موضوع پژوهش “مدیریت سود و شرکتهای دارای بحران (تنش) مالی” این دو مفهوم به صورت دو پدیده جدای از هم تعریف و تبیین گشته، که سعی در یافتن ارتباط احتمالی بین این دو مقوله داریم و مورد آزمون قرار می گیرند که در نهایت سوال این است آیا بحران مالی شرکتها می تواند باعث دستکاری حسابداری در سود گردد یا نه؟
شایان ذکر است که تفاوت ها از نظر مدیریت سود، در شرکتهای دارای بحران مالی و بدون بحران مالی در اینجا بررسی می گردد.
1-2 مساله اصلی تحقیق
در ادبیات مدیریت سود، از دو نوع مدیریت سود سیاه (فرصت طلبانه) و سفید (کارا یا دارای محتوای اطلاعاتی) بحث می شود. مدیریت سود فرصت طلبانه از کیفیت سود کاسته و در جهت انگیزه های توزیع ثروت مدیران انجام می شود، اما مدیریت سود کارا محتوای اطلاعاتی سود را افزایش داده و باعث با لا رفتن کیفیت آن می شود. از طرفی دسته ای از شرکتها شواهدی از بحران یا تنش مالی را به نمایش می گذارد. مساله اصلی تحقیق حاضر بررسی نحوه انجام مدیریت سود و نوع آن در این گونه شرکتها با شرایط عادی می باشد به عبارت دیگر سوال اصلی تحقیق به شرح زیر می باشد:
شرکت هایی که دارای تنش (بحران) مالی هستند چه نوع مدیریت سودی خواهند داشت؟
1-3 تشریح و بیان موضوع
کیفیت سود ارتباط نزدیکی با مدیریت سود در برآورد سلامت مالی یک نهاد دارد (لو، 2008). مدیریت سود به طور مستقیم روی یکپارچگی کلی گزارشات مالی تاثیر دارد و به طور چشمگیری منابع اختصاصی در سرتاسر شرکت را تحت تاثیر قرار میدهد (دیچو و همکاران، 1995؛ هایلی و واهلین، 1999). دو نوع از مدیریت سود وجود دارد: کارآمد و فرصتطلبانه (سوبرامانیام، 1996). مدیریت سودی کارآمد است اگر مدیران از اختیاراتشان برای انتقال اطلاعات شخصی درباره سوددهی شرکت استفاده کنند، که هنوز در سودهای هزینه محور گذشته منعکس شده؛ مدیریت سودی به صورت فرصتطلبانه است اگر مدیران اختیاراتشان را برای به حداکثر رسانی سودمندی خویش استفاده کنند به جای اینکه اطلاعات شخصی درباره سودآوری شرکت را منتقل کنند (سوبرامانیام، 1996). سیریگار و اوتاما (2008) مدیریت سود را به صورت اقلام تعهدی اختیاری اندازه گیری کردند .آنها اقلام تعهدی اختیاری را به صورت باقیمانده از مدل انتظارات خاص شرکت (مدل پیشنهادی جونز 1991) سنجیدند.
سوبرامانیام (1996) نشان داد که اقلام تعهدی اختیاری این توانایی را برای سطح علامت دهی برای سودآوری آینده ارتباط مثبت دارند، بعد از اینکه سطح جاری را برای جریان نقدی عملیاتی و اقلام تعهدی غیراختیاری کنترل کردند. بنابراین، ما بررسی میکنیم که آیا اقلام تعهدی اختیاری تاثیری روی سودآوری آینده دارد یا ندارد، این کار را با بهره گرفتن از شناسایی مدیریت سود به صورت کارآمد یا فرصتطلبانه برای شرکتهای با تنش (بحران) مالی انجام میدهیم. اگر مدیریت سودکارآمد باشد، پس اقلام تعهدی اختیاری ارتباط مثبت و معناداری با سودآوری آینده دارد. اگر فرصت طلبانه باشد، پس اقلام تعهدی اختیاری رابطه منفی و معنادار یا رابطهی بدون معنایی با سودآوری آینده دارد.
پیشبینی میکنیم که احتمال بیشتری دارد صورتهای مالی شرکتهای بدون تنش (بحران) مالی، بیانگر شواهد صورتهای مالی بالاتر از سود نسبت به شرکتهای دارای تنش (بحران) مالی (مانند شرکتهایی که احتمالاً با انگیزه پنهان سازی علائم تنش (بحران) مالی، انگیزه گرفتند) ما فرض میگیریم که شرکتهای دارای تنش (بحران) مالی احتمال بیشتری دارد که سودهایشان را دست کاری کنند، نسبت به شرکتهای بدون تنش (بحران) مالی، باشد. بنابراین بحث میکنیم که نوع مدیریت سود برای شرکتهای دارای تنش (بحران) مالی به صورت فرصتطلبانه و کارایی کمتر هستند، و برای شرکتهای بدون تنش (بحران) مالی در رابطه با مقدار سودکارآمدتر هستند.
1-4 ضرورت انجام تحقیق
هدف مدیریت سود نمایش کیفیت معقولانه سود است که انتظارات سهامداران یا نیاز به دستیابی مجوز مربوطه از تنظیمکنندگان را برآورده میکند (فرانسیس و همکاران، 2008). مدیریت سود ارتباط بیشتری با کیفیت سود دارد. به عنوان مثال، سودهای مدیریت شده بالا میتوانند باعث ایجاد کیفیت سود شوند (لو، 2008)، همان طور که اطلاعات «مصنوعی» شاید به گرفتن تصمیم نادرست ختم شوند. اگر چه، فقدان مدیریت سود برای تضمین کیفیت بالای سود ناکافی است؛ چرا که دیگر فاکتورها (مانند بازار سرمایه و جبران خسارت مدیریت) با کیفیت سود مشارکت دارند (لو، 2008).
هدف اصلی این پژوهش، بررسی مدیریت واقعی سود در بخش فروش شرکت و ارتباط آن با واحد مالی در بورس اوراق بهادار تهران است. پژوهش حاضر از حیث هدف، تحقیق کاربردی و از حیث موضوع و سوالات پژوهش از نوع تحقیقات توصیفی – همبستگی میباشد. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بود که بر اساس مقیاس پنج درجهای لیکرت درجهبندی شدند. ضریب پایایی برای تمام ابعاد پرسشنامه بیشتر از 7/0 برآورد گردید. جامعه آماری مورد مطالعه در این پژوهش مدیران فروش شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار هستند که برای تعیین افراد نمونه از فرمول کوکران استفاده شد. برای انتخاب افراد نمونه از نمونهگیری تصادفی استفاده شد. تعداد 80 پرسشنامه توزیع شد که 70 عدد برای تحلیل جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش با بهره گیری از فنون آمار توصیفی (توزیع فراوانی، میانگین و انحراف استاندارد) و استنباطی (رگرسیون و معادلات ساختاری) صورت گرفت. نتایج آزمون رگرسیون نشان داد که فرضیههای 1، 2، 5، 6 و 8 تأثیر مثبت و بقیه تأثیر معکوس بر متغیر وابسته داشتند. نتایج آزمون معادلات ساختاری نیز نشان از تأیید فرضیههای پژوهش داشت.
واژگان کلیدی: مدیریت واقعی سود، بخش فروش ، واحد مالی ، بورس اوراق بهادار
فرایند اندازهگیری سود و نتیجه آن نقش مهمی در اداره شرکت دارد و معمولاً کاربران صورتهای مالی اهمیت زیادی برای آن قائلند. از آنجا که محاسبه سود بنگاه اقتصادی متأثر از روش های برآوردی حسابداری است و تهیه صورتهای مالی به عهده مدیریت واحد تجاری است، ممکن است بنا به دلایل مختلفی مدیریت اقدام به مدیریت سود نماید (ولیزاده و لاریجانی ،1387). مدیریت سود برآیند درجهای از انعطاف و اعمال نظری است که مدیران در گزارشگری مالی خود دارند. مدیران ممکن است از این قدرت خود برای مدیریت فرصت طلبانه سود یا انتقال اطلاعات محرمانه درباره عملکرد آتی شرکت استفاده نمایند (آقائی و چالاکی، 1388). به طورکلی مدیریت سود از دو طریق امکانپذیر است: مدیریت سود مبتنی بر ارقام حسابداری و مدیریت واقعی سود. درحالت اول مدیریت از طریق اقلام تعهدی اختیاری به آرایش ارقام حسابداری مطابق با اهداف مطلوب خود میپردازد اما درحالت دوم مدیریت با اتخاذ تصمیمات عملیاتی و به عبارت دیگر دستکاری فعالیتهای واقعی به مدیریت واقعی سود روی آورده و به سود موردنظر دست مییابد. هرچند که پژوهشات قبلی مدیریت سود را در زمینههای مختلف، نمونههای بزرگ و با معیارهایی برای سطوح مدیریت سود نظیر دستکاری حسابداری یا جریانهای نقدی غیرعملیاتی بررسی کردهاند، اخیراً پژوهشات مدیریت واقعی سود به سوی کشف اقدامات در بخشهای خاص شدهاند. این پژوهش به مدیران اجازه میدهد تا سیستمهای کنترل داخلی را بهبود بخشیده تا امیدوار به افزایش یا کاهش این چنین رفتارهایی باشند. به منظور تحقق این هدف، پرسشنامهای به مدیران فروش شرکتهای فروش محور که در نمونه برگرفته از شرکتهای بورس اوراق بهادار طی سال های 1389 تا1391 حضور دارند جهت پاسخگوئی داده میشود. این پرسشنامه شامل دامنهای از پرسشهای مرتبط با مدیریت واقعی سود میباشد که اطلاعات حاصل از آن با بهره گرفتن از تحلیل همبستگی و رگرسیون متغیرهای مستقل پژوهش را تشکیل داده که اثر آنها بر متغیر وابسته
که مدیریت واقعی سود است از طریق تحلیل های فوق بررسی میگردد.
بسیاری از پژوهشات صورت گرفته در زمینه مدیریت سود بر جنبه مدیریت اقلام تعهدی متمرکز بوده است و کمتر به جنبه دیگر مدیریت سود یعنی مدیریت واقعی سود توجه شده است. تشخیص شیوه دوم که از طریق تصمیمات عملیاتی صورت میگیرد برای شخص خارج از شرکت سخت است و بعید به نظر میرسد که به عنوان تخلف از قوانین تشخیص داده شود (روی چودهری، 2006). این گونه بیان میکند که اگرچه این گونه انحرافات در عملیات شرکت در رسیدن به اهداف گزارشگری مالی به مدیر کمک میکند لیکن ارزش شرکت را افزایش نمیدهد. مدیران استفاده داز اقلام تعهدی و اختیاری را جهت مدیریت سود را پیش رو دارند اما ممکن است میزان مدیریت سود مطلوب مدیریت بیش از این اقلام باشد. دستکاری اقلام واقعی چندان هم بدون هزینه نمیباشد چرا که این احتمال وجود دارد که جریان نقدی در دورههای آتی به طور غیرمستقیم تحت تاثیر اعمالی قرار گیرد که درحال حاضر برای افزایش سود انجام میشود. بسیاری از شواهد موجود پیرامون دست کاری فعالیت های واقعی بر کاهش فرصت طلبانه هزینههای اقتصادی از جمله هزینه های پژوهش و توسعه متمرکز است. عدم قبول پروژههای کارآمد به صرف دنبال کردن هدف حداکثرسازی سود از دیگر پیامدهای مدیریت واقعی سود میباشد. علاوه براین هنگامی که مدیران سود را درجهت برآورده ساختن اهداف سود دست کاری کنند، قراردادها شرکت را ملزم میکنند به این مدیران پاداشهای مالی بیشتر دهند. همچنین انرژی و وقت این مدیران که باید درجهت فعالیتهای تولیدی گردد صرف فعالیتهای مدیریت سود میشود. موارد مذکور اهمیت شناخت و پیشگیری از مدیریت واقعی سود در شرکتها را مشخص می کند که بر انجام پژوهشات بیشتر در این زمینه تأکید می کند. همچنین تمرکز بر واحد خاصی از شرکت که در این پژوهش واحد فروش میباشد و استفاده از روش پرسشنامهای از دیگر وجوه متمایز این پژوهش با پژوهشات مشابه میباشد.
– شناسایی تأثیر مدیریت سود توسط بخش مالی بر میزان مدیریت واقعی سود.
– شناسایی تأثیر سطح مشارکت بخش مالی درتدوین استراتژیهای توسعه فروش بر میزان مدیریت واقعی سود.
– شناسایی تأثیر تضاد بین واحد فروش و واحد مالی بر میزان مدیریت واقعی سود.
– شناسایی تأثیر دریافت پاداش نقدی توسط واحد فروش بر میزان مدیریت واقعی سود.
– شناسایی تأثیر مدیریت واقعی سود بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده.
– شناسایی تأثیر سطح مشارکت بخش مالی در تدوین استراتژیهای توسعه فروش بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده.
– شناسایی تأثیر تضاد بین واحد فروش و واحد مالی بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده.
– شناسایی تأثیر دریافت پاداش نقدی توسط واحد فروش بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده.
کمک به تحلیلگران و سرمایهگذاران بورس اوراق بهادار به منظور اتخاذ تصمیمات آگاهانه
فرضیه اول: میزان مدیریت سود توسط بخش مالی بر میزان مدیریت واقعی سود تأثیر معناداری دارد.
فرضیه دوم: سطح مشارکت بخش مالی درتدوین استراتژیهای توسعه فروش بر میزان مدیریت واقعی سود تأثیر معناداری دارد.
فرضیه سوم: میزان تضاد بین واحد فروش و واحد مالی بر میزان مدیریت واقعی سود تأثیر معناداری دارد.
فرضیه چهارم: میزان دریافت پاداش نقدی توسط واحد فروش بر میزان مدیریت واقعی سود تأثیر معناداری
فرضیه پنجم: میزان مدیریت واقعی سود بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده تأثیر معناداری دارد.
فرضیه ششم: سطح مشارکت بخش مالی در تدوین استراتژیهای توسعه فروش بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده تأثیر معناداری دارد.
فرضیه هفتم: میزان تضاد بین واحد فروش و واحد مالی بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده تأثیر معناداری دارد.
فرضیه هشتم: میزان دریافت پاداش نقدی توسط واحد فروش بر میزان تعدیل رفتار مدیران فروش در مواجهه با درخواستهای مدیریت سود در آینده تأثیر معناداری دارد.
پژوهش حاضر از جنبه ماهیت و اهداف پژوهش، کاربردی و از نوع توصیفی- همبستگی است. زیرا پژوهشات توصیفی به مطالعه وضع موجود می پردازد و هیچ گونه امکان دست کاری روی متغیرهای مستقل برای محقق وجود ندارد.از لحاظ شیوه جمع آوری داده ها از نوع پیمایشی و از لحاظ روش تحلیل داده ها از نوع مطالعات همبستگی و رگرسیون میباشد. در این پژوهش ابتدا با بهره گرفتن از دادههای حاصل از پرسشنامه به تحلیل همبستگی پاسخها با متغیر وابسته که مدیریت واقعی سود است پرداخته شد. سپس با بهره گرفتن از تحلیل رگرسیون به بررسی ابعاد بیشتری از عوامل مؤثر بر مدیریت واقعی سود پرداخته شد.
1 Roy & chodhari
یکی ازمهمترین ویژگیهای بازارسرمایه نوپا مخصوصآ در کشورهای درحال توسعه وجود سرمایهگذاران عمده و تملک بخش اعظمی از حقوق مالکانه شرکتها توسط آنان است. کشور ما نیز ازاین قاعده مستثنی نبوده ونیست. سرمایهگذاران بازیگران اصلی بازارهای مالی هستند، حضور سرمایهگذاران عمده ازجمله سازمانهای بزرگ دولتی وموسسات مالی در بازارهای سرمایه نیازبه مطمئن ساختن سرمایه گذاران از عملکرد شرکت درراستای حداکثرکردن ارزش سهامداران درچارچوب قوانین ومقررات میباشد. اطمینان سرمایهگذاران به کارایی واثر بخشی عملیات بازارهای مالی جهان ورسیدن به رشد اقتصادی وپایداری آن در سطح جهانی کار اساسی است. از سوی دیگر اطلاعات حسابداری یکی از مهمترین عناصر ارزیابی عملکرد شرکتها محسوب میشود و در میان تمامی معیارها و مبانی یک اصل اساسی و انکارناپذیر است. یکی از پیامدهای سیر تحول حسابداری استفاده از نسبتهای مالی برای ارزیابی عملکرد و تجزیه و تحلیل صورتهای مالی است که پیدایش آنها به اواخر قرن نوزدهم میلادی برمیگردد و محاسبه آنها به طور کامل بهصورتهای مالی شامل ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت گردش وجه نقد بستگی دارد. (آخیگب و همکاران، 1996).
بهطور معمول مدیران به دنبال سطحی از موجودیهای نقدی هستند که باتوجه به مزایا و معایب نگهداری موجودیهای نقدی حالت بهینه داشته باشد بهعبارت دیگر شرکتها در جستجوی آن سطح بهینه از نقدینگی هستند که به دلیل کمبود نقدینگی ضررهای عمده به شرکت وارد نیاید و از طرفی با نگهداری وجه نقد اضافی فرصتها ازدست نرود و این مورد همان سطح نقدینگی درشرکتهاست. (آخیگب و همکاران، 1996).
ارزیابی عملکرد واحدهای تجاری در چند دهه اخیر بهصورت علمیتر و فنیتر انجام شده وقسمت عمده ادبیات مدیریت، امور مالی وحسابداری را تشکیل میدهد. تلاشهای زیادی در جهت مقایسه معیارهای سنجش و ارزیابی عملکرد واینکه کدام یک از اعتبار بیشتری برخوردار است، انجام شده است. یکی از روشهای سنجش عملکرد شرکتها بررسی رابطه میزان سود خالص، سود تقسیمی و سرمایهگذاری دوره قبل و دوره جاری است. در واقع شرکتها تمایل دارند که با تقسیم کمترین میزان سود در بین سهامداران، به بیشترین سود خالص در قبال مبلغ سرمایهگذاری شده دست پیدا کنند.
یکی از اهدف اصلی شرکتها، افزایش بازده حقوق صاحبان سهام است و بدین منظور از روشی استفاده می کنند که آنها را در رسیدن به این مهم یاری کند. افزایش بازده حقوق صاحبان سهام ارزش شرکت را بالا میبرد. در واقع سرمایه گذاران اعم از سهامداران یا تأمینکنندگان وام و تسهیلات بلندمدت با اعطای سرمایه یا پول خود به شرکت، ریسک عدم وصول آن را پذیرفتهاند و بازدهای معادل هزینه سرمایه شرکت را میخواهند (مشایخ و شاهرخی، 1388).
بنابراین قابلیت و قدرت انعطاف عملیاتی یک شرکت تا حد زیادی به تواناییهای بالقوه و بالفعل آن شرکت در دسترسی به منابع مالی بهینه و رابطه با آن منابع بستگی دارد. بهعبارت دیگر شرکت آنگاه میتواند از فرصتهای سرمایه گذاری به نحو مطلوب استفاده کند که به موقع بتواند از منابع مالی متناسب بهرهمند شود و با کسری نقدینگی روبرو نشود (پورحیدری، 1390).
پاسخ این سؤال که آیا سیاست تقسیم سود بر ارزش شرکت اثر میگذارد یا خیر هنوز درهالهای از ابهام است و بحثهای زیادی پیرامون آن در مالیه شرکت وجود دارد. مودیلیانی و میلر(1961و 1958) ثابت نمودند که تحت شرایط اطمینان، سیاست تقسیم سود ارتباطی با ارزش شرکت ندارد. فاماو میلر(1972) ضمن بیان اینکه وابستگی بین تأمین مالی شرکت، سرمایهگذاری و سیاست تقسیم سود وجود ندارد دریافتند که سیاست سرمایه گذاری تنها عامل تعیینکننده ارزش شرکت است. مطالعات گذشته نشان می دهند که بین سود تقسیمی و سرمایهگذاری ارتباط وجود دارد اما ارتباط دقیقی مشخص نشده است.
امروزه رابطه تجربی بین تقسیم سود و سرمایهگذاری بسیار مبهم است و شواهد متضادی وجود دارد. وقتی که بازارهای سرمایه ناقص هستند، شرکتها ممکن است از سود تقسیمی بهعنوان یک علامت از سودهای آتی برای غلبه بر عدمتقارن اطلاعاتی استفاده می کنند. اما اگر سود تقسیمی از محل منابع داخلی تأمین شده باشد ممکن است بهعنوان مخارج دوره جاری و سرمایهگذاری آتی قلمداد شود و در نتیجه، منجر به رشد آتی سود شود.
این بازخور پویا تا به حال مورد آزمون قرار نگرفته است و تمرکز اولیه پژوهش حاضر بر آن میباشد. نظر به اینکه مطالعات چندی نشان دادند که سود تقسیمی و سود خالص با بهره گرفتن از هر دو روش سری زمانی و برش مقطعی، با هم در ارتباطند، در این پژوهش ابتدا رابطه بین سود، سود تقسیمی و سرمایهگذاری دوره جاری را با سود، سود تقسیمی و سرمایهگذاری دوره قبل بررسی می شود. سپس مدل بردار خود رگرسیونی سه معادلهای برای سود تقسیمی، سرمایهگذاری و سود برای کشف رابطه پویای بین سرمایه گذاری و سیاست تقسیم سود فرض می شود. چارچوب مدل خود رگرسیونی درک عمیقتری از پویای بلندمدت و کوتاهمدت بین سرمایهگذاری شرکت، سود و سود تقسیمی ارائه مینماید. مسأله اساسی پژوهش انجام شده پاسخ به رابطه بین سود، سود تقسیمی و سرمایهگذاری دوره جاری با سود، سود تقسیمی و سرمایهگذاری دوره قبل میباشد.
سرمایه گذاران در داراییهای فیزیکی و مالی سرمایهگذاری می کنند. سرمایهگذاری در داراییهای مالی از طریق خرید سهام، اوراق قرضه و… صورت میگیرد. هنگامی که شخصی سهام شرکتی را خریداری می کند مالک شرکت شده و از مزایایی مانند سود، سود تقسیمی، افزایش قیمت سهام و… بهرهمند میشود. شرکتها معمولاً در پایان دورهمالی این تصمیم مهم را اتخاذ میکنند که چه مقدار از سود باید در شرکت سرمایهگذاری شود. همواره این سؤال پیش میآید که چه رابطهای بین سود خالص، سود تقسمی و سرمایهگذاری وجود دارد. از اینرو، یکی از موضوعهای مهم در مالیه مدرن، شناخت رابطه بین سیاست تقسیم سود و ارزش شرکت بوده است که از زمان ارائه نظریه بیارتباطی سود تقسیمی و ارزش شرکت توسط مودیلیانی و میلر(1961) توجه بیشتری را به خود معطوف داشته است. محققان بسیاری سعی در کشف رابطه موجود بین عوامل فوق و همچنین شناخت سایر فاکتورهای مؤثر بر این رابطه داشتهاند. پژوهشهای متعددی به آزمون تجربی نظریه بیارتباطی با بهره گرفتن از دادههای مختلف، تحت شرایط مختلف و آزمونهای متفاوت از نظر آماری پرداختند.
بعضی از پژوهشها وجود رابطه بین سود تقسیمی و ارزش شرکت را تأیید و برخی پژوهشهای دیگر این رابطه را تأیید ننمودهاند. پژوهشهای دیگر وجود یا عدم وجود رابطه فوق را به حضور یا تغییرات در فاکتورهای دیگر نسبت میدهند. مثلاً مطالعات گذشته نشان میدهند که بین سود تقسیمی و سرمایهگذاری ارتباط وجود دارد اما ارتباط دقیقی مشخص نشده است. پاسخ این سؤال که آیا سیاست تقسیم سود بر ارزش شرکت اثر میگذارد یا خیر هنوز در هالهای از ابهام است و بحثهای زیادی پیرامون آن در مالیه شرکت وجود دارد.
لذا پژوهش حاضر با بهره گرفتن از روشهای آماری متفاوت (استفاده از خودرگرسیون برداری و آزمون علیت گرانجر) در راستای پژوهشهای انجام شده قبلی به بررسی و تحلیل همزمان و پویای روابط بین متغیرهای سود تقسیمی، سود و سرمایهگذاری بهمنظور کشف روابط احتمالی جهت پر کردن خلاء موجود با بهره گرفتن از دادههای بورس اوراق بهادار تهران پرداخته است.
1 – 4 اهداف پژوهش
1-4-1 هدف کلی
شناخت رابطه بین درصد تغییرات سرمایهگذاری، سود و سود تقسیمی
1-4-2 اهداف ویژه
شناخت رابطه بین درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره جاری و درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل، درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل و درصد تغییرات سود خالص دوره قبل
شناخت رابطه بین درصد تغییرات سود تقسیمی دوره جاری و درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل، درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل و درصد تغییرات سود خالص دوره قبل
شناخت رابطه بین درصد تغییرات سود خالص دوره جاری و درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل، درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل و درصد تغییرات سود خالص دوره قبل
1-4-3 هدف کاربردی
ارائه رهنمودهای کاربردی به شرکتها و سرمایهگذاران پیرامون رابطه بین سیاست تقسیم سود و ارزش شرکتها تحت شرایط مختلف
1- 5 قلمرو پژوهش
قلمرو این پژوهش شامل سه بعد مختلف، به شرح زیر میباشد:
1-5-1 قلمروی موضوعی
در این پژوهش پویایی رابطه بین درصد تغییرات سرمایهگذاری، سود و سود تقسیمی در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران مورد بررسی قرار گرفته است.
1-5-2 قلمروی زمانی
با درنظر گرفتن اطلاعات نزدیک به زمان انجام تحقیق و در دسترس بودن آنها قلمرو زمانی تحقیق یک دوره 10 ساله از ابتدای سال 1383 لغایت پایان سال 1392 تعیین شده است.
1-5-3 قلمروی مکانی
قلمرو مکانی پژوهش کلیه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است.
1-6 فرضیههای پژوهش
فرضیه اول: درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل بر درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه دوم: درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل بر درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه سوم: درصد تغییرات سود خالص دوره قبل بر درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه چهارم: درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل بر درصد تغییرات سود تقسیمی دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه پنجم: درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل بر درصد تغییرات سود تقسیمی دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه ششم: درصد تغییرات سود خالص دوره قبل بر درصد تغییرات سود تقسیمی دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه هفتم: درصد تغییرات سرمایهگذاری دوره قبل بر درصد تغییرات سود خالص دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه هشتم: درصد تغییرات سود تقسیمی دوره قبل بر درصد تغییرات سود خالص دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
فرضیه نهم: درصد تغییرات سود خالص دوره قبل بر درصد تغییرات سود خالص دوره جاری تأثیر معناداری دارد.
( Earnings per share
) Akhigbe
) Modigliani
) Fama
در یک نگاه کلی حاکمیت شرکتی، شامل ترتیبات حقوقی، فرهنگی و نهادی میشود که سمت و سوی حرکت و عملکرد شرکتها را تعیین میکنند. عناصری که در این صحنه حضور دارند، عبارتند از: سهامداران و ساختار مالکیت ایشان، اعضای هیاتمدیره و ترکیب آن ها، مدیریت شرکت که مدیرعامل یا مدیر ارشد اجرایی آنرا هدایت میکند و سایر ذینفعان که امکان اثرگذاری بر حرکت شرکت را دارند. در این میان آنچه که بیشتر جلب توجه میکند، حضور روزافزون سرمایهگذاران نهادی و حقوقی در دایرهی مالکان شرکتهای سهامی عام و تاثیری است که حضور فعال این گروه بر نحوهی حکمرانی و راهبری بر سازمانها و همچنین عملکرد آن ها میتواند داشته باشد. سرمایهگذاران نهادی با توجه به مالکیت بخش قابل توجهی از سهام شرکتها، از نفود زیادی در شرکتهای سرمایهپذیر برخوردار بوده و میتوانند رویههای آن ها را تحتتاثیر قرار دهند. از طرفی این سرمایهگذاران، سهامداران حرفهای تلقی شده و دارای تحلیلگران قوی هستند که اطلاعات حسابداری را تحلیل میکنند و بنابراین توانایی استفاده از این اطلاعات را دارا هستند (هاشمی،1390).
با توجه به اینکه عملکرد مدیریت به وسیله شاخصهای حسابداری اندازهگیری میشود و از آنجایی که مسئولیت مدیران محدود بوده و در شرایط عادی دارای اطلاعات بیشتری نسبت به سهامداران میباشند، آنان انگیزه کافی برای افزایش سود غیرواقعی به وسیله استفاده از روشهای حسابداری دارند تا بدینسان سیمای بهتری از عملکرد خود را به نمایش بگذارند. این امر نشان میدهد که چرا سهامداران به رعایت محافظهکاری در تعیین سود اهمیت میدهند. محافظهکاری به عنوان یکی از اصول محدودکننده حسابداری، سالهاست که مورد استفاده قرار میگیرد و علیرغم انتقادهای فراوان بر آن، همواره جایگاه خود را در میان سایر اصول حسابداری حفظ نموده است. به طوری که میتوان دوام و بقای محافظهکاری در مقابل انتقادهای وارده بر آن در طول سالیان طولانی را گواهی بر مبانی بنیادین این اصل دانست (دیندار،1389).
1-2- بیان مساله
مسالهعنی تفاوت بین وضع موجود و مطلوب. به عبارت دیگر مسالهعنی فاصله بین جایی که هستیم و جایی که میخواهیم باشیم. مساله وقتی حل میشود که توانسته باشیم وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب تبدیل کرده باشیم (هوبر،1980).
سهامداران نهادی در دهه های اخیر به یکی از مهمترین اجزای بازار سرمایه در بیشتر کشورهای جهان تبدیل شدهاند، به طوری که حجم بزرگی از سرمایهگذاریهای انجام شده را این نهادها صورت دادهاند. در حقیقت، سرمایهگذاران نهادی منابعی برای نفوذ و نظارت بر شرکت و مدیران دارند و یکی از روشهای حل مشکل نمایندگی این است که از طریق مالکیت نهادی، رابطهی بین مدیران شرکت و ذینفعان به هم نزدیک شود. حضور سرمایهگذاران نهادی با واکنش بازار نسبت به انتشار سود رابطه مثبت دارد (کیم،1993).
از طرفی، محافظهکاری بیانگر این است که هزینهها باید زودتر و درآمدها دیرتر شناسایی شود. در مفاهیم نظری حسابداری، محافظهکاری به عنوان “واکنش محتاطانه در مقابل عدماطمینان” و به منظور حمایت از حقوق صاحبان سهام و اعتباردهندگان شناخته میشود، به طوری که برای شناسایی اخبار خوب در صورتهای مالی نسبت به اخبار بد سطح بالاتری از قابلیت رسیدگی و تاییدپذیری را الزامی می کند )مجتهدزاده و فرشی،1391).
محافظهکاری یکی از ویژگیهای گزارشگری مالی است که در قالب یک میثاق محدودکننده در چارچوب اصول و مفاهیم حسابداری ایفاگر نقش مهمی در محدود کردن رفتارهای خوشبینانه مدیران در جایگاه تهیهکنندگان اطلاعات و اعمال برآوردی از حداقل عایدات توسط سرمایهگذاران و اعتباردهندگان در جایگاه مهمترین استفاده کنندگان، است. تحقیقهایی که درباره محافظهکاری انجام گرفته است، مؤید اهمیت نقش این میثاق حسابداری در زمینههای مختلفی از قبیل برطرف کردن مسایل برخاسته از نمایندگی، بیاثر ساختن مسائل ناشی از عدم تقارن اطلاعاتی بین استفاده کنندگان آگاه و ناآگاه، احقاق حقوق ذینفعان شرکت، تأثیر مثبت بر کاهش هزینههای استقراض و هزینههای سرمایه، نقش بازدارندگی در قبال وقوع رسواییهای مالی و همچنین نقش انکارناپذیر آن در مبحث حاکمیت شرکتی و . . . است (بادآورنهندی و همکاران،1388).
لافوند و رویچودهری(2007) نشان دادند که واحدهای تجاری با مالکیت مدیریتی کمتر سود محافظهکارانه بیشتری گزارش میکنند که این موضوع با تقاضای سهامداران برای کاهش نمایندگی مطابقت دارد.
از طرف دیگر، عدهای معتقدند به دلیل دسترسی سرمایهگذاران نهادی به اطلاعات محرمانه، عدم تقارن اطلاعاتی بین آن ها و سهامداران خرد ایجاد میشود. در مقابل میتوان بیان کرد سرمایهگذاران نهادی بزرگ میتوانند اطلاعات محرمانه شرکت را به دیگر سرمایهداران انتقال دهند. اما برای اینکه چنین نظارتی معتبر باشد، سهامداران بزرگ باید سرمایهگذاری را برای یک دورهی زمانی طولانی ادامه دهند. نتایج پژوهشها نشان میدهد سرمایهگذاران نهادی در کاهش عدم تقارن اطلاعاتی، نقش موثری ایفا میکنند (الیاسیانی و جیا،2008)
در شرکتهایی که درصد مالکیت نهادی کمتر است، مدیران تمایل زیادی به کاهش هزینههای تحقیق و توسعه و در نتیجه، بالا بردن سود به سطح سال قابل قبول دارند. در شرکتهایی که درصد مالکیت نهادی بالاتر است، انگیزهی مدیران برای مدیریت سود از طریق عدم انجام سرمایهگذاری در فعالیتهای تحقیق و توسعه کاهش مییابد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که حضور مالکین نهادی به کاهش مدیریت سود و متعاقباً حسابداری محافظهکارانه منجر میگردد (بوش،1998).
به منظور بررسی رابطه نظری بین سهامداران نهادی و محافظهکاری بایستی به تبیین قراردادی محافظهکاری رجوع کرد، بدینصورت که تقاضا برای محافظهکاری در قراردادها، از بازدههای نامتقارن بین طرفین قرارداد و عدم تقارن اطلاعاتی بین آن ها ناشی میشود،
اعتباردهندگان، سهامداران و مدیران شرکت، بازدههای نامتقارنی نسبت به خالص داراییهای آن دارند. اعتباردهندگان و سهامداران، هر یک منافع متفاوتی در توزیع بازده شرکت دارند و به این خاطر اعتباردهندگان فعالیتهایی که موجب انتقال ثروت به سهامداران میشود را پیشبینی میکنند و قراردادهای استقراض را مقید به شرایطی میکنند که چنین انتقالهایی را محدود میکند و لذا قرادادهای استقراض، منجر به رویههای محافظهکارانه در گزارشگری شرکت میشود، تا ثروت شرکت بین اعتباردهندگان نیز تقسیم شود (واتس،2003)
از طرفی بر اساس تئوری نمایندگی، در شرکتهای با میزان مالکیت نهادی بالا به واسطه همسو شدن منافع مدیران و سهامداران نیاز کمتری به رویههای محافظهکارانه وجود دارد (احمد و دوئلمن،2005).
حال با توجه به توضیحهایی که در بالا ارائه شد، مساله و سوال اساسی پژوهش به صورت زیر تبیین میگردد:
” آیا بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری در بین شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران رابطهی مثبت و معناداری وجود دارد؟ “
بنابراین در تحقیق حاضر وضع موجود نامشخص بودن رابطهی بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری در بین شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، و وضع مطلوب شناخت رابطهی بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری در بین شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران میباشد.
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
با جدا شدن مالکیت و مدیریت، مدیران به عنوان نماینده مالکان (سهامداران) شرکت را اداره میکنند. با شکلگیری رابطهی نمایندگی، تضاد منافع بین مدیران و سهامداران ایجاد میگردد. بدان معنا که ممکن است مدیران دست به رفتارهای فرصتطلبانه زده، تصمیمهایی را اتخاذ نمایند که در جهت منافع آن ها و عکس منافع سهامداران باشد. نیاز به حاکمیت شرکتی (نظام راهبری شرکت) از تضاد منافع بالقوه بین افراد حاضر در ساختار شرکت ناشی میشود.
نبود مکانیسمهای حاکمیت شرکتی، این امکان را به مدیران میدهد که در جهت منافع شخصی خود به جای منافع سهامداران حرکت نمایند. یکی از ساز و کارهای کنترل بیرونی مؤثر بر حاکمیت شرکتی که دارای اهمیت فزاینده ای بوده، ظهور سرمایهگذاران نهادی است (برلی و مینز،1932).
طبق نظر گیلان و استارکس(2003)، سهامداران نهادی نقش اصلی را در شکلگیری بسیاری از تغییرها در سیستمهای حاکمیت شرکتی دارند. این گروه از سهامداران با توجه به مالکیت بخش درخور توجهی از سهام شرکتها از نفوذ قابل ملاحظهای در این شرکتها برخوردار بوده، و میتوانند رویههای آن ها(شامل رویههای حسابداری و گزارشگری مالی) را تحت تأثیر قرار دهند. همچنین، از آنجا که مالکان نهادی بزرگترین گروه از سهامداران را تشکیل میدهند، نقش آن ها در نظارت بر رویههای اتخاذ شده از سوی مدیران از اهمیت بالایی برخوردار است و انتظار میرود حضور این مالکان در ترکیب سهامداران بر رویههای شرکت مؤثر باشد.
یکی از مفاهیم مؤثر در گزارشگری مالی شرکتها، محافظهکاری است که نفوذ آن در حسابداری سابقهای طولانی دارد. رویههای حسابداری محافظهکارانه، مدیران را از رفتار فرصتطلبانه و خوشبینی بیش از حد در ارائه سود باز میدارد. این مطالعه، به دنبال آن است که آیا مالکان نهادی موجود در ساختار سرمایه شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران بر محافظهکاری سود تاثیر دارند و باعث میشوند که مدیران رویههای محافظهکارانه در ارائه سود انجام دهند یا خیر؟
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف کلی
شناخت مفاهیم مالکان نهادی و محافظهکاری و بررسی رابطهی میان این دو و تاثیر متغیرهای اثرگذار بر رابطهی آن ها در بازهی زمانی مورد بررسی تحقیق
1-4-2- اهداف فرعی
الف: شناخت تاثیر مالکیت نهادی بر محافظهکاری
ب: شناخت تاثیر اندازه رشد شرکت بر رابطه بین مالکیت نهادی و محافظهکاری
ج: شناخت تاثیر عدم تقارن اطلاعاتی بر رابطهی بین مالکیت نهادی و محافظهکاری
1-4-3- اهداف کاربردی
نتایج این تحقیق میتواند مورد استفاده تصمیمگیرندگان بازار سرمایه، شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار، موسسات مالی سرمایهگذاری، کلیهی نهادهای سرمایهگذار، سرمایهگذاران فردی، اقتصاددانان و دانشجویان و محققان مالی و همچنین باعث افزایش تمایل به سرمایهگذاری در بورس شود.
1-5- فرضیههای تحقیق
با توجه به مبانی مطرح شده در قسمتهای قبلی مهمترین فرضیههای تحقیق عبارت است از:
فرضیه اول: بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری رابطهی مثبت و معناداری وجود دارد .
فرضیه دوم: عدم تقارن اطلاعاتی در رابطهی بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری نقش واسطهای ایفا میکند.
فرضیه سوم: اندازه شرکت در رابطهی بین مالکیت سهامداران نهادی و محافظهکاری نقش واسطهای ایفا میکند.
1-6- متغیرهای تحقیق
متغیر مستقل: متغیر مستقل در این تحقیق مالکیت نهادی میباشد.
متغیر وابسته: متغیر وابسته در این تحقیق محافظهکاری میباشد.
متغیرهای تعدیل کننده: متغیرهای تعدیل کننده در این تحقیق اندازه شرکت و عدم تقارن اطلاعاتی میباشند.
1-7- قلمرو تحقیق
قلمرو این تحقیق شامل سه بعد مختلف، به شرح زیر میباشد:
1-7-1- قلمرو موضوعی
در این تحقیق رابطهی مالکیت نهادی و محافظهکاری در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران مورد بررسی قرار میگیرد.
. Hober1980
. Kim1993
. Lafond, R., and Roychowdhury, S., (2007)
. Elyasiani, E. & J. Jia. (2008)
. Bushee, B. J. (1998)
. Watts, RL., 2003
. Ahmed, A., and Duellman, S., (2007)
. Berli&Minz(1932)
. Gillan, S.G. and L.T. Starks(1998)
مالیات یکی از اساسیترین منابع مالی بیشتر کشورهاست که به گونه مستقیم یا غیرمستقیم بر درآمدها نهاده می شود و توان اجرایی دولت از همین راه تأمین میگردد. البته مالیاتها و نوع و موارد آن، بر حسب تشخیص کارشناسان در هر کشور متفاوت است و همچنین اندازه و محدوده آن بر اساس نیاز و برخی پیشامدها تفاوت دارد و نمیتوان آن را در همه جا و همیشه یکسان و یکنواخت پنداشت.
مالیات عبارت است از سهمی که به موجب اصل تعاون ملی و طبق مقررات موضوعه هر یک از افراد کشور موظفند از درآمد یا دارایی خود به منظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور بر حسب توانایی و استطاعت مالی خود به خزانه دولت بپردازند.
در اغلب کشورهای در حال توسعه، نرخهای چندگانه مالیاتی تحت عنوان مشوقها و معافیتهای مالیاتی وضع می شود. معافیتهای مالیاتی یکی از ابزارهای سیاست مالی به منظور تخصیص مجدد منابع، حصول عدالت اجتماعی و بهبود و توزیع درآمد و همچنین جهتدهی به روند سرمایه گذاری قلمداد میشوند.
در ایران بنابه گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، مهمترین معافیتهای مالیاتی در بخش کشاورزی، واحدهای تولیدی و معدنی، معافیتهای مالیاتی مناطق ویژه اقتصادی و مناطق محروم، معافیت مالیاتی صادرات غیرنفتی، معافیت مالیاتی درآمد و حقوق و معافیت فرهنگی مانند مدارس و دانشگاههای غیرانتفاعی صورت گرفته است. در این مطالعه با بررسی موردی استان کرمانشاه، تلاش می شود تا به شناسایی آثار برخی معافیتهای مالیاتی بر سرمایه گذاری در مناطق محروم پرداخته شود.
1-2- بیان مسئله
رشد اقتصادی در بهبود سطح رفاه افراد جامعه اثر انکارناپذیری دارد و سرمایه گذاریهای فیزیکی و انسانی بیشتر، اجرای تکنیکهای جدید تولید و ارائه دانش نوین در این زمینه از جمله پایه های فرایند رشد هستند. مالیاتها به علت اثری که بر بازده سرمایه گذاریهای فیزیکی و انسانی دارند میتوانند بر تصمیم گیری های اقتصادی و در نهایت بر نرخ رشد تأثیر بگذارند. مالیات، زمانی که بهعنوان اهرمی برای توسعه اقتصادی بهکارگرفته می شود، در زمینه های مختلفی می تواند بهکار آید. میتوان از آن بهعنوان مشوق سرمایه گذاری و پسانداز استفاده کرد و یا در جهت اعمال سیاستهای صادراتی و یا حتی کنترل نقدینگی از آن استفاده کرد (قنبری فرد، 1386).
در ایران نیز سیاست دولت، توزیع درآمدهای ملی و توسعه مناطق فقیر و کمدرآمد و یا کمتر توسعه یافته است؛ در جهت ترغیب سرمایه گذاری در این مناطق، مشوقهایی را از طریق معافیتهای مالیاتی در نظر گرفته تا از یک طرف موجب توسعه کشور و از طرف دیگر باعث افزایش سرمایه سرمایه گذاران گردد. بنابراین، انتخاب کردن محل تولید در جهت استفاده از این معافیتها و کاهش هزینه مالیات و افزایش سود، اهمیت ویژهای برای سرمایه گذاران و همچنین برای دولت در بلندمدت خواهد داشت و برای مردم آن مناطق نیز باعث افزایش اشتغال، فرهنگ و رفاه میگردد.
معافیتهای قانونی مالیاتی به امتیازاتی اطلاق می شود که طبق قانون و مقررات موضوعه مالیاتی قابل کسر از درآمد مشمول مالیات و
مالیات متعلقه است و میتوان از آن جمله به برخی معافیتهای مالیاتی موضوع مواد 81، 132، 138، 141 و 145 قانون مالیاتهای مستقیم و معافیت افزایش سرمایه اشاره نمود. این تحقیق، بر معافیت ماده 132 قانون مالیاتهای مستقیم در خصوص تعیین محل سرمایه گذاری (مناطق کمتر توسعه یافته، شهرکهای صنعتی خارج از شعاع سی کیلومتری مناطق توسعه یافته و یا داخل شعاع سی کیلومتری شهرهای بزرگ) و ماده 138 قانون مالیاتهای مستقیم مبنی بر توسعه و استفاده از این معافیت و همچنین سرمایه گذاری در بخش کشاورزی و یا ایجاد سرمایه گذاری بهصورت تعاونی متمرکز شده است. این تحقیق، قصد دارد با ارائه شواهد علمی و نتایج حاصل از تجزیه و تحلیلهای آماری، اختلافهای موجود را بررسی کرده و فرضیه های تحقیق را مورد آزمون قرار دهد. این تحقیق، امکان ارزیابی را برای سرمایه گذاران فراهم خواهد آورد که آیا سرمایه گذاری در مناطق دور از مرکز و افزایش هزینه های تولید و توزیع و فروش در قبال معاف از مالیات بودن و همچنین توسعه شرکت در قبال استفاده از معافیت متعلقه قابل توجیه است یا خیر؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
سود، مهمترین هدف در هر سرمایه گذاری از دیدگاه سرمایه گذاران میباشد و با توجه به اینکه در ایران 25 درصد سود ابرازی مشمول مالیات میگردد، کاهش این هزینه و یا نداشتن این هزینه از طریق استفاده از معافیتهای مالیاتی دارای اهمیت ویژهای است، به طوریکه انتخاب محل تولید و یا نوع تولید دارای نقش مهمی در این تصمیم است و اکثر سرمایه گذاران به دلیل آشنایی کمتر با قانون مالیاتها و صرفاً در نظر گرفتن نزدیکی به مراکز تهیه و توزیع، از مزایای معافیتهای مالیاتی محروم میشوند.
1-4- جنبه جدید بودن و نوآوری در تحقیق
نظر به اینکه تحقیق حاضر اولویت اول پژوهشی سازمان امور مالیاتی درسال1392 است و تحقیق در زمینه آثار معافیتهای مالیاتی بر تحقق اهداف برنامه های توسعه و چشمانداز 20 ساله برای تصمیم گیران از اهمیت بالایی برخوردار است و تاکنون تحقیقی در این زمینه انجام نشده است و دارای نوآوری است.
1-5- اهداف تحقیق
1-6- بهرهوران نتایج تحقیق
1-7- سؤالات تحقیق