتی، به ارائه ی خدمات و حمایت هایی همچون مددکاری اجتماعی، روانشناسی، مشاوره، بازتوانی، مالی، آموزشی، بهداشتی و تأمین مسکن زنان سرپرست خانوار می پردازد.

 

بیان مسئله:

 

توانمندسازی زنان فرایندی است که به وسیله آن زنان برای سازماندهی خودشان توانمند می شوند و اعتماد به نفس خود را افزایش می دهند و از حقوق خود برای انتخاب مستقل وکنترل بر منابع، که منجربه از بین رفتن جایگاه فرودستی ایشان می گردد دفاع می کنند)مالهاترا،2002). توانمندسازی به معنای تفویض و یا اعطای قدرت به کسی است(کانگر و کانونگو،1988) و به فر آیند تأثیرگذاری بر رویدادها و نتایجی که برای یک فرد یا یک گروه اهمیت دارد اشاره دارد.در اثر توانمندسازی، فرد به افزایش میزان اثربخشی خود اعتقاد پیدا می کند. توانمندسازی یک حالت شخصیتی نیست بلکه یک فرایند پویاست که عقاید فرد درباره ارتباط شخص  محیط را منعکس می کند(میشرا و اسپریزر ،1998). پس مزایای واقعی توانمندسازی احساس نخواهد شد مگر اینکه ابتدا زنان خودشان را توانمند ادراک نمایند(سیگال و گاردنر،1999).

 

هم چنین اگبومه(2001) توانمندسازی را به معنای دستیابی بیشتر زنان به منابع و کنترل بر زندگی خود می داند که موجب احساس استقلال و اعتماد به نفس بیشتری در آن ها می شود. این فرایند موجب افزایش عزت نفس زنان می گردد به این معنا که موجب بهبود تصویری میشود که زنان از خودشان می بینند.

 

زنان سرست خانوار از جمله گروه ها و اقشاری است که به توانمندسازی نیاز دارد.  در این نوع خانوار ها نان آور این واحدها زنی است که یا شوهرش را از دست داده ، یا طلاق گرفته و یا شوهرش متواری و یا از کار افتاده است. این زنان که از معلوماتی کم و فقری شدید در رنجند علاوه بر درآمدی که از طریق کارهای موسمی و کم دستمزد به دست می آورند از کمک دولت یا بنیادهای دیگر نیز برخوردارند که بسیار ناکافی به نظر میرسد. زنان بیوه بهره بسیار کمی از منابع توسعه داشته اند هر چند که نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند. درکشورهای غیرصنعتی و درحال توسعه به دلیل محدودیت منابع و حاکمیت اندیشه های تبعیض آمیز؛ در مواردی که زنان علاوه بر انجام وظایف سنتی که نابرابری جنسیتی را به میان میآورد نقش اداره خانواده و تأمین معیشت آن را نیز برعهده دارند، این تفاوت بارزتر است.

دانلود مقاله و پایان نامه

 وجود نابرابری فوق علاوه بر تحمیل فشار و شرایط دشوار به زنان، منجر به کاهش آشکار سطح زندگی اعضای خانوار نیز می شود. به این ترتیب با ورود به مقوله فقر، نیاز به مداخله سیاست گذاران و سازمان های حمایتی مطرح می شود بنابراین توجه به رویکرد جنسیتی در برنامه ریزی های توسعه با هدف ارتقا توانمندی های زنان، ارائه اطلاعات و آمارهای جنسیتی با توجه به گروه بندی های مختلف زنان ضروری به نظر می رسد(کتابی و فرخی،1382).

 

پژوهش ها بیانگر اهمیت آموزش و مشاوره گروهی در اجرای نقشه های توانمندسازی به عنوان یک چرخه و نه یک فرایند خطی است. کار(2003) درادبیات مشاوره این توافق وجود دارد که کاربست اصول توانمندسازی در کار با زنان مفید است.نتایج یک فراتحلیلی روی40 پژوهش نشان داد که توانمندسازی زنان و مادران عمل کرد اجتماعی و سلامت روان شناختی آنان را بهبود می بخشد. به عبارتی خود اشتغالی زنان به توانمندسازی اقتصادی آنان انجامیده و از وابستگی آنان به مردان و سازمان های حمایتی کاسته و از آسیب پذیری آنان می کاهد. توانمندسازی روان شناختی زنان به ارتقاء کیفیت نقش مادرانه آنان انجامیده و از پریشانی های روانشناختی خانواده می کاهد (دیویس ،2011) و سرانجام مشارکت فعال زنان در محیط شغلی به افزایش اقتدار شخصی، بین فردی آنان منتهی می شود(الماله،1993).

 

اشتغال و کارآفرینی اثرات بسیار مثبتی بر روحیه و رفتار انسان دارد . این اثرات مثبت را می توان در مواردی چون اجتماعی شدن، کسب ساختار کلی برای ز ندگی و رشد شخصیت برشمرد. د اشتن شغل یا فعالیت مثبت در اجتماع بر ای تمامی افر اد به ویژه ز نان سرپرست خانو اده با رشد مهارت ها، ایجاد یک چارچوب زمان بندی شده منظم برای زندگی، تعامل اجتماعی، کسب دستمزد ، هویت فردی ، شغلی ، جایگاه اقتصادی و اجتماعی همر اه است . نداشتن یا از دادن شغل، اثرات بسیار منفی بر روحیه و رفتار انسان ها دارد . از دست دادن درآمد باعث ایجاد تغییرات غم انگیزی در شیوه و گذران زندگی انسان ها می شود . برای بسیاری از مردم، به ویژه زنان سرپرست خانواده، از دست دادن یا نداشتن شغل به معنای از دست د ادن خانه و کاشانه و سایر دارایی های با ارزش آن ها است . موقعیت خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و عزت نفس آن ها به طور منفی تحت تأثیر چنین شرایط نامطلوبی قرار می گیرد. از آن جا که زنان سرپرست خانواده با شرایط پرنوسان و غیرثابتی مواجه هستند نسبت به توانایی ها، قابلیت ها و مهارت های خود تردید می کنند .در نتیجه، بیکاری این قشر آسیب پذیر سبب بروز تغییراتی در طرز تفکر، سبک زندگی روزانه، کاهش اعتماد به نفس و افز ایش بیماری های جسمی و روانی آن ها می شود. علائم و نشانه های چنین مشکلاتی اغلب بلافاصله یا یک سال پس از جدایی از همسر و نداشتن شغل و درآمد درمیان زنان سرپرست خانواده مشاهده شده است(آیمن،1995).

 

از طرف دیگر اشکال در تنظیم هیجان می تواند زنان سرپرست خانوار و فرزندان آنان را برای اختلالات روانی بعدی مانند افسردگی، اضطراب، استرس آماده کند(ساندلر،تین ووست،1994). هیجان می تواند پیامدهایی را نیز در کارکرد اجتماعی افراد داشته باشد؛ برای نمونه افرادی که از تنظیم هیجان به شیوه ارزیابی بهره می گیرند، به دلیل اینکه پیش از آغاز روابط میان فردی توجهشان را به جای معطوف کردن بر خود به منابع بیرونی مانند کیفیت رابطه و یا فرد دیگر متمرکز می سازند، توانایی آنها برای کنترل کیفیت رابطه بیشتر و در نتیجه رضایت آنها از روابط اجتماعی بالا می رود.(رضوان وهمکاران، 1384).

 

هدف توانمندسازی کمک به افراد ضعیف است تا تلاش نمایند بر ضعف هایشان غلبه؛ جنبه های مثبت زندگیشان را بهبود بخشیده، مهارت ها و توانایی هایشان را برای کنترل عاقلانه بر زندگی افزایش داده و آن را در عمل پیاده نمایند(رایتر،1994).  بنابراین مساله پژوهش این است که آیا مشاوره گروهی، تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر توانمند سازی زنان سرپرست خانوار تاثیر دارد؟

 

اهمیت و ضرورت پژوهش:

 

توانمندسازی فرایندی است که طی آن فرد از نیازها و خواسته­ های درونی و قابلیت­های خود آگاه می­ شود و با هدف رسیدن به خواسته ­ها به کسب توانایی­های لازم می ­پردازد. در کشور ما با وجود آنکه زنان نیمی از جمعیت جامعه را شکل داده و از نظر کسب تحصیلات عالی روندی صعودی را طی نموده اند ولی از نظر وضعیت اشتغال نتوانسته اند با توجه به ظرفیت­های شخصی، اجتماعی و قانونی به جایگاهی متناسب دست یابند. زنان قلب توسعه اقتصادی- اجتماعی هر ملت می باشند. زنان نیمی از جمعیت  جهان را تشکیل می دهند. آن ها دوسوم کارجهان را انجام می دهند و تنها از یک دهم درآمد جهان و یک صدم مالکیت دارایی های جهان برخوردارند. توانمندسازی زنان نه تنها به نفع زنان بلکه به نفع کل خانواده می باشد . زنان با درآمدی که بدست می آورند. چیزی برای خود پس انداز نمی کنند؛ بلکه همه را صرف خانواده می کنند. این در حالی است که مردان تنها 50 تا 68 درصد از درآمد خود را به خانه می آورند (چنت ،1989.(

 

بنابراین سرمایه گذاری برای ارتقای موقعیت اقتصادی زنان تاثیری چند برابر در خانواده نسبت به مردان دارد(چستون،2002)..بررسی ها نشان می دهد که زنان بیش از مردان در معرض فقر و تبعیض جنسیتی قرار دارند. این مسئله به این دلیل است که زنان از قابلیت ها و امکانات لازم برای توانمندی و کاهش فقر برخوردار نیستند. وجود موانع و محدودیت ها بر سر راه تغییر و تحول پایگاه اقتصادی و اجتماعی زنان متأثر از عوامل فرهنگی و حقوقی، هرگونه تلاشی را برای از بین بردن فقر آنان با مشکل مواجه ساخته است (شادی طلب و همکاران، 1384).

 

براساس گزارش های بانک جهانی، بیش از 66 درصد از فقرای جهان را زنان تشکیل می دهند. این در حالی است که زنان در سراسر جهان، همواره بیش از دو سوم از بار کار را بر دوش داشته اند اما تنها ده درصد از کل درآمد جهانی و فقط یک درصد از ثروت جهان نصیب آنان شده است(برای نمونه: بانک جهانی،2004-2000).عوامل بسیاری باعث افزایش فقر و کاهش برابری جنسیتی می شوند. نکته اساسی که در غالب بررسی ها مورد تأکید قرار می گیرد این است که زنان به خاطر زن بودن بیشتر در معرض فقر قراردارند (راودراد، 1379(.

 

کودکان زیادی بنا بر دلایلی، با یکی از والدین خود (معمولاً مادر) زندگی می کنند و در عین حال جوامع زیادی با افزایش نرخ طلاق مواجهند و این موضوعات زنان را آسیب پذیرتر می‌سازد و معمولاً در جوامعی که زنان برای مراقبت از کودکان مسئول هستند، فرصت حضور در بازار کار را به منظور پرورش کودکان از دست می دهند. علاوه بر این، بیوگی تجربه مشابه اکثر زنان متاهل است که بیانگر رشته ای از نا امنی‌های ویژه از جمله از دست دادن درآمد همسر، احترام و پایگاه در خانواده و اجتماع است. بنابراین، در سراسر جهان نرخ خانوارهای«زن سرپرست» در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است. در این کشورها، فقدان منابع برای حمایت اجتماعی و اقتصادی از زنان، کمبود برنامه ریزی های آموزشی، مراکز فنی و حرفه ای و مربیان ماهر و کارآزموده به منظور ارائه خدمات آموزشی(تخصصی و کاربردی) به آنان، برخی از مشکلاتی هستند که زنان با آن مواجهند(جباری، 1382(.

 

در بیان ضرورت و اهمیت تحقیق می توان گفت ، تاکید سازمان بین المللی کار و نهادهای حمایتی بر ترویج و توسعه برنامه های آگاهسازی (فردی و شغلی) به منظور بسط و گسترش کار شایسته  در میان کشورهای مختلف جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه (گزارش هیئت مدیره سازمان بین المللی کار،2004 ) ، اجرای چنین پژوهشی را ضروری و مهم می سازد. بنابراین، اجرای پژوهش حاضر که به منظور ایجاد شرایط مناسب و مساوی برای زنان در جهت استفاده از فرصتهای آموزشی و شغلی نیز اهمیت خاصی برخوردار می باشد.

 

هدف پژوهش:             

 

هدف برجسته تحقیق

 

  • تبیین اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر توانمند سازی زنان سرپرست خانوار شهرکرد

اهداف جزئی

 

    • تبیین اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد اثر گذاری توانمند سازی زنان سرپرست خانوار

 

    • تبیین اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد معناداری توانمند سازی زنان سرپرست خانوار

 

    • تبیین اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی  بر بعد انتخاب توانمند سازی زنان سرپرست خانوار

 

  • تبیین اثربخشی مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد شایستگی توانمند سازی زنان سرپرست خانوار

 سوالات پژوهش

 

این پژوهش می کوشد به سوالات زیر پاسخ دهد که:

 

سوال اصلی

 

  • آیا مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر توانمند سازی زنان سرپرست تاثیر دارد؟

سوالات فرعی

 

    • آیا مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد اثر گذاری توانمند سازی زنان سرپرست تاثیر دارد؟

 

    • آیا مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد معناداری توانمند سازی زنان سرپرست تاثیر دارد؟

 

    • آیا مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد انتخاب توانمند سازی زنان سرپرست تاثیر دارد؟

 

  • آیا مشاوره گروهی تنظیم هیجانی و کارآفرینی بر بعد شایستگی توانمند سازی زنان سرپرست تاثیر دارد؟

پایان نامه بررسی اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر کاهش سطح افسردگی و بهبود سبک زندگی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2

:

 

رفتار درمانی شناختی یا درمان شناختی رفتاری در اواخر دهه ی پنجاه در مغرب زمین ظهور کرد.درمان شناختی رفتاریبرای بسیاری از مشکلات روانشناختی و گستره ی وسیعی از اختلالات روانپزشکی نظیر کنترل خشم،اختلالات خلقی،اضطرابی و درمان اسکیزوفرنی به کار می رود.شواهد تجربی برآمده از مغرب زمین نشان میدهد که درمان شناختی رفتاریرویکردی موثر برای درمان بسیاری از اختلالات روانشناختی و روانپزشکی است.درمان شناختی رفتارینه تنها در جهان غرب پزیرفته شده و به کار گرفته می شود،بلکه در بسیاری از کشورهای آسیایی نظیر چین،هند،پاکستان،تایلند و اندونزی نیز به کار گرفته می شود.هم اکنون برای بسیاری از درمانگران و پژوهشگران مشخص شده است که درمان شناختی رفتارینوعی روان درمانی کارآمد استکه برای بسیاری از مردمی که از مشکلات بهداشت روان رنج می برند می تواند به کار گرفته شود. یکی دیگر از دلایل موفقیت درمان شناختی رفتاریاستفاده از راهنمای درمانی است که هدایت کننده ی پژوهش  در رفتار در مانی شناختی هستند.در حال حاضر چنین دستور عمل هایی را می توان از پیشینه یا نوشتارهای پژوهشی و مراکز نشر به دست آورد.چاپ دستور العمل و کتاب راهنمای درمان شناختی رفتاریبر گرفته شده از درمان فردی است که در مورد افراد زیادی آزمایش شده و موفق از آب در آمده است.در حالی که از راهنمای درمانی درمان شناختی رفتاریبرای درمان فردی به طور وسیعی استفاده میشود،ولی راهنمای درمان شناختی رفتاریبرای درمان گروهی به سادگی قابل دسترس نیست.در طی بیست سال گذشته ،تمرکز و تاکید پژوهش های تجربی در کلینیک ها ،بر گسترش و انتقال درمان شناختی رفتاری فردی به درمان شناختی رفتاریگروهی بوده است.(مایکل فری1،2002،نقل ازصحابی و حمید پور،1382).

 

 

1.Michael Free

 

1-2بیان مسئله:

 

 امروزه کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته ، همگی در حال تجربه همه گیری دیابت ، به ویژه دیابت تیپ 2 می باشند. میزان شیوع و بروز بیماری در اغلب کشورها هم چنان بدون توقف در حال افزایش است. تعداد مبتلایان به دیابت از 118 میلیون نفر در سال 1995 به 220 میلیون نفر در سال 2010 رسیده و پیش بینی می شود که به مرز  300 میلیون نفر در سال 2025 نیز برسد (  زنبوری ، وحدت ، کلانتری ،صدرالدین ،شریفی ، 1386 ). دیابت شیرین از جمله بیماری های متابولیکی است که با کمبود نسبی یا مطلق انسولین ، افزایش گلوگز خون و اختلال در متابولیسم کربوهیدرات ، چربی ها و پروئتین همراه است (نمازی، نازلی ، اسفنجانی ، علی ، 1390). سازمان بهداشت جهانی پیش بینی کرده است دیابت در ایران تا سال 2025 حدود 8/6 درصد جمعیت کشور را درگیر خواهد کرد . این بیماری (دیابت تیپ 2 ) شایع ترین علت بیماری های کلیوی ، موارد جدید نابینایی و قطع اندام غیر ترومایی می باشد ( همان منبع). سالیانه در کشور بیش از 250 نفر از مشکلات ناشی از بیماری دیابت می میرند و دو برابر این تعداد نیز در خطر بروز حملات قلبی و سکته قرار دارند. هم اکنون در کشورهای پیشرفته به ازای هر بیمار شناخته شده ،حداقل یک بیمار ناشناخته وجود دارد. در حالی که در کشورهای در حال توسعه  موقعیت کاملاٌ متفاوت بوده و به ازای هر بیمار شناخته شده ممکن است تا 4 مورد بیمار شناخته نشده دیگر وجود داشته باشد(شمسی ، محسنی ، غلامرضا ، کچولی ، 1389). با توجه به آمارهای جهانی در زمینه درصد بیماران دیابتی و متغیرهای موثر در ابتلا به آن به نظر می رسد در ایران بیش از 4 درصد جمعیت یعنی بالغ بر 3 میلیون نفر مبتلا به دیابت وجود داشته باشد ( همان منبع ) . مسائل یاد شده ضرورت تامین امکانات درمانی مناسب در زمینه کنترل هر چه مطلوب تر بیماری دیابت را تایید می نماید. امروزه اکثر صاحب نظران اصول اساسی درمان دیابت را به صورت استفاده از رژیم غذایی ، فعالیت جسمانی و دارو می دانند، به گونه ای که فعالیت جسمانی منظم کاهش معنی دار هموگلوبین گلیکوزیلد و کاهش هایپرلیپیدمی و عوامل خطر بیماری قلبی و نیز مزایای روانشناختی را برای بیمار به همراه دارد (برهانی،فریبا،عباس زاده،عباس،قائبی،مژگان،کهن،سیمین ، 1389 ). تا چند سال قبل بیماری های واگیردار به عنوان بزرگترین معضل بهداشتی کشورهای جهان سوم به شمار می رفت در حالی که امروزه بیماری های مزمن از جمله دیابت تهدیدی جدی برای کشورهای در حال توسعه محسوب می گردد (سروستانی، ثابت ،راهله، شیرازی ،هادیان،زهرا، 1388) . این بیماری موقعیت فرضی است که نیازمند پایش روزانه قند خون ، تزریق های مکرر، دیدار مدام با پرسنل درمانی ، برنامه دقیق ورزشی و غذایی برای دستیابی به کنترل  رضایتمندانه دارد. این بیماری علاج قطعی ندارد و مهم ترین درمان آن پیشگیری است که با شناسایی به موقع و مراقبت صحیح بر پایه آموزش بیماران می توان از عوارض حاد و مزمن آن پیشگیری کرد یا بروز آن را به تعویق انداخت ( همان منبع ).یکی از عوارض آن افسردگی می باشد . اختلال افسردگی با شیوع و بروز گسترده ای با حدود 25-10درصد برای زنان و 12-5 درصد برای مردان در طول عمر ، عنوان سرماخوردگی روانی را از سالها پیش به خود اختصاص داده  است(رنجبر ،فرحدخت،اشک طراب،طاهره،دادگر،آتنا، 1389). و بیماران مبتلا

دانلود مقاله و پایان نامه

 به دیابت سطوح بالایی از افسردگی را تجربه می کنند( لیخارد، 2010). لیرو،آلونسو،دزهان،وانگ،استولز 1( 2008 ) در پژوهش خود عنوان کردند که بیماران دیابتی نوع 2 از سطوح بالای افسردگی رنج می برند .در  همین راستا تحقیق کوگان2وبرودی وکراولی ( 2007) هم نشان  داد که بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 افسردگی بالایی را گزارش می کنند . متغیر دیگری که در این پژوهش بررسی می شود ، سبک زندگی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 است. مارکر 3وکرارن ( 2012 ) معتقدند که بیماران  دیابتی سبک زندگی ناصحیحی دارند.

 

1.Liro                                                                                                                                  2.coogan

 

3.Marker

 

فعالیت های مرتبط با سبک زندگی مانند  فعالیت جسمانی  ،  تغذیه و استراحت ، کنترل و  پایش قند خون، نحوه ارتباط  با افراد متخصص و سایر افراد تاثیر گذار بر فرد ، فعالیت های خود کنترلی وتبعیت از رژیم درمانی اغلب به عنوان متغیر های سبک زندگی مورد استفاده قرار می گیرند که بیماران دیابتی این اعمال را به طور مطلوب انجام نمی دهند.سبک زندگی روشی است که فرد در طول زندگی انتخاب کرده و زیر بنای آن در خانواده پی ریزی می شود که در واقع متاثر از فرهنگ، نژاد ، مذهب ، وضعیت اقتصادی و اجتماعی فرد است (طل،آذر ،اعظم،کمال،شهیمرزادی،سیما،شجاعی زاده ، 1391 ).در این میان درمان رایج روانشناختی، درمان شناختی– رفتاری می باشد که می تواند افسردگی این بیماران را کاهش داده و سبک زندگی آنها را بهبود بخشید.الگوی شناختی–رفتاری تنها یک رویکرد خاص نیست ،بلکه بخشی از تمام دیدگاه ها بوده و به خودی خود یک رویکرد محسوب می شود(صادقی،زهرا،عابدی،محمدرضا، فاتحی زاده،مریم،  1389).درمان شناختی–رفتاری بک بر اساس اتصال ضروری اجزای تفکر،احساس و رفتار  پایه ریزی شده است.بک معتقد است که درمانگران می توانند مردم را در بازسازی افکار در راه مقابله بهتر با فشار روانی یاری  نمایند (ستوده اصل،نعمت،نشاط دوست، طاهر ،کلدنتری، مهرداد، 1390).در واقع در این رویکرد درمانی بیمار تشویق می شود تا رابطه ی میان افکار خود آیند منفی و احساس افسردگی خود را به عنوان فرضیه هایی که باید به بوته آزمایش گذاشته شود تلقی نموده و از رفتار هایی که برآیند افکار خود آیند منفی است به عنوان محکی برای ارزیابی اعتبار یا درستی آن  افکار بهره گیرد.استفاده ا ز درمان شناختی رفتاری و اثرات آن برای درمان بیماری دیابت با توجه به نرخ رشد این بیماری که در حال افزایش است و با توجه به اینکه که کمتر مورد توجه محققان ایران قرار گرفته است از مسائلی است که در تحقیق حاضر مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

 

1.Mari

 

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق:

 

افزایش شیوع بیماری دیابت درسراسر جهان باگسترش روزافزون بروز مشکلات فردی و اجتماعی،اقتصادی همراه شده است. تعداد مبتلایان به دیابت از 118 میلیون نفر در سال 1995 به 220 میلیون نفر در سال 2010 رسیده و پیش بینی می شود که به مرز  300 میلیون نفر در سال 2025 نیز برسد (  زنبوری ، وحدت ، کلانتری ،صدرالدین ،شریفی ، 1386 ).

 

این در حالی است که تنها سهم اندکی از بیماری های مزمن مانند دیابت به وسیله کادر حرفه ای درمان می شوند و بخشی اعظمی از این بیماری ها توسط خود فرد و خانواده اش مدیریت وکنترل می شود.در این میان عدم سلامت روان فرد باعث می شود که این بیماری شدت پیدا کندو بر درمان هم تاثیر بگذارد، که طبق مطالعات انجام شده، بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 افسردگی ، استرس و اضطراب زیادی را متحمل می شوند و سبک زندگی نامطلوبی را هم دارند که همه این عوامل جز ء فاکتورهای سلامت روانشناختی محسوب می شود( آذر طل و همکاران ، 1391 ). اختلال افسردگی با شیوع و بروز گسترده ای با حدود 25-10درصد برای زنان و 12-5 درصد برای مردان در طول عمر ، عنوان سرماخوردگی روانی را از سالها پیش به خود اختصاص داده  است(رنجبر وهمکاران، 1389).

 

متغیر دیگری که با بیماری دیابت نوع 2 همراه است ، سبک زندگی این بیماران می باشند .با توجه به اینکه علت عمده مرگ و میر در جوامع امروزی به اعمال نادرست سبک زندگی مانند سیگار کشیدن ، عدم تحرک و عادات تغذیه ای ناکافی مربوط می شود . مارکر وهمکاران) 2012)معتقدند بیماران دیابتی هم، سبک زندگی ناصحیح دارند.فعالیت های مرتبط با سبک زندگی مانند فعالیت جسمانی ، تغذیه  و استراحت ، کنترل و پایش قند خون، نحوه ارتباط با افراد متخصص و سایر افراد تاثیر گذار بر فرد ، فعالیت های خود کنترلی و تبعیت از رژیم درمانی اغلب به عنوان متغیرهای سبک زندگی مورد استفاده قرار می گیرند که بیماران دیابتی این اعمال را به طور مطلوب انجام نمی دهند ( آذر طل و همکاران، 1391 ). سبک زندگی روشی است که فرد  در طول زندگی انتخاب کرده و زیر بنای آن در خانواده پی ریزی می شود که در واقع متاثر از فرهنگ ، نژاد ، مذهب ، وضعیت اقتصادی و اجتماعی ، اعتقادات و باور های  اومی باشد ( همان منبع ).با توجه به کاهش هزینه های درمانی – ارائه های راهکاری جدید برای درمان بیماری های روانی فیزیولوژی و تحقیقات اندک در زمینه استفاده از درمان شناختی رفتاریدر ایران ، بالخص در مناطق متفاوت کشور به جهت تاثیر فرهنگهای متفاوت بر ساختهای اجتماعی – روانی و نیز با توجه به فراوانی نسبی و احتمال افزایش آماری مبتلایان به دیابت در ایران ، تحقیق حاضر به ضرورت بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر کاهش سطح افسردگی و بهبود سبک زندگی بیماران مبتلا بهدیابت نوع21 پرداخته است.

 

1-4 هدف کلی تحقیق :

 

هدف کلی تحقیق حاضر، بررسی میزان اثر بخشی استفاده از مداخلات درمانی شناختی رفتاری بر کاهش سطح افسردگی بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 و بهبود سبک زندگی آنها می باشد.

 

1-5 اهداف جزئی تحقیق :

 

1 – بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر بهبود سبک زندگی و کاهش سطح افسر دگی بیماران دیابتی نوع 2.

 

2 -بررسی میزان اثربخشی درمان شناختی رفتاری بر بهبودسبک زندگی بیماران مبتلا به دیابت نوع2

 

3 – بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر کاهش سطح افسردگی  بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 .

 

4 – بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر بهبود روابط بین فردی  بیماران دیابت نوع2 .

 

5 – بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی ورفتاری بر بهبود وافزایش فعالیتهای بدنی  بیماران دیابت نوع 2 .

 

6- بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بربهبود وافزایش مسئولیت پذیری  بیماران دیابت نوع 2 .

 

7 – بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر بهبود استفاده از رژیم غذایی سالم در بیماران دیابت نوع 2 .

 

8- بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر رشد معنوی  بیماران دیابت نوع 2 .

 

9- بررسی میزان اثر بخشی درمان شناختی رفتاری بر بهبود کنترل و مدیریت استرس در بیماران دیابت نوع 2 .

 

1-6 فرضیه های تحقیق :

 

1- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر بهبودسبک زندگی و کاهش سطح افسردگی بیماران دیابتی نوع 2 تاثیر دارد.

 

2- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر بهبودسبک زندگی بیماران دیابتی نوع 2 تاثیر دارد.

 

3- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر کاهش  افسردگی بیماران دیابتی نوع 2 تاثیر دارد.

 

4- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بربهبودروابط بینفردی بیماران دیابت نوع 2 موثر واقع می شود.

 

5- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر افزایش فعالیتهای بدنی  بیماران دیابت نوع 2 موثر واقع می شود.

 

6- برنامه های درمانی شناختی رفتاری برافزایش و بهبود مسئولیت پذیری بیماران دیابت نوع 2 موثر واقع می شود.

 

7- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر استفاده از رژیم غذایی سالم  بیماران دیابت نوع 2 تاثیر دارد.

 

8-. برنامه های درمانی شناختی رفتاری برافزایش و بهبود رشد معنوی بیماران دیابت نوع 2 تاثیر دارد.

 

9- برنامه های درمانی شناختی رفتاری بر بهبود مدیریت و کنترل استرس در بیماران دیابت نوع 2  تاثیر دارد.

پایان نامه بررسی ارتباط بین ظرفیت شناختی با بهبودی توانائی حساسیت­ پذیری دست به دنبال آسیب اعصاب محیطی در اندام فوقانی

:

 

دست، در واقع عضو لامسه می‌باشد.  پوست کف دست در مقایسه با قسمت‌های دیگر بدن مجهز به تعداد بیشتری از گیرنده‌ها است.  ما اغلب کارکرد ‌ حرکتی دست را مورد توجه قرار می‌دهیم، در حالی‏که جدا کردن کارکرد حسی و حرکتی غیر­ممکن بوده و ارتباط هر دو کارکرد،  دست را به صورت یک اندام (وسیله) اطلاعاتی و اجرائی درآورده است.

 

ارزش حسی استثنایی دست،  تنها به خاطر تعداد گیرند‌ه­های حسی در پوشش پوستی آن نیست، بلکه به دلیل افزایش ظرفیت‌ اطلاعات به­دست آمده از طریق مانورهای ارادی مثل مانی­پولاسیون (دستکاری)  اجسام و لمس آنها می‌باشد.

 

بدون حس مناسب فرد نمی‌تواند از دست‌های خود به طور کارآمد استفاده کند،  چون نه بازخورد حسی برای مانیتورینگ (کنترل) حرکت وجود دارد و نه قدرت تشخیص لامسه­ای.  لازمه تفسیر صحیح حسی،  ترکیب حس عمقی با حس لامسه می‌باشد.  صدمه به اعصاب محیطی موجب آسیب هر دوشاخه حرکتی و حسی عصب می­گردد. نقص حسی نسبت به نقص حرکتی بیمار را در معرض خطرات بیشتری قرار می‌دهد.

 

عملکرد خوب دست برای انجام فعالیت‏های متداول روزانه، فعالیت‏های حرفه‏ای و همچنین اکتشاف دنیای اطراف از طریق حس لمس، ضروری می‏باشد. دست به‏عنوان نماینده مغز در محیط خارج عمل می‏کند، به‏همین دلیل “دکارت”، فیلسوف معروف آن را، “مغز بیرونی” نامید.

 

1-2) بیان مسئله

 

عملکرد حسی در انسان فاکتور مهمی در عملکرد دست‏ می‏باشد. حس حفاظتی دست به‏منظور اجتناب از آسیب‏ها، لازم است (برند، و یانسی،، 1993). عملکرد حسی پوست بدون مو در دست و انگشتان، بر عهده گیرنده‏های مسئول پاسخ‏گوئی به فشار ثابت (مثل ارگان‏های انتهائی مرکل) و گیرند‏ه­های مسئول پاسخ‏گوئی به تحریکات داینامیک، لمسی‏ـ‏ارتعاشی  (ارگان‏های انتهائی مایسنر و جسمک‏های پاچینی) می‏باشد. حساسیت دست ممکن است، در اثر نوروپاتی‏های پیشرفته، ضایعات نخاعی و مغزی، آسیب‏های اعصاب محیطی دچار نقص یا فقدان کامل گردد.

 

استرگنوزیس، حس کارکردی دست، که به آن حس شناخت لمسی نیز می‏گویند، توانائی شناخت و تعیین هویت بافت‏ها و اشکال مختلف را امکان‏پذیر می‏سازد (رزن ،  2000). اینپوت (درونداد) لمسی به‏عنوان کدی است که کاراکتر (صفت) آیتم‏های محیطی را مشخص می‏سازد (کاتز، 1989). حس لمس برای تعامل و ارتباط بین‏فردی بسیار مهم است. احساس خوشایندی که در لمس کردن و دست‏ دادن ادراک می‏شود، به سیستم خاصی از ارتباطات فیبرهای کوچک عصبی مرتبط می‏باشد (گیبسون ، 1962). قابلیت دست در اجرای حرکات ظریف و پیچیده، در ترکیب با عملکردهای حسی بسیار پیشرفته آن باعث شده مغز از آن به‏عنوان یک ابزار استفاده نماید. از‏این‏رو، آسیب عصب محیطی فاجعه‏ای است که باعث تخریب و از دست رفتن آنی این عملکردها می‌گردد.

 

نقشه­ برداری از مغز تغییراتی را که به دنبال ضایعات اعصاب محیطی ایجاد می‌گردد،  نشان می­دهد.  فقدان درونداد حسی از اعصاب محیطی موجب می‌شود،  نواحی ارتباطی کورتکس حسی شروع به آمادگی دریافت درونداد­ها از نواحی مجاور کنند.  پس­از اینکه ترمیم عصب محیطی انجام شد،  زمانی­که عصب مجدداً رشد می‌کند و به سمت گیرنده‌های حسی رنروه(مجددا عصب­دار شدن) می‌‌گردد،  نواحی منطبق کورتکس سوماتوسنسوری به­منظور معنی­کردن تحریکات ورودی از نواحی آسیب دیده مجدداً سازماندهی می‌شوند (دلون ، 1962). در بچه‌ها این سازماندهی مجدد برای بازگشت حس نرمال (طبیعی) کافی می‌باشد،  بدون اینکه نیاز به بازآموزی حسی باشد، ولی در بزرگسالان سازماندهی مجدد عصبی از طریق برنامه بازآموزی حسی تسهیل می‌گردد (رزن و همکاران، 1994).  بازگشت حس به دنبال ضایعه دست یک رویداد بسیار پیچیده می‌باشد.  بهبودی تنها روند تغییر کورتیکال نمی‌باشد،  بلکه بستگی به رنرواسیون اندام های انتهائی،  نیز دارد.  پس از پارگی و جراحی عصب،  برخی فیبرهای حسی زمان کافی برای رژنره شدن(احیاء مجدد اکسون ها) و رنروه شدن گیرنده‌های لمسی ندارند.  بازگشت حس به خاطر بافت اسکار،  که رشد مجدد فیبرهای حسی را بلوک می‌کند و موجب آتروفی گیرنده‌های حسی قبل از رنرواسیون می‌گردد،  تحت تأثیر قرار می‌گیرد.  علاوه بر وجود بافت اسکار،  بازگشت حسی در اثر قرار نگرفتن فیبر عصبی در حال رژنره در غلاف آکسونی مربوط به خود نیز محدود می‌گردد و در این­صورت فیبرهای مورد نظر به گیرنده‌های حسی مربوط به خود ، رنروه نمی‌شوند (کالاهان ، 1995).

 

1-3) اهمیت و ضرورت تحقیق

 

با اینکه تمرکز اصلی نوروساینتیست‏ها (علوم اعصاب شناسان)بر روی سیستم عصبی مرکزی می‏باشد، ولی درک وتوجه به ضایعات سیستم عصبی محیطی به‏ویژه ضایعات عصبی در دست و اندام فوقانی نیز به‏همان اندازه مهم است. این مسئله ممکن است، باعث ناتوانی قابل‏توجه و کاهش کیفیت زندگی بیماران،  به‏علت باقی ماندن آسیب و ضعف در عملکرد دست، ودردهای طولانی‏مدت گردد. در روند بهبود و ترمیم،  هر دو سیستم عصبی محیطی و مرکزی ، باید باهم یکپارچه گردند (وال  و همکاران، 1986).

 

مطالعه نتایج ضایعات عصبی نشان می دهد که بهبودی حسی به تعدادی متغیر بستگی دارد(ساندرلند ، 1991). تاثیر مثبت بازآموزی حسی در نیمه دهه 70 اثبات شده، ولی مکانسیم دقیق آن هنوز مشخص نشده است هدف بازآموزی حسی در ضایعات اعصاب محیطی،  کمک به یادگیری در بازشناسی حس تخریب شده در کورتکس (قشر مغز) می‌باشد (کالاهان، 1995؛  دلون و همکاران، 1974).

 

به علاوه “سن” به عنوان مهمترین عامل پیشگوئی کننده نتایج کارکردی به دنبال ترمیم عصب
می­باشد. حتی بدون برنامه بازآموزی حسی کودکان قادر به کسب بهبودی کارکردی در حد عالی
می­باشند(تاجیما و ایمای، 1989؛ مرل و همکاران، 1986).  مکانیسم دقیق این پدیده هنوز مشخص نشد، اما تاجیما و ایمای علت آنرا ظرفیت بالای رژنراسیون اعصاب محیطی و پلاستیسیتی(شکل پذیری عصبی مغزی) سیستم عصبی مرکزی در کودکان دانستند.

 

اخیرا همراه با پیشرفت چشمگیر در زمینه علوم شناختی و نوروساینس، تغییراتی در پروسه(روند) برنامه بازآموزی حسی، با.هدف کاربرد اصول نوروساینتیکی، به‏منظور بهبود بخشیدن نتایج حاصل از برنامه بازآموزی حسی به‏دنبال ترمیم اعصاب محیطی لحاظ شده است(لوندبرگ و رزن،2003؛ رزن و لوندبرگ، 2004؛ رزن و همکاران، 2005؛ رزن و همکاران، 2006؛ حسن­زاده و همکاران، 2009؛ حسن­زاده و همکاران، 2010). روش­هائی که برای بهبود نتایج عملکردی به کار می­رودو بر اساس تغییر در برنامه بازآموزی حسی با توجه به مفاهیم و اصول نوروساینتیکی و با بهره گرفتن از ظرفیت کورتکس در تطبیق با تغییرات سریع و طولانی مدت باشد. این ظرفیت نه تنها در مغز افراد جوان بلکه افراد مسن­تر نیز وجود دارد (چن، 2000).

 

ثابت شده است که،ترمیم بریدگی­های کامل اعصاب محیطی با درجات مشخصی از عدم تجانس  همراه بوده و درنتیجه رنرواسیون نادرست به سمت ارگان انتهائی می­گردد. این انحراف آکسونی مسئول تغییر بازنمائی توپوگرافیکی (مکان­نگاری) نواحی پوستی در کورتکس مغز
می­باشد(وال و همکاران، 1986). بر اساس یک مطالعه حیوانی، مرزنیخ دریافت که  بعد از بریدگی و ترمیم عصب مدیان، ناحیه مربوط به بازنمائی  پوست عصب مدیان در کورتکس کاملا از طریق دروندادهای جدید ارسالی از اعصاب اولنار و رادیال اشغال می گردند(مرزنیخ و همکاران، 1983). به منظور بناسازی مجدد بازنمائی­های مربوط به قبل از ضایعه، رمدولاسیون وسیع کورتکس سوماتوسنسوری مورد نیاز است. بیمارانی که دارای توانائی بالائی در سازماندهی مجدد کورتکس سوماتوسنسوری هستند ممکن است نتایج حسی بهتری در درازمدت داشته باشند.

 

اصطلاح شناخت پروسه هائی چون ادراک، توجه، یادگیری ، حافظه و ارتباط را در بر می گیرد. ظرفیت شناختی توانائی مغز برای مشاهده و حفظ کردن، تطبیق با تحریکات محیطی و بازشناسی محرکات است ،که پلاستی سیتی مغز نیز نامیده می شود(بوندر و همکاران، 2008).بر اساس توانائی سیستم اعصاب مرکزی، برای انطباق با عصب گیری نادرست به ارگان انتهائی، ظرفیت شناختی ممکن است تاثیر بسزائی بر روی پیش آگهی بهبودی حسی داشته باشند. “لوندبورگ و رزن” برای اولین بار ارتباط بین ظرفیت شناختی و بهبودی حسی را گزارش نمودند(لوندبرگ و همکاران، 1994). آنها بر روی تاکتایل آگنوزیس به عنوان بهبودی حسی کارکردی در نظر می گیرند. سهم دقیق ظرفیت شناختی برای بهبودی حس کارکردی ،که پتانسیل عملکرد حسی می باشد، هنوز اثبات نشده است.

 

در مطالعه حاضر به منظور تعیین ارتباط بین ظرفیت شناختی و نتایج طولانی مدت بهبودی حس کارکردی در جامعۀ بزرگتر انجام شد. بنابراین هدف کمی کردن سهم کارکرد شناختی برای بهبودی حس کارکردی می باشد.

 

به منظور بررسی این فرضیه که ظرفیت های شناختی با  بهبودی حساسیت پذیری دست در ارتباط و همبستگی می­باشد یا خیر ما 130 بیمار که ترمیم عصب مدیان و اولنار در سطح ساعد داشته اند با ابزارهای ارزیابی حسی و ظرفیت شناختی تحت ارزیابی قرار دادیم. از طریق این تست­ها به آزمون فرضیه وجود ارتباط بین ظرفیت های شناختی از قبیل، حافظه کوتاه مدت(عددی)،
توانائی­های ادراکی فضائی بینائی، انعطاف پذیری شناختی(توجه انتخابی)، زمان عکس العمل و سطح بهبودی حس عملکردی، پرداختیم. آگاهی از این مسئله باعث تلاش­ های بیشتری در برنامه ­های توانبخشی از طریق به کارگیری این اصول و ارتقاء ظرفیت شناختی مغز در جهت بهبودی نتایج ترمیم عصب می­گردد. در صورت وجود همبستگی بین فاکتورهای محیطی(بهبودی حس کارکردی) و مرکزی(توانائی­های شناختی)، می­توان برنامه ­های بازآموزی حرکتی و حسی را همراه با برنامه توانبخشی شناختی(بازآموزی شناختی)، پس از ترمیم اعصاب محیطی انجام داد و در نهایت به نتایج بهتری در درمان و توانبخشی این بیماران دست یافت. از طرفی می‏توان به ارائه پیشنهادات بر­اساس نتایج به دست آمده از مطالعه به کاردرمانگرها و درمانگران دست و تمامی درمانگرانی که به‏نوعی با توان‏بخشی دست در کلینیک‏ها ارتباط دارند، پرداخت.

 

1-4) اهداف پژوهش:

 

1-4-1) هدف‌ کلی:

 

تعیین ارتباط بین ظرفیت شناختی با میزان بهبودی حساسیت پذیری دست به دنبال ترمیم اعصاب محیطی در اندام فوقانی

 

1-4-2) اهداف‌ جزنی:

 

 1-تعیین ارتباط بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و توانائی ادراک بینائی-فضائی این افراد.

 

2- تعیین ارتباط بین نتایج کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و زمان عکس العمل این افراد.

 

3- تعیین ارتباط بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و انعطاف­پذیری شناختی این افراد.

 

4- تعیین ارتباط بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و حافظه
کوتاه­مدت این افراد.

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

1-4-3) هدف‌های کاربردی:

 

– ارائه پیشنهادات درمانی به درمانگرانی که در زمینه توان‏بخشی دست کار می‏‏کنند.

 

1- 5) سئوالات مهم و فرضیه ­های پژوهش:

 

– بین نتایج حس لمس-فشار افرادی که ترمیم عصب داشته اند و توانائی ادراک بینائی-فضائی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس لمس-فشار افرادی که ترمیم عصب داشته اند و زمان عکس العمل این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس لمس-فشار افرادی که ترمیم عصب داشته اند و انعطاف پذیری شناختی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس لمس-فشار افرادی که ترمیم عصب داشته اند و حافظه کوتاه مدت این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس تمایز یک نقطه از دو نقطه افرادی که ترمیم عصب داشته اند و توانائی ادراک بینائی-فضائی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس تمایز یک نقطه از دو نقطه افرادی که ترمیم عصب داشته اند و زمان
عکس­العمل این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس تمایز یک نقطه از دو نقطه افرادی که ترمیم عصب داشته اند و انعطاف­­پذیری شناختی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس تمایز یک نقطه از دو نقطه افرادی که ترمیم عصب داشته اند و حافظه
کوتاه­مدت این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج آزمون شناخت لمسی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و توانائی ادراک
بینائی-فضائی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج آزمون شناخت لمسی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و زمان عکس­العمل این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج آزمون شناخت لمسی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و انعطاف­پذیری شناختی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج آزمون شناخت لمسی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و حافظه کوتاه­مدت این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و توانائی ادراک بینائی-فضائی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و زمان عکس العمل این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و انعطاف پذیری شناختی این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

– بین نتایج حس کارکردی افرادی که ترمیم عصب داشته اند و حافظه کوتاه­مدت این افراد رابطه معناداری وجود دارد.

 

1-6)متغیرهای پژوهش:

 

1-6-1) متغیرهای وابسته: آستانه حس لمس سبک/فشار عمقی،  حس تمایز یک­ نقطه از دونقطه ، توانائی شناخت لمسی، حس کارکردی

 

1-6-2) متغیرهای مستقل: حافظه کوتاه مدت، توانائی ادراک فضائی-بینائی، زمان واکنش، انعطاف پذیری شناختی(توجه انتخابی)

 

1-6-2) متغیرهای زمینه­ای: سن

 

1-7)تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها:

 

تعریف مفهومی:

 

1-7-1) آستانه حس لمس سبک/ فشارعمقی: حس لمس سبک و فشار عمقی دو انتهای طیف حس پوستی هستند. به­این­ترتیب، که لمس سبک به­وسیله گیرنده­های موجود در لایه ­های سطحی پوست درک می­ شود و فشار عمقی را گیرنده­های بافت­های زیر­جلدی و عمقی­تر دریافت ­
می­ کنند. (ساندرلند، 1953) حس فشار نوعی از حس حفاظتی است زیرا از فشار عمقی یا فشار تکرار­شونده خفیف خبر می­دهد که ممکن­است موجب وارد­ شدن ضایعه به پوست شود. حس لمس سبک یک جزء ضروری از حس تمایز ظریف می­باشد.  (ترومبلی، 2002).

 

تعریف عملیاتی:

 

حس لمس سبک و فشار عمقی، نمره­ای است که آزمودنی در آزمون مونوفیلامنت­ها کسب
می­ کند.

 

تعریف مفهومی:

 

1-7-2) Two point discrimination حس تمایز دو نقطه‌،  از یک نقطه می‌باشد که شامل دو نوع متحرک، (تراکم عصب‏دهی فیبرهایی با انطباق سریع)  و ثابت  (تراکم عصب دهی فیبرهایی با انطباق آرام) می­باشد.TPD ثابت، مربوط به تراکم عصب­دهی فیبرهای آوران نوع І می­باشد.این دسته از فیبرها، یکی از 4 نوع فیبرهای آوران در پوست بدون مو می­باشند. فیبرهای آوران SA1 به گیرنده­های مرکل متصل می­گردند و دارای ظرفیت بالای تمایز فضائی هستند. TPD نه­تنها به تراکم عصب­دهی فیبرهای محیطی مربوط می­ شود، بلکه به عملکردهای شناختی(سیستم عصبی مرکزی) نیز مربوط می­باشد (لوندبرگ و رزن، 2004).

 

تعریف عملیاتی:

 

توانائی حس تمایز دو نقطه‌،  از یک نقطه در این پژوهش، نمره ای است که آزمودنی با ابزار Two point discriminator ، کسب می­ کند.

 

تعریف مفهومی:

 

1-7-3) حس شناخت لمسی: توانائی شناسائی شکل و بافت (STI)، با چشمان بسته و با­کمک حس لمس نوک انگشتان، حس شناخت لمس یا تاکتایل­گنوزیس نامیده می­ شود.  تاکتایل گنوزیس اغلب به عنوان حساسیت پذیری کارکردی مورد توجه قرار می­گیرد.

 

موبرگ اصطلاح “تاکتایل گنوزیس” در مقالات خود (بین سالهای 1958 و 1962)  را عنوان نمود و آنرا تاثیر متقابل بین فانکشن محیطی عصب و تفسیر ادراک حسی در کورتکس سوماتوسنسوری (ارتباط مرکز و محیط)بیان کرد.(رزن و لوندبرگ، 1998). فیزیولوژیست­ها به این توانائی(ظرفیت)
” وضوح فضائی” می­گویند و به طور سنتی به منظور ارزیابی میزان تراکم عصبدهی فیبرها درطی دوران رژنراسیون مورد استفاده قرار می­گیرد. تاکتایل­گنوزیس به­عنوان معیاری برای سنجش حساسیت­پذیری کارکردی در نظر گرفته می شود. به­علاوه روابط مفهومی بین حساسیت­پذیری کارکردی و آنچه که روانشناسان آنرا لامسه می نامند-یعنی پوست هماهنگ با عضلات و مفاصل می­باشدیا عمل لمسی که وابسته به حرکت می­باشد(یعنی، لمس فعال برای ادراکات لمسی کامل)- وجود دارد(لوندبرگ و رزن، 2004).

 

تعریف عملیاتی:

 

توانائی شناسائی شکل و بافت (حس شناخت لمسی)در این پژوهش، نمره ای است که آزمودنی در آزمون “شناخت لمسی” کسب می­نماید.

 

1-7-4) توجه انتخابی(انعطاف پذیری شناختی)

 

تعریف مفهومی:

 

بر اساس دسته بندی­های ایجاد شده از توجه، توجه انتخابی، به توانائی شخص در سرند کردن اطلاعات مناسب و گزینش آنها برای مراحل بعدی پردازش اطلاعات گفته شده است.علاوه بر این، اغتشاش در این فرایند یکی از مرکزی­ترین مشکلات در نظام­های پردازش اطلاعات و اختلال­های روانی فرض شده است، که با شکل­های زیادی از آسیب مغزی، بیماری، ناتوانائیهای یادگیری مادرزادی و اختلالات روانپزشکی ارتباط دارد.در نتیجه افراد دارای مشکل توجه، از دشواری تمرکز یا حفظ توجه به تکالیف، حواسپرتی، عدم توجه به جزئیات، کند ذهنی ویا مشکل در انجام بیش از یک کار در هنگام روبرویی با روانشناس با وجود مجموعه گسترده ای از مفاهیم شکایت دارند(علیلو و زعفرانچی، 1386 ).

 

 اغلب تحقیقات مربوط به توجه گزینشی بر پردازش شنیداری متمرکز بوده است. اما توجه گزینشی را از طریق پردازش دیداری نیز می توان مطالعه کرد.

 

تعریف عملیاتی:

 

توجه انتخابی(انعطاف پذیری شناختی)در این پژوهش، نمره ای است که آزمودنی در آزمون “استروپ” کسب می نماید.

پایان نامه بررسی توانایی ویژگی های پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در پیش بینی رشد پس از ضربه در افراد مبتلا به سرطان

رشد پس از ضربه  تأثیر مثبت پایداری در هیجان ها، رفتار و زندگی و افراد مبتلا به بیماری سرطان دارد. گاهی افراد مبتلا به این بیماری، پس از آگاهی از ابتلاء، علاوه بر توجه به درمان، تغییرات مثبتی را در زندگی خود به وجود می آورند و این مرحله از زندگی خود را به عنوان مرحله‌ای از رشد معرفی می‌کنند. امید و سلامت معنوی، به این افراد کمک می کنند تا با این بیماری سازگار شده و کیفیت زندگی و سلامت روانی اجتماعی خود را افزایش دهند. این مطالعه به منظور بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه براساس ویژگیهای پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در افراد مبتلا به سرطان در شهر بندرعباس انجام شده است. این مطالعه از نوع توصیفی است. جامعه ی آماری پژوهش حاضر، دربردارنده60 نفر از بیماران مبتلا به بیماری سرطان، مراجعه کننده به بیمارستان شهید محمدی بندرعباس و یا مطب بعضی از متخصصان سرطان شناسی در شهر بندرعباس در سال1392، می باشد. همه آزمودنی ها پرسشنامه های رشد پس از ضربه، ویژگی های شخصیتی نئو و مقیاس جهت گیری مذهبی با تکیه بر اسلام را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از روش رگرسیون گام به گام استفاده شد. براساس یافته های این تحقیق، در تحقیق حاضر، تحلیلها حاکی از آن است که در این نمونه بیماران سرطانی، از میان ویژگی های پنج گانه شخصیت، ویژگی وجدانی بودن توانست 8/8 % از واریانس رشد قدرت شخصی پس از ضربه را تبیین کند، ویژگی وجدانی بودن توانست 7/6 % از واریانس رشد ارزش زندگی پس از ضربه را تبیین کند، ویژگی های وجدانی بودن و باز بودن به تجربه توانستند 3/19 % از واریانس رشد ارزش زندگی پس از ضربه را تبیین کنند؛ ویژگی های وجدانی بودن، باز بودن به تجربه و روان رنجورخویی توانستند 1/26 % از واریانس رشد ارزش زندگی پس از ضربه را تبیین کنند؛ مؤلفه عقاید و مناسک مذهبی توانست 8/9 % از واریانس رشد ارزش زندگی پس از ضربه را تبیین کند. متغیر سن، توانست 4/7 % از واریانس مؤلفه فرصت های تازه پس از ضربه را تبیین کند. متغیر تحصیلات، توانست 4/7 % از واریانس مولفه رشد قدرت شخصی پس از ضربه را تبیین کند. مؤلفه رشد ارزش زندگی پس از ضربه توانست 8/9 % از واریانس مؤلفه عقاید و مناسک مذهبی را تبیین کند. ویژگی توافق پذیری توانست 7 % از واریانس مؤلفه اخلاق مذهبی را تبیین کند. میانگین توافق پذیری، وجدانی بودن، و اخلاق مذهبی در گروه زنان بیش از مردان بود؛ میانگین عقاید و مناسک مذهبی، در گروه مردان بیش از زنان بود.

 

کلمات کلیدی: پنج عامل شخصیت، اعتقادات مذهبی، رشد پس از ضربه ، بیماری سرطان

 

1-1. کلیات

 

در ادبیات پژوهشی روان‌شناسی سلامت، مفهومی با عنوان «رشد پس از ضربه» به چشم می‌خورد که در آن، نه تنها به بازیابی پس از سانحه، که به رشد و ارتقای توانایی‌های روانی در انسان پرداخته می‌شود. رشد پس از ضربه، مفهومی است که اخیراً در روان‌شناسی سلامت رواج یافته است. این مفهوم که پس از مطرح‌شدن اختلال اضطراب پساسانحه‌ای به ادبیات پژوهشی روان‌شناسی وارد شده است، بیان می‌کند علی‌رغم مشکلاتی که می‌تواند در برخورد با حوادث دشوار زندگی (مثل زلزله، مرگ و جنگ) گریبان‌گیر هر فرد شود، گاهی افرادی که این رخ‌دادهای ناخوشایند را در زندگی تجربه کرده‌اند، پس از این حوادث تغییرات مثبت معناداری را در زندگی خود مشاهده می‌کنند؛ تا جایی که این مرحله را به عنوان مرحله‌ای از رشد معرفی می‌کنند؛ به دیگر سخن، این افراد نه تنها به روال معمول زندگی خود باز می‌گردند، که زندگی خود را نیز بهبود می‌بخشند (حسین چاری و همکاران، 1389).

 

روان شناسان حوزه سلامت رشد پس از ضربه را یک راهبرد یا یک شیوه کنارآمدن با فشارهای ناشی از ضربه و سانحه معرفی می کنند که اصلی ترین مکانیسم آن درون سازی است؛ به عبارت دیگر، فرد اطلاعات حاصل از ضربه و سانحه را بر حسب راهبردهای کنار آمدن به صورت مثبت وارد ساختار روانی خود کرده و از این طریق در قبال تغییر پذیری خویشتن مقاومت می کند (ضرغام حاجبی،1388).

 

از میان انواع بیماری های جسمی سرطان یکی از بیماری هایی است که آگاهی یافتن از ابتلا به آن برای هر فردی یک تجربه غافلگیر کننده و نگران کننده است. در واقع با اطلاع پیدا کردن از داشتن بیماری بدخیم، تهدیدکننده حیات، درک افراد از زندگی تغییر می کند. بعضی از بیماران مبتلا به سرطان، دچار بیماریهای روانی از جمله، افسردگی و اضطراب می شوند. در بعضی بیماران مبتلا به سرطان، برخی از افراد خانواده نیز به سمت اختلالات روانی کشیده می شوند (بالجانی و همکاران،1390).

 

پیامدهای روانی سرطان و درمان آن موضوع بسیاری از فعالیتهای پژوهشی بوده است. در این راستا، رویکرد شناختی- رفتاری از جمله رویکردهای روان شناسی است که توجه پژوهشگران و روان شناسان را در چند دهه اخیر به خود جلب کرده است. رشد پس از ضربه از جمله رویکردهایی است که می تواند به بیماران مختلف، مخصوصاً بیماران مبتلا به سرطان، کمک کند تا تأثیرات روانی منفی بیماریشان را به کمترین مقدار برسانند(بالجانی و همکاران،1390).

 

2-1. بیان مسأله

 

حوادث ضربه ایهمواره در کمین بشر بوده است به طوری که تعداد زیادی از افراد درطول زندگی خود حداقل یک بار با رویداهای مهلک مواجه می شوند. وازکیوزو همکاران (2005) مدعی هستند که حوادث ضربه ای در بیش از 50 درصد (در فراخنای زندگی) به وقوع می پیوندد، درحالی که جوزفو لاینلی 2008) معتقدندکه قرار گرفتن در معرض حوادث ضربه ای و شدیداً تنش زا می تواند اثرات شدید و حادی را به دنبال داشته باشد؛ اما فقط یکی از اثرات این نوع تجارب به موقعیت های آسیبی همانند اختلال استرس پس از ضربه، افسردگی و مانند آنها منتهی می شود. در این راستا، مهنرت وکوچ (2007) گزارش کرده اند که میزان بروز اختلال استرس پس از ضربه در افراد دچار ضربه شده (مخصوصاً سرطان) بین صفر تا 6 درصد است.

 

جوزف و لاینلی (2008) بر این باورند که پرداختن به اثرات انطباقی ضربه یک تغییر پارادایمی بالقوه مهم در گستره ی ضربه شناسی است، چون بر خلاف تصور قبلی، ضربه به عنوان وسیله ی آسیب به جسم، ذهن و روابط بین فردی، اثرات انطباقی حوادث ناشی از ضربه را به موضوعاتی می تواند منجر به اثرات متفاوتی و متنوعی گردد، از جمله این اثرات می توان به اثرات انطباقی نظیر منفعت یابی، برومند شدن، آگاهی وجودی تعالی یافته، منافع درک شده، رشد پس از ضربه، رشد تخاصمی، تغییر منزلت، تجدیدخود، رشد مرتبط با فشار روانی، پیشرفت کردن و کنار آمدن انتقالی، مرتبط می کند (جوزف و لاینلی، 2006).

 

علیرغم پیشرفتهای قابل توجه علم پزشکی، همچنان سرطان به عنوان یکی از مهمترین بیماری های قرن حاضر و دومین علت مرگ و میر بعد از بیماری های قلب و عروق مطرح است. این بیماری با تغییر شکل غیرطبیعی سلولها و از دست رفتن تمایز سلولی مشخص می شود. در حال حاضر بیش از 7 میلیون نفر در جهان در اثر ابتلا به سرطان جان خود را از دست می دهند و پیش بینی می شود که تعداد موارد جدید ابتلا تا سال2020 سالانه از 10 میلیون نفر به 15 میلیون نفر برسد(حسن پور و عزیزی، 1385). سرطان به عنوان یک بیماری فلج کننده و صعب العلاج در جامعه تلقی می شود و فرد متعاقب تشخیص آن دچار اضطراب و افسردگی ناشی از ترس غیر واقعی از مرگ و انزوای اجتماعی می گردد، به طوری که ضرورت بستری مکرر و نگرانی های مداوم برای بیماران و خانواده های آنها، فرد را به سمت و سوی اختلالات روانی می کشاند (رحیمیان بوگر،1386).

 

سرطان ضمن ایجاد مشکلات جسمی برای مبتلایان، سبب بروز مشکلات متعدد اجتماعی و روانی برای آنها نیز می شود که در این میان واکنش هایی مثل انکار، خشم و احساس گناه در این بیماران مشاهده می شود. گروهی از محققین ایتالیایی با مطالعه بیماران مبتلا به سرطان در محدوده سنی 18 تا 65 سال دریافتند، مهمترین عامل مربوط به سلامت روان که بر کیفیت زندگی آنها اثر داشته است، اضطراب می باشد و در صورتی که سن افراد مبتلا به سرطان بالای 50 سال بوده و آنها از سطوح تحصیلی پایین و عدم اشتغال به کار برخوردار باشند، کیفیت زندگی این بیماران نامطلوب می شود (کالهون و تدیسکی،2006).

 

نگرشها در هدایت رفتار انسانها به سوی اهداف، آگاهی از پیامدهای آن و پردازش مؤثر اطلاعات پیچیده درباره محیط زندگی نقش به سزایی دارند. به طور کلی نگرش افراد یک جامعه نسبت به مسایل اجتماعی به منزله تعیین کننده نیت عمل افراد در برخورد با مسایل اجتماعی می باشد. از عمده مسایل مطرح در هر جامعه مسأله سلامتی آن جامعه می باشد. یکی از مسایل مهم و پیچیده سلامتی در کشور ما وجود بیماری سرطان می باشد. بیماران مبتلا به سرطان، اغلب موارد با دو مسأله عمده روبرو هستند. اول، این که، باید با علائم جسمی بیماری خود که می تواند بر حسب نوع بیماری، متفاوت باشد، کنار بیایند. این علائم می تواند روی شغل، زندگی مستقل و رضایت از زندگی این افراد تأثیر بگذارد. دوم، این که، باید با علائم روان شناختی سرطان (مانند، فشار روانی، اضطراب، افسردگی، و …) سازگاری و انطباق پیدا کنند. حتی افرادی که علائم جسمی بیماری خود را به نحو خوبی تحت کنترل در آورده اند نیز در سازگاری روان شناختی با بیماری سرطان دچار مشکل می باشند. بنابراین اغلب بیماران مبتلا به سرطان، اعتماد به نفس خود را از دست می دهند.

 

با توجه به تغییراتی که در حوزه مفهوم سازی فشار روانی صورت گرفته است، امروزه پیامدهای مثبت و منفی ناشی از فشار روانی دو فرایند موازی هستند که از تجربه فشار روانی حاصل می شوند و تعالی و رشد در کنار درماندگی وجود دارد. بنابراین فشار روانی می تواند به منزله تسهیلگرهایی در قلمرو رشد و تحول شخصی عمل کند (کالهون و تدیسکی،2006).

 

عمده تحقیقات گذشته روی پیامدهای منفی فشارهای روانی تمرکز نموده اند، ولی شواهد روزافزونی مبنی بر تغییرات مثبت دریافت شده از این رویدادها، وجود دارد (بونانو،2005؛ کالهون و تدیسکی،2006). نتایج تحقیقات جدید نشان می دهد که برای بسیاری از افراد بحران ها به منزله ی تسهیلگری، عمل می کند که موجب افزایش مقاومت، منابع فردی و اجتماعی، مهارت های مقابله ای جدید و به طور کلی رشد و تحول فردی می گردد (موسو شفر،1998). پدیده تغییر مثبت ناشی از چالش با فشار روانی، با اصطلاحات متفاوتی مانند تعالی پس از ضربه ای، رشد پس از ضربه، رشد وابسته به فشار روانی، فواید دریافتی، دستاوردهای مفید و سازگاری مثبت، توصیف شده است (شاو، جوزف و لینلی،2005).

 

زولنر و مارکر (2006) معتقدند که، «رشد پس از ضربه، به تجربه تغییرات معنی دار مثبت ناشی از مخاطرات مربوط به مواقع فوق العاده بحرانی زندگی گفته می شود». با این ترتیب، مخرج مشترک تعریفهای  به عمل  آمده تغییرات مثبتی است که افراد بعد از ضربه از خود گزارش می دهند.

 

شخصیت، اشاره دارد به الگوهای متمایز و اختصاصی تفکر، هیجان و رفتار هر آدمی که شیوه و سبک تعامل او را با محیط های فیزیکی، اجتماعی، جسمی و درونی می سازد. اولین وظایف روان شناسی شخصیت، توصیف تفاوت هایی است که افراد را از یکدیگر متمایز می کند. تعاریف بسیاری از شخصیت ارائه شده است که می توان به طور کلی آنها را به چهار دسته تقسیم کرد؛ 1) تعاریفی که روی فردیت و یگانگی افراد تأکید می کنند؛ در این تعاریف، شخصیت شامل خصوصیاتی است که افراد را از یکدیگر متمایز می نماید، 2) تعاریفی که بر ساختارها و سازه های درونی و فرضی تأکید می ورزند؛ در این گونه تعاریف، رفتارهای آشکار، بخش کمی از تعریف را تشکیل می دهد، 3) تعاریفی که بر ساختارها و سازه های بیرونی و رفتارهای قابل مشاهده تأکید می کنند؛ در این مفهوم شخصیت شامل انتزاع هایی است که از رفتارهای آشکار و مشاهدات رفتاری اخذ شده است، 4) تعاریفی که روی تاریخچه ی زندگی و مراحل رشد تأکید دارند؛ که در این دیدگاه، شخصیت حاصل رویدادهای درونی و بیرونی است (کاستاو مک کری، 1992).

 

نظریه پنج عاملی شخصیت که به پنج عامل بزرگ نیز معروف است، از سوی دو روان شناس ساکن آمریکا به نام های کاستا و مک کری در اواخر دهه 80 میلادی ارائه شد و در اوایل دهه 90 مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت. کاستا و مک کری (1992)، پنج عامل شخصیت را به عنوان تمایلاتی مبنایی که زمینه زیستی دارد، معرفی کرده اند. این تمایلات اساسی، آمادگی های عملی و احساسی به گونه ای خاص است و به طور مستقیم تحت تأثیر محیط قرار ندارد. نظریه آنها با تکیه بر یافته هایی که ارثی بودن عامل ها را نشان     می دهند و از وجود زیر بنای زیستی برای آنها حکایت دارند، نتیجه می گیرد که این عوامل باید از ساختارها و فرایندهایی زیستی مانند، موقعیت خاص ژن ها، برخی مناطق مغزی (مثلاً، بادامه)، برخی انتقال دهنده های عصبی، هورمون ها و غیره سرچشمه گرفته باشند (جان و سریواستاوا،۱۹۹۹).

 

پنج عامل بزرگ شخصیت، عبارتند از، روان رنجورخویی(N)  یا پایداری هیجانی، برون گرایی[35](E)  یا فعالیت، باز بودن[36] به تجربه(O)  یا فرهنگ یا روشنفکری، توافق پذیری[37] یا همسازی (A)، وجدانی بودن یا وظیفه شناسی© (کاستا و مک کری، 1992).

 

با در نظر گرفتن نتایج حاصل از رویکردهای جدید و نیز تغییر نگرش، در پژوهش های رشد پس از ضربه  از مشکل نگر به پیشگیری و کاهش اثرات روان شناختی بیماری سرطان بر روی افراد مبتلا، اکنون مهم به نظر می آید که بدانیم، ویژگی های پنج گانه شخصیتی، اعتقادات مذهبی و رشد پس از ضربه  چه رابطه ای با هم دارند و این عوامل چه نقشی در ساختارهای روان شناختی بیماران مبتلا به سرطان دارد؟ آیا ویژگیهای پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی می توانند رشد پس از ضربه  را پیش بینی کنند؟ بنابراین محقق بر آن است تا به بررسی مسأله اینکه آیا هیچ کدام از ویژگی های پنج گانه شخصیت و عوامل مذهبی، توانایی پیش بینی رشد پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند یا خیر؟ بپردازد. این مطالعه با هدف بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه در بیماران مبتلا به سرطان از روی ویژگی های پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در ایران انجام شده است.

 

3-1. اهمیت و ضرورت تحقیق

 

   اطلاع یافتن از ابتلا به سرطان برای هر فردی یک تجربه غافلگیرکننده و نگران کننده است. در واقع با آگاهی یافتن از ابتلا به بیماری بدخیم و تهدیدکننده حیات (سرطان)، درک افراد از زندگی تغییر می کند و تلاش می شود بیمار با این وضعیت سازگار گردد. در بیماران مبتلا به سرطان، دسترسی به منابع مناسب حمایتی در سازگاری مؤثر با بیماری تأثیرگذار است ( وایلرو هانتیکاینن، 2005).

 

پیامدهای روانی بیماری سرطان و درمان آن، موضوع بسیاری از فعالیتهای پژوهشی بوده است. در این راستا، رویکرد شناختی- رفتاری از جمله رویکردها در روان شناسی است که توجه پژوهش گران و روان شناسان را در چند دهه ی اخیر به خود جلب کرده است. این رویکرد می تواند به بیماران کمک کند تا تأثیرات روانی منفی بیماریشان را به کمترین مقدار برسانند. حمایت تجربی قوی درباره ی کاربرد درمان شناختی- رفتاری برای مشکلات روانی شایع در بیماریهای جسمی، با ارائه مراقبت بهداشتی نوین و تأکید بر درمان های دارای حمایت تجربی، کاملاً هماهنگ است. تاکنون مدلهای شناختی- رفتاری و دستورالعمل های درمانی آن برای شمار زیادی از اختلالات روانی و بیماری های مزمن پزشکی، از جمله سرطان تدوین شده است و بسیاری از آنها در پژوهش های بالینی مؤثر شناخته شده اند (گریرو همکاران، 1988).

 

رشد روز افزون بیماری سرطان و تأثیر آن بر روی ساختار روان شناختی افراد مبتلا، محققان را بر آن داشته تا با توجه به نو بودن پژوهش، به مطالعه جنبه های بالا بردن سطح امید به زندگی در بیماران مبتلا به سرطان بپردازند و از نظرات صاحب نظران در این زمینه استفاده نمایند.

 

«رشد پس از ضربه» به عنوان «تجربه تغییرات روان شناختی مثبت ناشی از چالش با رویدادهای استرس زا» توصیف می شود. افرادی که با فشار روانی روبرو می شوند، ممکن است تغییرات معناداری را در مقوله های مختلف زندگی، مانند افزایش توانمندی برای درک ارزش زندگی و افزایش اهمیت دادن به مقوله های معنوی و مذهبی تجربه کنند (کالهون و تدیسکی،2001).

 

جنبه هایی از عقاید و مناسک مذهبی و معنوی به طور گسترده ای با بهزیستی رابطه دارد، بنابراین معقول است که انتظار داشته باشیم مذهب و معنویت در چگونگی سازگاری افراد با رویدادهای ضربه آمیز و فشارزا نقش داشته باشند (شاو و جوزف،2004). استفاده از مذهب به افراد کمک می کند تا با اثرات منفی رویدادهای استرس زا مقابله کنند و دریافتن هدف و معنا در این رویدادها، حتی زمانی که بنظر بی معنا هستند، به آنها یاری می رساند (فولکمن و موسکوویتز،2000). البته لازم به ذکر است، تعیین علت و معلول در این موضوع به راحتی قابل جواب دادن نیست. پاسخ گویی به اینکه آیا افراد مذهبی بعد از ابتلا به ضربه، رشد پس از ضربه پیدا می کنند یا ضربه باعث می شود افراد مذهبی شوند، تنها از طریق مطالعات طولی امکان پذیر می باشد. حال با توجه به بررسی نظریه های مختلف در خصوص تأثیر اعتقادات مذهبی در رشد پس از ضربه و بررسی مقالات مرتبط با آن محقق ضرورت بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس ویژگی های پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در افراد مبتلا به سرطان در شهر بندرعباس به عنوان یک پژوهش احساس نموده است.

 

 4-1. اهداف تحقیق

 

 1-4-1. اهداف کلی :

 

بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس ویژگی های پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در افراد مبتلا به بیماری سرطان

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

 2-4-1. اهداف ویژه :

 

– بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس عامل روان رنجورخویی در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

– بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس عامل برون گرایی در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

– بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس عامل باز بودن به تجربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

– بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس عامل توافق پذیری در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

– بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس عامل وجدانی بودن در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

-بررسی پیش بینی رشد پس از ضربه بر اساس پنج عامل شخصیت و اعتقادات مذهبی در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

– بررسی رابطه بین ویژگی های پنج گانه شخصیت و اعتقادات مذهبی در افراد مبتلا به بیماری سرطان.

 

3-4-1. اهداف کاربردی :

 

این پژوهش می تواند در زمینه های پزشکی، مشاوره ای، روان شناسی و علمی – پژوهشی کاربرد زیادی داشته باشد. نتایج حاصل از این پژوهش می تواند برای کمک به بهبود وضعیت بیماران مبتلا به سرطان و  همچنین جهت استفاده در بیمارستانها و مراکز مشاوره و توانبخشی، دانشگاه های علوم پزشکی، کتابخانه ها، مراکز علمی – پژوهشی، مفید واقع گردد.

 

5-1. تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها:

 

 1-5-1. رشد پس از ضربه  :

 

تعریف مفهومی رشد پس از ضربه  :

 

 از نظر زولنر و مارکر (2006) رشد پس از ضربه، به تجربه تغییرات معنی دار مثبت ناشی از مخاطرات مربوط به مواقع فوق العاده بحرانی زندگی گفته می شود. در پزشکی اصطلاح «رشد پس از ضربه» به استخوان هایی گفته می شود که در نقطه ی التیام یافته ی پس از شکستن، بسیار ضخیم و قوی می گردد و در ادبیات ضربه شناسی، این اصطلاح به معنی تغییر در ادراک از خود روابط با دیگران، تغییر فلسفه ی زندگی پس از ضربه های شدید، تغییر در باورهای بنیادی، تغییر حاصله در هویت و تغییر در ادراک از خود به صورت خودتأییدی و خودکارآمدی بالا به کار می رود(فوربیس،2010؛ دامسک، 2012).

 

 تعریف عملیاتی رشد پس از ضربه  :

 

در این پژوهش، منظور از رشد پس از ضربه، نمره ای است که فرد در پرسشنامه رشد پس از ضربه 21 سؤالی تدیسکی و کالهون(1996) بدست می آورد.

 

 2-5-1. پنج عامل بزرگ شخصیت :

 

تعریف مفهومی پنج عامل بزرگ شخصیت :

 

منظور از «پنج عامل بزرگ شخصیت» (ویژگی های پنج گانه شخصیتی)، 5 شاخص، روان رنجورخویی یا  بی ثباتی هیجانی (دارای زیر مجموعه های، اضطراب، خشم و کینه، خلق افسرده، شرم، تکانشی بودن، آسیب پذیری از استرس)؛ برون گرایی (دارای زیر مجموعه های، صمیمیت، جمع گرایی، قاطعیت، فعالیت یا جنب و جوش، هیجان جویی، و عواطف مثبت)؛ باز بودن به تجربه ها (دارای زیر مجموعه های، تخیل، زیبایی شناسی، احساسات، فعالیت، دامنه سلیقه ها، ارزش ها)؛ توافق با دیگران (دارای زیرمجموعه های، اعتماد، سادگی، همدردی، تبعیت، تواضع، و درک دیگران)؛ و شاخص وجدانی بودن (دارای زیر مجموعه های، حس شایستگی، نظم، وظیفه شناسی، تلاش برای موفقیت، پیگیری، و انعطاف ناپذیری در اهداف)         می بشد.

 

تعریف عملیاتی شخصیت :

 

 منظور از ویژگی شخصیتی در این پژوهش میزان نمره ای است که افراد از پرسشنامه فرم کوتاه شخصیتی نئو 60 سئوالی کسب نمایند.

 

3-5-1. اعتقادات مذهبی:

 

 تعریف مفهومی اعتقادات مذهبی:

 

منظور از اعتقادات مذهبی، میزان ایمان، گرایش، باورهای درونی فرد نسبت به خدا  و آمادگی فرد برای انجام اعمال مذهبی، هدفدار بودن زندگی، پای بندی اخلاقی، تعاون، داشتن حسن ظن و توجه بیشتر به مسائل معنوی زندگی، آگاﻫﻲ از ﻫﺴﺘﻲ ﻳﺎ ﻧﻴﺮوﻳﻲ ﻓﺮاﺗﺮ از ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی ﻣﺎدی زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ و اﺣﺴﺎس ﻋﻤﻴﻘﻲ از وﺣﺪت ﻳﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﻛﺎﺋﻨﺎت است(باقری یزدی و همکاران،1374، ص 15؛ مولرو همکاران،2001؛ ﺑﺎﻟﺒﻮﻧﻲ و همکاران، 2007). سلامت معنوی دارای دو بعد می باشد. بعد عمودی که شامل ارتباط با خدا یا یک قدرت بی نهایت و ماوراء است و بعد افقی هم منعکس کننده اتصال ما به دیگران و طبیعت و هم اتصال درونی ما است، که عبارت است از توانایی ما برای یکپارچه کردن ابعاد مختلف وجودمان و توانایی ما برای انتخاب های مختلف شامل ارتباط با دیگران و محیط می باشد (لاین،1987).

 

تعریف عملیاتی اعتقادمذهبی :

 

 منظور از اعتقاد مذهبی در این پژوهش نمره ای که آزمودنی از پرسشنامه آذربایجانی و دادستان، 1382 بدست می آورد.

 

6-1.  فرضیه‏ های تحقیق :

 

فرضیه اصلی :

 

1) ویژگی های پنج گانه شخصیت (روان رنجورخویی، برون گرایی، باز بودن به تجربه، توافق پذیری، وجدانی بودن) توانایی پیش بینی مؤلفه های رشد پس از ضربه (ارتباط با دیگران، فرصتهای تازه، قدرت شخصی، رشد معنوی و ارزش زندگی) در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

2) مؤلفه های اعتقادات مذهبی (عقاید و مناسک، اخلاق) توانایی پیش بینی مؤلفه های رشد پس از ضربه (ارتباط با دیگران، فرصتهای تازه، قدرت شخصی، رشد معنوی و ارزش زندگی) در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

3) متغیرهای جمعیت شناختی (جنسیت، سن، سطح تحصیلات) توانایی پیش بینی مؤلفه های رشد پس از ضربه (ارتباط با دیگران، فرصتهای تازه، قدرت شخصی، رشد معنوی و ارزش زندگی) در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

فرضیه های فرعی :

 

ویژگی های پنج گانه شخصیت توانایی پیش بینی رشد ارتباط با دیگران پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

ویژگی های پنج گانه شخصیت توانایی پیش بینی رشد فرصت های تازه پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

ویژگی های پنج گانه شخصیت توانایی پیش بینی رشد قدرت شخصی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

ویژگی های پنج گانه شخصیت توانایی پیش بینی رشد تغییر معنوی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

ویژگی های پنج گانه شخصیت توانایی پیش بینی رشد ارزش زندگی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

مؤلفه های اعتقادات مذهبی توانایی پیش بینی رشد ارتباط با دیگران پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

مؤلفه های اعتقادات مذهبی توانایی پیش بینی رشد فرصتهای تازه پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

مؤلفه های اعتقادات مذهبی توانایی پیش بینی رشد قدرت شخصی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

مؤلفه های اعتقادات مذهبی توانایی پیش بینی رشد تغییر معنوی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

مؤلفه های اعتقادات مذهبی توانایی پیش بینی رشد ارزش زندگی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

متغیرهای جمعیت شناختی توانایی پیش بینی رشد ارتباط با دیگران پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

متغیرهای جمعیت شناختی توانایی پیش بینی رشد فرصت های تازه پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

متغیرهای جمعیت شناختی توانایی پیش بینی رشد قدرت شخصی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

متغیرهای جمعیت شناختی توانایی پیش بینی رشد تغییر معنوی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 

متغیرهای جمعیت شناختی توانایی پیش بینی رشد ارزش زندگی پس از ضربه در افراد مبتلا به بیماری سرطان را دارند.

 
مداحی های محرم